- 📖 نام کتاب
- سفر به سوی خویش
- ✒️ نام نویسنده کتاب
- سبا مولودی
- 🏷️ ژانر (موضوع)
- انگیزشی
- 🖌️ نام طراح کاور کتاب
- TifanI
- 🗃️ نام فایلر کتاب
- TifanI
- 🔰 منبع انتشار کتاب
- انجمن راشای - Rashay
- 📥 نوع دریافت
- رایگان
- 📑 تعداد صفحات کتاب
- 60
به نام خالق علم و قلم
سایت و انجمن تخصصی رمان و ادبیات راشای
پروفایل نویسنده: @Saba molodi
--------------------------
مقدمه کتاب:
----------------------------------------
در سکوتی که قلبم را پر کرده بود، ایستادم! زیر آسمانی که انگار همهی آرزوهایم را در خود پنهان کرده بود، با خودم زمزمه کردم: «آیا شجاعتش را دارم؟ شجاعت اینکه رویای خفته در سینهام را بیدار کنم و به سویش پرواز کنم؟»
زندگی، میدان جنگیست بیرحم. یا شمشیر ارادهات را تیز میکنی و پیش میروی، یا در سایهی ترس و بهانه، جا میمانی. طوفانها خواهند آمد؛ با بادهایی که استخوانهایت را میلرزانند و ریشههایت را میکَنند. اما آنکه میایستد، آنکه با زخمهایش باز هم قدم برمیدارد، همان است که ستارهی پیروزی را از آسمان میچیند.
--------------------------------------------------
بخشی از محتوای کتاب:
-------------------------------------------
در سکوتی که قلبم را پر کرده بود، ایستادم.
زیر آسمانی که انگار همهی آرزوهایم را در خود پنهان کرده بود، با خودم زمزمه کردم: «آیا شجاعتش را دارم؟ شجاعت اینکه رویای خفته در سینهام را بیدار کنم و به سویش پرواز کنم؟»
زندگی،
میدان جنگیست بیرحم.
یا شمشیر ارادهات را تیز میکنی و پیش میروی، یا در سایهی ترس و بهانه، جا میمانی.
طوفانها خواهند آمد؛
با بادهایی که استخوانهایت را میلرزانند و ریشههایت را میکَنند.
اما آنکه میایستد، آنکه با زخمهایش باز هم قدم برمیدارد،
همان است که ستارهی پیروزی را از آسمان میچیند.
اگر من به سوی رویایم نروم،
دیگری خواهد رفت.
اگر من بالهایم را باز نکنم،
دیگری آسمان را فتح خواهد کرد.
انتخاب با من است:
یا در حسرت بمانم و نظارهگر باشم، یا برخیزم، با تمام زخمها و ترسها، بگویم: «این منم که سرنوشتم را میسازم!»
درست است!
من کسی هستم که در سکوت کار میکنم و با موفقیتم دنیا را کر خواهم کرد.
در خاموشی شب،
وقتی همه خوابند، من بیدارم.
قلمم را برمیدارم، قدمهایم را میشمارم، و رویایم را آجر به آجر میسازم.
هر قطره عرق، هر لحظه تردید، هر شکست کوچک، سنگ بنای قصریست، که روزی بر فراز ابرها خواهد درخشید.
نمیگویم راه آسان است.
گاهی زمین زیر پایم میلرزد و آسمان بالای سرم تیره میشود.
اما من آموختهام که حتی در تاریکترین شبها، ستارهای هست که راه را نشان میدهد. آن ستاره، ایمان من است؛
ایمان به اینکه هر گام، هرچند کوچک، مرا به رویایم نزدیکتر میکند.
پس میایستم!
حتی وقتی پاهایم خستهاند.
مینویسم! حتی وقتی کلماتم میلرزند.
و پرواز میکنم! حتی اگر بالهایم زخمی باشند. چون میدانم،
روزی که به قله برسم، دنیا نه فقط صدایم را خواهد شنید، بلکه فریاد قلبم را در گوش جانش احساس خواهد کرد.
-------------------------------------------
سایت و انجمن تخصصی رمان و ادبیات راشای
پروفایل نویسنده: @Saba molodi
--------------------------
مقدمه کتاب:
----------------------------------------
در سکوتی که قلبم را پر کرده بود، ایستادم! زیر آسمانی که انگار همهی آرزوهایم را در خود پنهان کرده بود، با خودم زمزمه کردم: «آیا شجاعتش را دارم؟ شجاعت اینکه رویای خفته در سینهام را بیدار کنم و به سویش پرواز کنم؟»
زندگی، میدان جنگیست بیرحم. یا شمشیر ارادهات را تیز میکنی و پیش میروی، یا در سایهی ترس و بهانه، جا میمانی. طوفانها خواهند آمد؛ با بادهایی که استخوانهایت را میلرزانند و ریشههایت را میکَنند. اما آنکه میایستد، آنکه با زخمهایش باز هم قدم برمیدارد، همان است که ستارهی پیروزی را از آسمان میچیند.
--------------------------------------------------
بخشی از محتوای کتاب:
-------------------------------------------
در سکوتی که قلبم را پر کرده بود، ایستادم.
زیر آسمانی که انگار همهی آرزوهایم را در خود پنهان کرده بود، با خودم زمزمه کردم: «آیا شجاعتش را دارم؟ شجاعت اینکه رویای خفته در سینهام را بیدار کنم و به سویش پرواز کنم؟»
زندگی،
میدان جنگیست بیرحم.
یا شمشیر ارادهات را تیز میکنی و پیش میروی، یا در سایهی ترس و بهانه، جا میمانی.
طوفانها خواهند آمد؛
با بادهایی که استخوانهایت را میلرزانند و ریشههایت را میکَنند.
اما آنکه میایستد، آنکه با زخمهایش باز هم قدم برمیدارد،
همان است که ستارهی پیروزی را از آسمان میچیند.
اگر من به سوی رویایم نروم،
دیگری خواهد رفت.
اگر من بالهایم را باز نکنم،
دیگری آسمان را فتح خواهد کرد.
انتخاب با من است:
یا در حسرت بمانم و نظارهگر باشم، یا برخیزم، با تمام زخمها و ترسها، بگویم: «این منم که سرنوشتم را میسازم!»
درست است!
من کسی هستم که در سکوت کار میکنم و با موفقیتم دنیا را کر خواهم کرد.
در خاموشی شب،
وقتی همه خوابند، من بیدارم.
قلمم را برمیدارم، قدمهایم را میشمارم، و رویایم را آجر به آجر میسازم.
هر قطره عرق، هر لحظه تردید، هر شکست کوچک، سنگ بنای قصریست، که روزی بر فراز ابرها خواهد درخشید.
نمیگویم راه آسان است.
گاهی زمین زیر پایم میلرزد و آسمان بالای سرم تیره میشود.
اما من آموختهام که حتی در تاریکترین شبها، ستارهای هست که راه را نشان میدهد. آن ستاره، ایمان من است؛
ایمان به اینکه هر گام، هرچند کوچک، مرا به رویایم نزدیکتر میکند.
پس میایستم!
حتی وقتی پاهایم خستهاند.
مینویسم! حتی وقتی کلماتم میلرزند.
و پرواز میکنم! حتی اگر بالهایم زخمی باشند. چون میدانم،
روزی که به قله برسم، دنیا نه فقط صدایم را خواهد شنید، بلکه فریاد قلبم را در گوش جانش احساس خواهد کرد.
-------------------------------------------
