- 📖 نام کتاب
- دیدار پاییزی
- ✒️ نام نویسنده کتاب
- طیفا
- 🏷️ ژانر (موضوع)
- عاشقانه، اجتماعی، معمایی_جنایی
- 📝 نام ویراستار کتاب
- طیفا
- 🖌️ نام طراح کاور کتاب
- طیفا
- 🗃️ نام فایلر کتاب
- طیفا
- 🔰 منبع انتشار کتاب
- انجمن راشای - Rashay
- 📥 نوع دریافت
- رایگان
- 📑 تعداد صفحات کتاب
- 25
به نام خالق علم و قلم
سایت و انجمن تخصصی رمان و ادبیات راشای
------------------------------------
خلاصه داستان:
--------------------------
این داستان در قالب نمایشنامه نگارش شده و شامل خلاصه نمیشود.
ویژهی چالش گروهی دورهی اول مسیر سبز رویش
استاد راهنما: هانی صالحی ثابت
خرداد سال 1403
----------------------------------------------------------------------
بخشی از محتوای کتاب:
-------------------------------------------
راوی:
پاییز همان قدر که فصل دلبری عشاق است، به همان اندازه هم جنون جدایی دارد. تلخ و شیریناش با هم است و همین خصلت آن را از باقی فصلها متمایز کرده است. روی پادری نوی کتاب فروشی « هم رفیق » که به تازگی تاسیس شده و امروز روز جشن رونمایی آن است؛ فرشی از برگهای لرزان پاییزی پهن شده و با هر قدمی که میهمانان افتخاری کتاب فروشی بر رویش میگذارند، آهنگ خورد شدنشان به پا میشود. با این حال همچنان زیبا به نظر میآیند. دم دمای غروب است و نسیمی ملایم میوزد که با هر ر*قصاش به تعداد برگهای رنگ پریدهی خزان شده میافزاید. رهگذرها از مقابل کتاب فروشی رد میشوند،از در تمام شیشهی آن لحظهای درونش را مینگرند و با حسرتی از مقابلش میگذرند.
ساده،صمیمی،گرم و پر از نورهای کوچک.حتما آدمهای داخلاش هم خیلی خوشبختند! این منظرهی زیبا خوراک دلچسبی برای عکاسان است؛خصوصا اگر باران پاییزی هم هوسی برای باریدن در سر داشته باشد، عالی میشود! مهناز دستهی کیفش را بر روی شانههایش جا به جا میکند و وارد فضای دلنشین و رویایی کتاب فروشی « هم رفیق » میشود. با آهی عمیق در دل میگوید:
مهنــاز:
خاطرات بیرحم و دوست داشتنی...
سایت و انجمن تخصصی رمان و ادبیات راشای
------------------------------------
خلاصه داستان:
--------------------------
این داستان در قالب نمایشنامه نگارش شده و شامل خلاصه نمیشود.
ویژهی چالش گروهی دورهی اول مسیر سبز رویش
استاد راهنما: هانی صالحی ثابت
خرداد سال 1403
----------------------------------------------------------------------
بخشی از محتوای کتاب:
-------------------------------------------
راوی:
پاییز همان قدر که فصل دلبری عشاق است، به همان اندازه هم جنون جدایی دارد. تلخ و شیریناش با هم است و همین خصلت آن را از باقی فصلها متمایز کرده است. روی پادری نوی کتاب فروشی « هم رفیق » که به تازگی تاسیس شده و امروز روز جشن رونمایی آن است؛ فرشی از برگهای لرزان پاییزی پهن شده و با هر قدمی که میهمانان افتخاری کتاب فروشی بر رویش میگذارند، آهنگ خورد شدنشان به پا میشود. با این حال همچنان زیبا به نظر میآیند. دم دمای غروب است و نسیمی ملایم میوزد که با هر ر*قصاش به تعداد برگهای رنگ پریدهی خزان شده میافزاید. رهگذرها از مقابل کتاب فروشی رد میشوند،از در تمام شیشهی آن لحظهای درونش را مینگرند و با حسرتی از مقابلش میگذرند.
ساده،صمیمی،گرم و پر از نورهای کوچک.حتما آدمهای داخلاش هم خیلی خوشبختند! این منظرهی زیبا خوراک دلچسبی برای عکاسان است؛خصوصا اگر باران پاییزی هم هوسی برای باریدن در سر داشته باشد، عالی میشود! مهناز دستهی کیفش را بر روی شانههایش جا به جا میکند و وارد فضای دلنشین و رویایی کتاب فروشی « هم رفیق » میشود. با آهی عمیق در دل میگوید:
مهنــاز:
خاطرات بیرحم و دوست داشتنی...
