به نام خدا
دلنوشته چیست؟
گردآورنده: آصف گنجی
میدانیم امروزه «دلنوشته» بیشتر از هر نوع آثار ادبی دیگر هم خوانده و هم در شبکههای مجازی دست به دست میشود. اما آیا هر دلنوشتهای ارزش ادبی دارد؟ آیا هر کسی میتواند دلنوشتهنویس باشد؟ اصلا دلنوشته چیست؟ و...
با پیش آمدن از این قبیل سوالات در وهلهی اول برای خودم، بر آن شدم که تحقیقات گستردهتری بر روی دلنوشته انجام دهم. علیالخصوص آن هم وقتی که مطالب مفصلی در اینترنت وجود نداشت و نیاز دیدم که تعاریف درستتری از این قالب غریب اما به دل آشنا ارائه دهم.
در ابتدا تعاریفی را از اهل ادبیات در این باره ارائه میدهم:
دکتر مهشید مشیری فرهنگنویس، مترجم، دارای دکتری زبانشناسی از دانشگاه سوربن که نویسندهی نخستین فرهنگ الفبایی ـ قیاسی زبان فارسی نیز است، میگوید:
امروز آمدم «دلنوشته» را برای اولین بار وارد فرهنگ فارسی بکنم و برایش تعریف بنویسم با مولفههای معنایی زیر شاید بتوان تعریف آن را به دست آورد «دلنوشته» نوعی تک گویی نوشتاری، خواه نثر و خواه موزون است که از سر دلتنگی نوشته میشود؛ اصولا صمیمانه و صادقانه است. تعارف و خوشامدگویی ندارد. بازتاب احساس و اندیشۀ واقعی نویسنده است. هدف و ساختارِ از پیش تعیین شده ندارد؛ فرمایشی نیست؛ سفارشی نیست. نویسندۀ دلنوشته وقتی بخواهد بنویسد خواستنش خود به خودی است. یعنی برای دل خودش مینویسد و در جستجوی «مخاطب خاص» نیست؛ دلنوشته از دل بر میآيد ولی جزمیت «لاجرم بر دل نشستن» را بر نمیتابد. زیرا سخنانی از دل بر خاسته ولی لاجرم بر دل ننشستهاند. و اما دلنوشتههای امروزی شاید به نوعی ادامهی همان خطی است که بر دیواری نوشته میشد: «به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی در این زمانه ندیدم رفیق یکرنگی». خط دلتنگی معمولا دیوار نوشته بود. امضا نداشت. نویسندهاش معمولا ناشناس میماند. فقط میشد حدس زد که این ناشناس، شاید خاطرخواه کسی است، شاید در عشق شکست خورده است، شاید در فراق است و انتظار میکشد، شاید از یاد رفته است. شاید تنهایش گذاشتهاند، شاید به او نارو زدهاند... هر چه هست دلش تنگ است، مینویسد تا از روزگار نامناسب، از محبوب ناسازگار، از رفیق نا شفیق، گلایهای کرده باشد. دلنوشته نویس قدیم دنبال «لایک» نبود، منتظر «کامنت» و «شِیر» نمیماند. فقط به یادگار خطی ز دلتنگی مینوشت و بعد میرفت سراغ کار و کاسبیاش. نفر بعدی هم میآمد و آن هم به یادگار خطی ز دلتنگی مینوشت و دیوار پر میشد از یادگار نویسیهای کلیشهای ز دلتنگی. دلنوشتهی امروز هم تقریبا «خطی ز دلتنگی» است. «دلنوشته نویس» مینویسد و اساماس میکند: «دلنوشتههای کوتاه». یا پُست میکند روی وبلاگ یا در شبکۀ اجتماعی: «دلنوشتههای زیبای عاشقانه» و «دلنوشتههای پر معنی زندگی». امروز فرض بر این است که دلنوشتهها را کسی یا کسانی میخوانند. گاهی دلنوشتههای امروز راهی است که شاید دردمندی به تو راهی بیابد، با تو همدل شود، هم داستان شود و یا «فرند»ت شود.
