دانلود رمان نیلوفر کاغذی

₪ دانلود ₪ دانلود رمان نیلوفر کاغذی .

📖 نام کتاب
نیلوفر کاغذی
✒️ نام نویسنده کتاب
ابراهیم نجم آبادی
🏷️ ژانر (موضوع)
تراژدی ،جنایی_ پلیسی، عاشقانه
🖌️ نام طراح کاور کتاب
TifanI
🗃️ نام فایلر کتاب
طیفا
🔰 منبع انتشار کتاب
انجمن راشای - Rashay
📥 نوع دریافت
رایگان
📑 تعداد صفحات کتاب
299
  1. نام رمان : نيلوفر کاغذی
  2. نام نویسنده: ابراهیم نجم آبادی
  3. ژانر: تراژدی ،جنایی_ پلیسی، عاشقانه

------------------------------------
خلاصه رمان:
--------------------------

گل، گل نيلوفر، اولین چیزی که به ذهنمون میاد زیبایی و بوی خوش ولی گل داستان ما کاغذیه، نيلوفر کاغذی که فقط بوی خون میده!
السا مامور تحقیقات قتل‌های زنجیره‌ای میشه، قتل‌های بی‌رحمانه‌ای که قوی‌ترین آدم با دیدن یا شنیدنش لرز به اندامش میفته!
السا باید با استدلال و تحلیل‌های درست و منطقی، پرونده‌ای رو پیش ببره و به سرانجام‌ برسونه که تنها سرنخش امضای قاتل است، نيلوفر کاغذی!
یه بازی شطرنج خونین با سه استاد بزرگ، السا، قاتل و ....

--------------------------------
مقدمه:
-----------------
یه شب عادی به معنای تاریکی، سکوت و چشمک ستارگان و بس.
ولی این شب‌های داستان، شب‌های عادی نیست؛ یعنی یه نفر نمی‌خواد این شب‌ها عادی باشه، کسی که نه انسانه و نه حیوان!
یه گذشته‌ی خشن، دوران کودکی بد و سال‌ها عذاب، باعث ایجاد مشکلات ذهنی میشه!
عجز، ناتوانی و خشم بیشتر و بیشتر میشه و بعدش بوم! آزاد میشه و قتل.
اون‌ها توی صورت قربانی‌های خودشون کسایی رو میبینن که زجرشون دادن. برای اون، کشتن مثل یه بیماری می‌مونه و هم‌زمان نیز درمان محسوب میشه. حس می‌کنه که برای کشتن قربانی‌هاش یه دلیل خوب داره، داره برای عدالت می‌کشه.
مثل رستم و آرش، اون‌ها قهرمان‌های داستان خودشون بودن، این‌جا هم همین‌طور؛ هر تبهکاری قهرمان داستان خودشه، فقط فرقش * السا *
اگه از تموم آدم‌های دنیا این سوال رو کنی که سخت‌ترین کار دنیا چیه، اکثریت آدم‌ها جوابشون خودکشیه؛ ولی من جزو اقلیت هستم، قتل!
سخت‌تر از کشتن خودت، کشتن یه شخص دیگه‌ست. خیلی سخته با اراده و اختیار مرتکب به قتل هم‌نوعت بشی.
----------------------------------------------------------------------
بخشی از محتوای کتاب:
-------------------------------------------
خمیازه‌ای کشیدم، وارد اتوبان شدم و با توجه به موقعیت مکانی‌ای که برام فرستاده بودن، حرکت می‌کردم؛ موقعیت مکانی محل پیدا شدن یه جنازه که هنوز اطلاعاتی ازش نداشتم. همه، روزشون رو با یه صبحونه درست و حسابی شروع می‌کنن ولی من با قتل و خون و از این چیز‌ها!
سرعتم رو بیشتر کردم، باید زودتر می‌رسیدم به اون‌جا، این اولین پرونده‌‌ی بزرگ من به عنوان شخص اول پرونده‌ست؛ باید با موفقیت به سرانجام‌ برسونمش.

توی اتوبان رانندگی می‌کردم. به موقعیت مکانی نگاهی انداختم، فاصله‌ی زیادی با محل قتل نداشتم.

بعد، اپلیکیشن ازم خواست به سمت راست که یه جاده‌ی خاکی بود که به سمت بیابون و تپه‌ها می‌رفت، بپیچم.

بعد از اتوبان خارج شدم، وارد یه جاده‌ی خاکی شدم. مسیر خیلی داغون بود. دویست شش نازم توی این مسیر داغون میشه! حالا خوبه رنگش سفیده، زیاد گرد و خاک بشینه روش، نشون نمی‌ده.

از دور ماشین‌های همکارها معلوم بود. یکم سرعتم رو بیشتر کردم تا زودتر برسم. بعد از رسیدن به اون‌جا، ماشینم رو کنار ماشین بقیه پارک کردم. از ماشین پیاده شدم و در ماشین رو بستم. به خاطر درجه‌ام(سرگرد) بهم احترام گذاشتن. بچه‌ها داشتن انگشت‌نگاری و کارهای معمول در مورد قتل رو انجام می‌دادن تا سرنخی پیدا کنن.اینه که همه داستان قهرمان رو می‌دونیم ولی هیچ‌کس داستان تبهکار رو نمی‌دونه!

با قدم‌های بلند به سمت سروان احمدی حرکت کردم. احترام گذاشت، من هم بهش نگاه کردم و ازش پرسیدم.

- سلام، شناسایی شده؟

احمدی با سر تایید کرد و گفت:

- سلام، آره. طبق لباس‌هایی که توی نایلون کنار جنازه عر*یان بود، فهمیدیم که کیه.

به احمدی خیره شدم.

- خب؟

احمدی دستی به سبیلش کشید و جواب داد:



/rashaaaaaaaaaaaaay
  • لایک داری
  • بزن قدش
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELARAM، دیاکو و فاطمه تاجیکی
نویسنده
طلایه
نوع فایل
pdf
حجم فایل
14.3 مگابایت
دانلودها
27
بازدیدها
207
اولین انتشار
آخرین بروزرسانی
رتبه‌بندی
0.00 ستاره 0 رتبه‌بندی
عقب
بالا