دانلود رمان جانان من باش

₪ دانلود ₪ دانلود رمان جانان من باش .

📖 نام کتاب
جانان من باش
✒️ نام نویسنده کتاب
شکوفه فدیعمی
🏷️ ژانر (موضوع)
اجتماعی، عاشقانه، تراژدی
🖌️ نام طراح کاور کتاب
TifanI
🗃️ نام فایلر کتاب
TifanI
🔰 منبع انتشار کتاب
انجمن راشای - Rashay
📥 نوع دریافت
رایگان
📑 تعداد صفحات کتاب
285
به نام خالق علم و قلم
سایت و انجمن تخصصی رمان و ادبیات راشای


جانان.jpg


------------------------------------
خلاصه رمان:
--------------------------

یعنی می‌شود تابستان، بشود عروس زمستان؟ یعنی می‌شود جانان قصه‌ی ما بشود عروس کوه سرد غرور؟
یعنی می‌شود دختر قصه‌ی ما وقتی از طوفان‌های بزرگ زندگی‌اش تن نحیفش شروع به لرزش کند، کسی باشد که دست‌های او را بگیرد و با گرمای دستش وجود او را سراسر گرما و آرامش کند؟
امّا چه کسی می‌تواند باور کند که کوه سرد غرور دارای دستان گرمی باشد.
تقدیر چه سرنوشتی را برای دختر قصه‌ی ما رقم خواهد زد و جانان ما جنون و جانان چه کسی خواهد شد؟

--------------------------------
مقدمه
-----------------

کوشیدم بوی تو را از سلول‌های پوستم بیرون کنم. پوستم کنده شد؛ امّا تو بیرون نشدی.
کوشیدم که تو را به آخر دنیا تبعید کنم. چمدان‌هایت را آماده کردم. برایت بلیط سفر خریدم. در اوّلین ردیف کشتی برایت جا رزرو کردم؛ وقتی کشتی حرکت کرد، اشک در چشم‌هانم حلقه زد.
تازه فهمیدم در اسکله‌ام. تازه فهمیدم آن‌که به تبعید می‌رود، منم، نه تو... .
----------------------------------------------------------------------
بخشی از محتوای کتاب:
-------------------------------------------

"به نام حضرت عشق"

وارد‌ سالن دانشگاه شدم و به سمت کلاسم رفتم. با ورودم به کلاس چشمم به دوستم ساحل خورد که همیشه در حال فک زدن بود. به سمتش رفتم و سلام آرومی به بچّه‌ها کردم. ساحل به سمت صدا برگشت و با دیدنم لبخندی زد و دستش رو بالا برد. من هم با لبخند به سمت ساحل رفتم و گفتم:
-سلام جیگرم.
ساحل با دیدنم لبخند زد و گفت:
-بَه! سلام خوشگلم‌ چه‌طور مطوری؟
آروم روی صندلی کناریش نشستم و گفتم:
-آی خوبم؛ اگه این درس‌ها‌ی لعنتی بذارن.
ساحل با حرفم خنده‌ای کرد و گفت:
-دیگه خرخونی دردسر داره جانان‌خانوم.
از حرف مسخره‌اش بلند زیر خنده زدم که ساحل نزدیکم شد و وِلوم صداش رو آروم کرد و گفت:
-فعلاً نیشت رو ببند. میگم جانی یک خبر توپ برات دارم که نگم برات.
با تعجّب به سمتش خم شدم و گفتم:
-چه خبری؟
-تازه ساناز بهم گفت که برای فردا شب یک مهمونی خفن ترتیب دادن.
بی‌اراده یک تای ابروم بالا پرید و زیر ل*ب زمزمه‌وار گفتم:
-مهمونی؟
ساحل با خوش‌حالی سری تکون داد و گفت:
-آره دیگه.
با بی‌حوصلگی ازش فاصله گرفتم و صورتم روجمع کردم و گفتم:
-خوبه خوش بگذره.
ساحل با حیرت نگاهم کرد و با لحن بامزه‌ای گفت:
-چی رو خوش بگذره؟ قراره باهم‌ بریم جانان‌خانوم.
با این حرف ساحل پفی کشیدم و گفتم:
-ساحل‌ جون‌ِعمت بی‌خیال من شو‌ خواهشاً!
ساحل با حالت ملتمسی دست‌هاش رو به صورت هندی بهم کوبید و گفت:
-جانان خواهش می‌کنم. فقط این یک بار رو قبول کن.
با کلافگی کتابم رو از کیفم در آوردم، روی میز گذاشتم و گفتم:
-ساحل‌ تو رو خدا بس کن دیگه. تو که خوب می‌دونی من از این‌جور جاها خوشم نمیاد.
ساحل ل*ب‌هاش رو جمع کرد و با حالت بامزه‌ای گفت:
-خب خوشگلم، امتحانش که ضرر نداره. بعدش هم من تنهایی نمی‌تونم برم، بی تو اصلاً خوش نمی‌گذره.


/rashaaaaaaaaaaaaay
  • سپاس
  • لایک داری
  • بزن قدش
واکنش‌ها[ی پسندها]: دیاکو، فاطمه تاجیکی و TifanI
نویسنده
طلایه
نوع فایل
pdf
حجم فایل
6.5 مگابایت
دانلودها
45
بازدیدها
116
اولین انتشار
آخرین بروزرسانی
رتبه‌بندی
0.00 ستاره 0 رتبه‌بندی
عقب
بالا