من و تو ترکیب دلچسبی از عشق را به نمایش گذاشتهایم. خونی که در شریانهای اصلی این عشق جاریست، گرانبهاترین مایهی زلال دنیاست، که حتی یک قطرهاش هم، جانی تازه به پاییز دلم میدهد و به بهار مبدلش میگرداند.
من همانند نتهای موسیقیِ نوشته شده در دفترم، و تو نوازندهی آن نت.
نت تا نواخته نشود که تنها چند خطِ نقاشی، روی کاغذ است.
باید بنوازی و به گوش برسد تا تمام جهانیان آوازهی خوشِ صدایش را درک کنند.
همه نوازنده را گرامی میدارند و ستایشش میکنند. کسی به خود زحمت فکر کردن به نویسندهی نتها را نمیدهد.
من آنم که دیده نمیشوم، و تو آنی که ستایش میشوی.
دریغ از فهم اینکه اگر نت نباشد، تو هم نوازنده نخواهی بود!
من همانند نتهای موسیقیِ نوشته شده در دفترم، و تو نوازندهی آن نت.
نت تا نواخته نشود که تنها چند خطِ نقاشی، روی کاغذ است.
باید بنوازی و به گوش برسد تا تمام جهانیان آوازهی خوشِ صدایش را درک کنند.
همه نوازنده را گرامی میدارند و ستایشش میکنند. کسی به خود زحمت فکر کردن به نویسندهی نتها را نمیدهد.
من آنم که دیده نمیشوم، و تو آنی که ستایش میشوی.
دریغ از فهم اینکه اگر نت نباشد، تو هم نوازنده نخواهی بود!