فیاض نظمی دبیر انجمن ادبی ادیبانه، شاعر و نویسندهی کتاب "عاشقانههای بدون مخاطب"، فعال اجتماعی در زمینهی کودکان کار و سالمندان میگوید:
در واقع هر آنچه در زمینهی شعر و نویسندگی سروده و نگارش میشود به آن علت که آغاز احساسی از جانب فرد دارد، دلنوشته به حساب میآید.
زیبایی یک اثر هنری نیز مشروط به وجود احساسات فرد در آن اثر است که هرآنچه از دل برآید لاجَرَم بر دل نشیند.
با این تفاسیر میتوان گفت که در ابتدا هر اثر هنری یک دلنوشته میباشد!
در مرحله بعد این دلنوشته در نگارشها و هنر صاحب اثر دستخوش تغییرات شده و به اثری فاخر و گیرا تبدیل خواهد شد.
این تغییرات میتوانند در قالب اثر از جمله شعر کلاسیک( غزل، قصیده و ...)، سپید، نیمایی و موج نو یا شعرطرح باشد یا در بهتر بیان شدن اثر لحاظ شوند از تشبیهات تا عنصر خیال و ... باشد که همه در جهت بهبود اثر به کار میروند.
در مجموع یک اثر فاخر در تمام طول تاریخ ابتدا یک دلنوشته و دلسروده بوده که با هنر و فن صاحب اثر به کمال خود رسیده و مخاطب پسند و منتقد پسند شده است.
علی مرادی نظرآبادی(ساده) سابقهی سه سال نویسندگی در فضای مجازی، نویسندهی بیش از صد و پنجاه داستان کوتاه از قبیل عاشقانه و اجتماعی، پیشگام در سبک جان بخشی به اشیاء بین نویسندگان مجازی که رمان "من مَحیا نیستم" از ایشان در دست چاپ است، میگوید:
دلنوشته همانطور که از اسمش پیداست، هیچ قاعدهی خاصی برای نوشتنش وجود ندارد و برای ابراز احساسات نویسنده است.
برای نوشتن دلنوشته سواد خاصی نیاز نیست و حتی لازم نیست که رشتهی ادبیات خوانده باشیم.
هر نوشتهی ادبی ممکن است دلنوشته(دلی) باشد اما هر دلنوشتهای ارزش ادبی ندارد.
از نظر من ارزش ادبی هیچ ربطی به اینکه کتابی چاپ شود و حتی در بازهی زمانی کوتاه پرفروشترین باشد اما سالها بعد هیچ یادی از آن نشود، ندارد. در واقع اثری دارای ارزش ادبی است که ماندگار شود.
علی قاسمپیوندی شاعر، رماننویس و یکی از نویسندگان رمان "سکهای دو رو به نام زندگی" میگوید:
دلنوشتهی ادبی حاصل مونولوگی زاییدهی ذهن نویسنده است و اغلب از قواعد نثر پیروی میکند و اگر موزون باشد حاصل چینش اتفاقی کلمات است. دلنوشته اصول و مبانی از قبل تعیین شده ندارد و تقریباً میتوان گفت نویسنده با نوشتن کلماتی برآمده از امیال و آرزوهایش سر و کار دارد. از این جهت، کلمات از دل برمیآیند و بازتاب احساس صادقانه و اندیشهی معمولی نویسندهاند.
دلنوشته معمولاً با اندکی کم و کاست از ذهن نویسنده به قلم او منتقل میشود و نویسنده تنها به دنبال افزودن حس اثر به وسیلهی صنایع ادبی و زبانبازی و سادهنویسی است. در واقع استفاده از تشبیهات و استعارهها و... تنها برای درگیر کردن احساسات خواننده است و از پیوستگی بیبهره. معمولا تصاویری که ممکن است به این روش به وجود آید منظور و معنا و مفهومی را _جز آنچه بیان میکنند_ نمیرسانند و دلنوشته دارای تصاویر اتفاقی، آنی و بدون ارتباط است. (آن هم اگر تصویری داشته باشد و فقط روایتی را نقل نکند!)
