همه تن و روحم کرخت بود و نای نفس کشیدن نداشتم. تنهایی داشتم با حال بدم و افکار طوفان زده و شلوغم میجنگیدم و این جنگ برام خیلی سنگین و نابرابر بود. دیگه نایی برام نمونده بود و دنیام تبدیل شده بود به جنگ و جنگ و دوییدن و دوییدن و نرسیدن...
این جنگ برای من سنگین بود، یا شاید الان دیگه سنگین و...