وداع با رویا
مقدمه
رویا ها نا تمامن
از یک تکه نان تا یک احساس به نام عاشقی میتوان تصور ساخت
این تصور ها رویان
یه جاهایی باید با رویا خداحافظی کنیم
مثلا وقتی یک رابطه عاشقانه پایان میابه!
دیگه باید با رویا سازی با اون خداحافظی کنی!
شروع داستان...
صدای خش خش برگ های پاییزی زیر قدم های...
اگر بگویم رهایم بکن! رهایم میکنی؟
اگر بگویم مرا ول کن دیگر برایم گریه نکن ازرده میشوم! دیگر گریه نمیکنی؟
اگر بگویم برو دنبال زندگی ات و با هرکسی که خوشبختت میکند! میروی؟
انتظار داری چه واکنشی بهت نشان دهم طرلان!
طرلان چادرش را جلو کشید و از کیفش گل را بیرون کشید و در دست او گذاشت
مرد دو زانو...
او از راه رسید
درست وقتی که قرار بود دل ببندم به تنهایی ام.
ان روز ها عشقمان را میان چادر گل گلی بیبی پنهان میکردیم.
آن روز ها عشق را در بافتن فرش اغاز می کردیم
ان زمان عشق را میتوانست از نگاه فهمید نه از یک گفتار پر دردسر ساز...
این روایت از روزهایی است که مردم یاد گرفتند دوست داشتن را بی...
『شال خاکستری』
با ذوق نخ بافتنی خاکستری را برداشتم و شروع کردم به شال گردن بافتن
بعد مدتها سختی باهاش قرار داشتم...
برای ساعت ۳نوبت ارایشگاه گرفته بودم سریع خودم را جمع جور کردم و به ارایشگاه رفتم بعد کلی درد کشیدن واسه زیبایی از ارایشگاه اومدم
به سمت لباس فروشی بزرگ در خیابان ارژنگ رفتم و...
درد دل دریا
مقدمه
ببخش اگه که اشک اومد به چشم تو
اگه ساختم جهنم از بهشت تو
اگه بین منو تو فاصلست الان
اگه زندم فقط هنوز به عشق تو
ببخش اگه تموم شد دیگه خندمون
اگه نبودم اونکه ساختی تو سرت
ببخش اگه یه وقتایی به یادمی
ببخش که عشق نذاشت باور کنم تو اشتباهمی...
ببخش اگه چشمام فقط تورو میدید...
༼عکاس خانه رویا ༽
بعد از عکس گرفتن از ۷نفر نوبت پیر زنی نا توان شدکمکش کردم اورا بر صندلی نشاندم و صورتش را با دوربین تنظیم کردم از او عکسش را گرفتم و اورا اماده کردم کمی منتظر ماندم نفر بعدی بیاییدیک خانم با پوشیه روی صندلی نشست پوشیه اش را داد بالا و حجابش را درست کرد چهره اش را که دیدم ته...