دلنوشته میتواند سطرهای زیبا و خیالانگیزی داشته باشد اما این سطرها برآمده از ساختار نیستند و نمیتوانند خواننده را در دنیای پشت کلمات همراهی کنند.
برای دلنوشته مبانی مشخصی ارائه نشده است و به همین دلیل مثلاً نمیتوان کسی را محکوم کرد که برای نوشتن آن از قواعد دستوری و نگارشی پیروی نمیکند اما بهتر است آن را در حوزهی نثر بررسی کرد.
در دلنوشته بسیار میبینیم که نویسنده زیادهگویی کرده است و هنگام ابراز احساس آنقدر آن را در چند سطر بسط میدهد و جزئیات غیرضروری را بیان میکند که اثر با حشو همراه میشود اما همین ویژگی برای کسی که مخاطب دلنوشته است نقش تأثیرگذاری و ارتباط بیشتر با اثر را ایفا میکند و بنابراین برای دلنوشته حسن محسوب میشود. گفته شد بهتر است دلنوشته در حوزهی نثر بررسی شود چرا که به طور مثال برای این مورد در حوزهی شعر گفته میشود اثر حالت توضیحی توصیفی گرفته، کلمات و سطرهای اضافی به کار رفته و نویسنده به جای تصویرسازی به شرح تصاویر پرداخته است.
عاطفه رحمانی ویراستار، مدرس و نویسندهی رمان "پرتوی در تاریکی" میگوید:
دلنوشته به آثاری گفته میشود که سرشار از حس باشد.
در دلنوشتهها آرایههای ادبی از جمله تشبیه و استعاره به نسبت دیگر نوشتهها بیشتر دیده میشوند.
نکتهای که یک دلنوشته را با ارزش میکند ناگهانی بودن یک اتفاق شاعرانه در متن و نگاه شاعرانه و خاص نویسنده هست.
دلنوشتهها حتما نباید شامل مطالب سنگین و سخت باشند چرا که همانطور که از اسمشان مشخص است دل نوشتهاند یعنی از دل نویسنده بر قلمش جاری میشوند پس به ساده نویسی از نظر انتخاب کلمات در دلنوشته ها توجه کنید.
نویسنده باید در عین استفاده از کلمات ساده جملات پیچیده ایجاد کند که به این جملات اغلب ترکیب سازی گفته میشود و اگر این جملات به خوبی یک تصویر را در ذهن مخاطب تشکیل دهند به آنها تصویر سازی میگویند.
زینب قشقایی نویسندهی رمان "سوگندجان"، رماننویس، ویراستار و منتقد میگوید:
دلنوشته همانطور که از اسمش نشأت میگیرد نوشتهایی است که از دل برخاسته باشد اما هر چیزی که به قلبمان نفوذ میکند، قابل بیان نیست.
ما میتوانیم با تشبیهات، صور خیال و استعارات متعدد و... دلنوشتهی خودمان را بال و پر دهیم.
شاید یک نوشته برای خود نویسنده پر از احساس زیبا باشد و زمانی که دلش تنگ بوده یا به قول رایجتری از عالم و آدم بریده باشد، آن را نوشته و به دلش هم نشسته باشد اما شاید برای فرد خواننده یک متن عادی به نظر برسد.
درست است که برای یک دلنوشتهنویس رعایت نکات ادبی و نگارشی چندان اهمیتی ندارد و کسی اصرار به رعایتشان نمیکند اما با آرایههای ادبی میتوان تا حدی به آن رضایت مطلوب داشت.
