📖 نام کتاب
گسست از پیله
✒️ نام نویسنده کتاب
لیلا مرادی
🏷️ ژانر (موضوع)
درام
🖌️ نام طراح کاور کتاب
TifanI
🗃️ نام فایلر کتاب
TifanI
🔰 منبع انتشار کتاب
انجمن راشای - Rashay
📥 نوع دریافت
رایگان
📑 تعداد صفحات کتاب
10 ص
به نام خالق علم و قلم
سایت و انجمن تخصصی رمان و ادبیات راشای



20250716_195426.jpg


📌این داستان ویژه‌ی مسابقه‌ی قلم از تو می‌نویسد راشای می‌باشد.
وضعیت مقام داستان در مسابقه: رتبه اول🌟


پروفایل نویسنده در راشای: @Leyla_Moradi
------------------------------------
خلاصه داستان:
--------------------------

در بحبوحه‌ی تغییرات اجتماعی و سیاسی دهه پنجاه خورشیدی، زنی به نام پروانه در منگنه‌ی سنت‌گرایی و مدرنیته جامعه دست و پا می‌زند تا یک زندگی آرام و بی‌دردسر داشته باشد، اما به علت شغل نظامی و حساس شوهرش سرنوشت آن‌طور که باید نمی‌چرخد و منجر به اتفاقات غیرمنتظره‌ای می‌‌گردد که مجبور می‌شود دست به انتخاب‌های سختی بزند.

_______________________
مقدمه:
___________


گاهی اوقات پشت لبخند آرام و ملیح یک زن، هزاران نگرانی ممزوج با ترس و اوهام قرار دارد که بروز نمی‌دهد. دنیای او فارغ از اتفاقات جامعه، درون خانه‌ی کوچکش خلاصه می‌شود که اجاقش را گرم نگه دارد. زن داستان ما درست مثل کرمکی می‌ماند که دوست ندارد آشیانه‌اش را رها کند، شاید هم واهمه دارد؛ حبس ماندن در پیله، شوق پروانه شدن را از او می‌گیرد و پرواز هم باعث شکاف و گسستن رشته‌هایی که تار و پودش سال‌ها با آن تنیده و خو گرفته بود می‌شود. باید دید عاقبت پا در چه راهی می‌گذارد و چه حوادثی در انتظارش است.

----------------------------------------------------------------------
بخشی از محتوای کتاب:
-------------------------------------------

عقربه بر ساعت ضربه می‌زند. پلک‌هایش را می‌گشاید. نور خورشید از ورای پرده‌‌ی سفید پنجره روی مبل‌های خانه می‌تابد و چرم قهوه‌ایشان را براق‌تر نشان می‌دهد. یک نگاه به پهلویش می‌اندازد. یادش نمی‌آید، مردی که پشت به او خوابیده است، چه وقتی به خانه برگشت. پتو را رویش مرتب می‌کند و از جا برمی‌خیزد. برای صبحانه باید نان تازه بخرد. پالتویش را از جارختی برمی‌دارد و در حین راه می‌پوشد. روی دیوار بلند و کوتاه ساختمان‌های خاکستری شعارهایی درشت با رنگ قرمز به چشم می‌خورد. عکس‌های روحانی‌ای را می‌بیند که در اکثر مغازه‌ها چسبانده شده؛ به حدی که شیشه‌ی ویترین‌ها جای خالی‌ای نمانده است. دست اکثر عابرین روزنامه دیده می‌شود که با هیجان خاصی، درونش دنبال خبرهای جدید می‌گردند‌. صف نانوایی شلوغ است. کمی آن‌طرف‌تر مردم برای خرید حلیم سر و دست می‌شکنند. انتهای صف، پشت به زن چادری می‌ایستد. نقل محفل صحبت این روزهای مردم سیاست کشور و کار و گرانی است که بی‌وقفه درباره‌اش تا ساعت‌ها می‌توانند صحبت کنند. دو زنی که تازه به داخل صف آمده‌اند، با دیدنش شروع به پچ و واپچ می‌کنند. سرش را در یقه‌ی پالتویش فرو می‌برد و سعی می‌کند حواسش را به صدای جیغ لاستیک‌های اتومبیل و غژغژ موتورها دهد. چشمش به همسایه‌اش حوری‌خانم می‌افتد. زن، از سنگینی نگاهش سر برمی‌گرداند و با حالت بدی وراندازش می‌کند.
- جوون‌های ما یکی‌یکی دارن پرپر میشن، بعد امثال این خانم انگار داره میره بازار شانزه‌لیزه!
دیگری با صدای کلفتش ادامه‌اش را پی می‌گیرد:
- دیشب با ماشین آن‌چنانی نصفه شب اومدن خونه. معلوم نیست چه کثافت‌کاری‌هایی می‌کنن!
پروانه‌ی مغموم تمام این حرف‌ها را می‌شنود و ذره‌ای ل*ب به سخن باز نمی‌کند. برای پوشیدن چنین پالتویی...



/rashaaaaaaaaaaaaay
نویسنده
طلایه
نوع فایل
pdf
حجم فایل
352.7 کیلوبایت
دانلودها
11
بازدیدها
29
اولین انتشار
آخرین بروزرسانی
رتبه‌بندی
0.00 ستاره 0 رتبه‌بندی
عقب
بالا