📖 نام کتاب
پایان نامه مقدونی
✒️ نام نویسنده کتاب
zeynab277
🏷️ ژانر (موضوع)
اجتماعی، طنز
🖌️ نام طراح کاور کتاب
طیفا
🗃️ نام فایلر کتاب
طیفا
🔰 منبع انتشار کتاب
انجمن راشای - Rashay
📥 نوع دریافت
رایگان
📑 تعداد صفحات کتاب
42
به نام خالق علم و قلم
سایت و انجمن تخصصی رمان و ادبیات راشای



پایان نامه مقدونی.jpg


@zeynab_d
------------------------------------
خلاصه داستان:
--------------------------

پایان نامه مقدونی حکایت وارونگی‌های سازگار است، از جوان تحصیلکرده ای که افکار آشوبش او را به اسارت مکان اشتباهی می‌برد و با مرد میانسال عجیبی آشنا می‌کند.

_______________________
مقدمه:
___________


گاه همه چیز بر وفق مراد است و گاه به طرز هولناکی مقابلمان گارد میگیرد. گاه دل را از روی خوش زندگی چراغانی میکند و گاه با بیرحمی چنان زمینت میکوبد که تا پایان عمر رغبت نمیکنی بلند شوی! گاه حتی با تپشهای بیسروسامانش دودمانت را به تاراج هر بیگانهای میبرد.

همه چیز شامل خیلی چیزهاست، اما در یک چیز خلاصه میشود. قلب؟! هه! امان از آن یک چیز حقهباز که قلب را سپر خودش کرده و به نام احساس آن، منطق خودش را وبال هفت نسلمان میکند! همه چیز را گردن عشق فلکزده نیندازید که همین عشق در همان مغز گردوییمان جا گرفته. بله! مغز مبارک، همان تسخیرکننده روان انسانها که با آموختههایمان سروکار دارد که اگر درست درمان بذرش نپاشی و آبش ندهی و علفهای هرزش را نسوزانی، حاضر است عاقبت اشتباهت را با فنا دادنت امتحان کند!

----------------------------------------------------------------------
بخشی از محتوای کتاب:
-------------------------------------------

صدای خشخش برگهای خزان زیر پایم اوج لذت است، اوج افتخار، اوج غرور... . احساس کسی را دارم که روی فرش قرمز مراسم جایزه اسکار یکهتازی میکند، یا در جشنواره فلان دهه و بهمان تهیهکننده بخت برگشتهای دعوت به اهدای لوح میشود و من با وجودی که از شب قبل مراسم در شکمم مراسم حنابندان است و فشارش اسید معده را همانند آبشار نیاگارا در دیوارههای معدهام به تلاطم انداخته، شق و رق روی فرش قرمز خودنمایی میکنم.

هنگام خوشآمد گویی مرد راهنما که تا کمر برایم دولا راست میشود، به تقلید از جانور چهارپای فهمیده سر میجنبانم، مانند میرکت دُم عصایی روی صندلیام مینشینم و تا پایان مراسم که حتی خودشان هم نمیدانند چه موقع جوهر زبانشان خشک میشود و لطف میکنند جوایزمان را اهدا کنند، گردن غازی دراز میکنم. چشمانم از جغد هم جغدتر میشود و پلک زدن یادش میرود. آخر کم چیزی نیست. اگر حتی هنگام خطاب کردن نامم و بالا رفتن از پلهها پایم بلغزد و تا جلوی صندلی تهیهکننده بخت برگشته چرخ و فلکی بروم و حضار از خنده این حادثه اسفبار رودل کنند هم چیزی نیست! پایان نامهام پس از کش و قوسهای فراوان، رقیبهایش را به ملکوت اعلی رانده! معلوم است که چیزی نیست!

نیشم تا بناگوش باز شد و صورتم را رو به درختهای چروکیده بلند کردم. آه که چه حالی کردم هنگام به پا خواستن داورها، جفت چشم نعلبکی شده پدرم را دیدم! چقدر از حرص اینکه پایاننامهام چنگی به دل نمیزد، چنگ به دیوار میزدم! انصافاً چنگ هم به دل میزد، فقط چنگکش جگر را شرحه و عقلها را برای اخذ رقم قبولی زایل نمیکرد. البته در شأن کسی نمیآوردم؛ مثلاً قاهقاه پدرم را مانند خودش پاسخ میدادم و در خلوتم در جواب مسخره کردنهایش شکلکهای مناسب سن او خلق میکردم!

اعتراف میکنم دلم از خنکی زیاد یخبندان میشد و خرسهای قطبی را به ضیافت دعوت میکرد، هرچند آتش بیار معرکه شدن پدر خوش مشربم، مجال کوچ خرسهای زبان بسته را نمیداد! با این حساب حق ندارم از تشویق داورها به ابتکارم آن هم در برابر چشمهای توپ بستکبال شده پدرم ذوقمرگ شوم؟

با احساس خیسی کوچک کنج پیشانی، سبابهام را روی آن کشیدم. پاهایم از قلم افتاد و نگاه تحسینآمیزم خم شد تا پرندهای که افتخار داده بود روی پیشانیام نشان همدردی بگذارد رصد کند! زاغ طاووسپری روی بزرگترین شاخه درخت رژه میرفت و چشمانم را به جمال دو رنگش روشن نمیکرد. قربان تواضعش بشوم! برگی دستمال از جیبم خارج کردم و روی شاهکار مفتخرانهاش کشیدم! زبان در دهان چرخاندم:

- دمت گرم مارو آدم حساب کردی!

فضلهای کنار پایم چسبید. خندهام گرفت و تن صدایم بالا رفت.

- دست و دل بازیتو بنازم!

زاغ جهید و تکان خفیفی به شاخه وارد شد. دو نوجوان که از کنارم میگذشتند با واکنشم از جا پریدند و با شگفتی به منِ عاقل زل زدند. یکی از آنها که شش جیب پوشیده بود پیش آمد و گفت:

- داداش چقد زدی بالا؟

لبانم کش آمد و ضربه آرامی به شانه لاغرش کوبیدم و سرزنده و شاداب گفتم:

- هرچی کرمته!

همراهش نیشخندی زد و بازوی دوست خندهرویش را گرفت و همراه خود کشید، اما شنیدم که زهرش را مورد عنایتم داد.

- ما با کیا شدیم هشتاد میلیون! مشنگ!



/rashaaaaaaaaaaaaay
  • لایک داری
واکنش‌ها[ی پسندها]: دیاکو و zeynab_d
نویسنده
طلایه
نوع فایل
pdf
حجم فایل
2.5 مگابایت
دانلودها
1
بازدیدها
40
اولین انتشار
آخرین بروزرسانی
رتبه‌بندی
0.00 ستاره 0 رتبه‌بندی
عقب
بالا