زهرا خدارحمی(سها بانو) مدیر گروه ادبی کلوت، شاعر، نویسندهی رمان "هبوط تلخ"، مترجم، منتقد و مدرس نویسندگی میگوید:
در واقع ادیبان و ادبشناسان دلنوشته را مکتب خاصی نمیدانند در حالی که اگر کمی به عمق ماجرا بیاندیشند
دلنوشته را میتوان سرگروه همهی شعرها و متنهای ادبی دانست.
چیزی که من از اساتیدم آموختهام و در حال حاضر میدانم این است که دلنوشته در واقع کل نویسندگی را شامل میشود البته به جز داستانها و داستانکهایی که با تفکر قبلی و پیش زمینههایی از جمله ایده و روند شکل میگیرند. ضمن اینکه بخشهایی از داستان و داستانک هم دلنوشته دارند.
در اصل میتوانیم هر چیزی که نویسنده به شکل بداهه و جوششی بنویسد را دلنوشته خطاب کنیم.
با این حال باز هم ما شعرها را از دلنوشته جدا میکنیم.
عناصری که باید در دلنوشته بررسی شوند:
حس قوی، نداشتن روند داستانی، نو گرایی و مهمتر از همه ضربه است.
دقت شود وقتی که ما داستان مینویسیم «گره» داریم و این گره است که مخاطب را درگیر و جذب میکند.
اما گره دقیقا چیست؟
به یک عامل غیر منتظره که ناگهانی وارد داستان میشود، گره گوییم. برای درک بهتر گره میتوان بیماری سرطان را مثال زد.
شخص حس بیماری میکند، به دکتر مراجعه میکند، آزمایش میدهد، میفهمد که سرطان دارد، درگیر مداوا میشود و در نهایت «یا خوب میشود یا میمیرد.»
گره هم در داستان دقیقا همین است. ناگهانی برای داستان پیش میآید، مخاطب را درگیر میکند،
مخاطب به دنبال راه حل میگردد و حتی گاهی یک سری گمانه زنیها میکند و در نهایت کمکم گرهی داستان باز میشود و داستان تمام میشود.
اما ضربه چیست و چه ربطی به گره دارد؟
ضربه در دلنوشته دقیقا حکم همان گره در داستان را دارد. (یعنی یک اتفاق یا شی ناگهانی است که قرار نبوده در کار باشد ولی یکهویی و آنی سر از کار درآورده.)
در کارهای کوتاه مثل دلنوشته یا شعر، بهتر است برای ضربه این مثال را عنوان کرد:
یک مرداب داریم که ساکن است و هیچ تکانی نمیخورد و آرامش خاص خودش را دارد و در یک لحظه، یک بمب وسط مرداب میخورد، به یک ثانیه نمیکشد که بمب منفجر میشود و مرداب نابود میشود.
این یعنی چه؟ یعنی ضربه! درست در همان لحظه که آن گره ایجاد میشود در همان زمان هم توسط نویسنده برطرف میشود و مخاطب را انگشت به دهان میگذارد که چه شد!
یک دلنوشته زمانی ارزش ادبی دارد که در لحظهای که نویسنده پر از حس است، نوشته شود و در لحظهای که در حالت عادی قرار دارد، ویرایش شود.
وقتی یک چیزی را در اوج احساس مینویسیم چیزی شبیه به هذیان است، مثلا نویسنده در حال گریه است و مینویسد:
«تو رفتی و قلبم شکست حس میکنم دیگه هیچکسی را ندارم هرچند کلی آدم دور و برم است ولی نه انگار هیچکسی نیست. من خیلی تنهام حس بدی دارم تو رفتی و اصلا نگاه نکردی من اینجا تنهام. حسم به زندگی کاملا منفیه و از همه چیز متنفرم.»
نویسنده در حالی که زار زار گریه میکند، سه بار نوشته است:«تو رفتی»، چهار بار نوشته است:«من تنهام» (البته با اندکی اغراق)و اصلا وقتی غرق احساس است، آرایهی ادبی سرش نمیشود. این نوشته ممکن است حرف دل باشد یا حتی وقتی روی کاغذ بیاید، دلنوشته حساب شود اما نه تنها که یک اثر ادبی نیست بلکه یک فاجعهی ادبی است.
حس و احساس در کار خوب است ولی کنترل شدهاش، زیاد شود مثل نمک است که غذا را شور میکند.
البته باید دقت کنیم که فرق دلنوشته و شعر سپید این است که دلنوشته زیاده گویی دارد و شعر سپید کم گویی. و همینطور که از اساسیترین نکتههای دلنوشته حس است، حتی زمانی بر این باور بودم که دلنوشته فقط حس است اما در یک دوره از کلاسهای آموزش نویسندگی استاد فروزنده که شرکت کردم، ایشان گفتند که ضربه و نو گرایی مهمتر است.
اگر کار یک عاشقانهی آرام آقای نادر ابراهیمی را خوانده باشید، یکی از دلایلی که این کتاب را با ارزش کرده همین نو گرایی بود.
و در آخر بندهی حقیر آصف گنجی یکی از نویسندگان کتاب "آوای دلنویسان" و مدرس دلنوشته در انجمن ادبی آوای دلنویسان، تمامی سخنان را در چند کلامی دوستانهتر جمع بندی میکنم:
دلنوشته دقیقا حرف دل است، چطور؟
دقیقا وقتی که دلمان از هر چیزی میگیرد و با عزیزی، دوستی، رفیقی و چیزی در آن باره حرف میزنیم آن حرفها کاملا دلی هست و بار احساسی دارد، حالا کم یا زیادش فرقی نمیکند به هر حال حرف دلی است که ممکن نیست در هر حالتی باشیم و به راحتی به هر کسی بگوییم.
دلنوشته دقیقا همان است منتهی برای خود نویسنده! میتواند هزاران نفر را هم مخاطب قرار دهد اما چیزی است بین خودش و قلم و کاغذ، اصطلاحا زبان سکوت(حرفها در آن نهفتهست اما صدایی ندارد).
عدهای معتقدند که "آنچه که از دل برآید، به دل نشیند" همانطور که دکتر مشیری هم به وضوح هر چه تمام به این موضوع اشاره کرده است، در واقع این جمله صحت ندارد و اصلا بحث اختلاف سلایق را هم زیر سوال میبرد.
نکتهای که وجود دارد این است که چه موقع یک دلنوشته ارزش ادبی پیدا میکند و ما میخواهیم دقیقا چه چیزی را در نویسنده پرورش دهیم.
دقیقا وقتی یک دلنوشته یا همان نوشتهای که کاملا دلی هست بر اساس حس و عواطف نویسندهاش که غالبا هم بداهه است، با استفاده از رعایت قوانین ادبی و آرایههای ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و... ارزش ادبی پیدا میکند.
که مهمترین کار ما در ضمن رعایت قوانین ادبی(جمله بندی و...) پرداخت به آرایههای ادبی در متونی که توام احساس و هدفمندی در آن وجود دارد، است و این یک دلنوشته را ارزشمند میکند.
در پایان جا دارد که بگویم برای این مطالب جمع آوری شده یا اصطلاحا مقالهی کوچک، منبع خاصی در دسترس نبوده و به جز سخنان دکتر مشیری که از اینترنت برداشته شده، باقی نظرات به صورت مصاحبهی فرد به فرد و به صورت مجزا صورت گرفته است که نیز بودند کسانی که در این امر نظراتی ارائه دادند و اما به دلیل جلوگیری از تکرار و هم نظر بودن با باقی ادیبان، نامی از آنها برده نشد علیالخصوص نو نویسندگان عزیز حال حاضر کشور و اعضای محترم انجمن ادبی آوای دلنویسان که از تمامی عزیزان کمال تشکر و قدردانی را دارم.