▧ عمومی ▧ اشعار «سهراب سپهری»

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع DELARAM
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اشعار «سهراب سپهری»

DELARAM

مدیر ارشد راهنما
کادر مدیریت راشای
► ■ مدیر ارشد راهنما ❤ ◄
⚜ تیم آنالیز ⚜
تاریخ ثبت‌نام
2025-03-12
نوشته‌ها
75
پسندها
617
امتیازها
83
محل سکونت
ژرفا؛

تاپیک اختصاصی «سهراب سپهری»

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من
«تنهایی»
***
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که
ل*ب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
***
سراغ من اگر می‌آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ‌های هوا پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
***
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر،...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
زندگی خالی نیست
مهربانی هست،
سیب هست،
ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
***
دنگ دنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز
***
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
امشب
در یک خواب عجیب
رو به سمت کلمات
باز خواهد شد.
باد چیزی خواهد گفت.
سیب خواهد افتاد،
روی اوصاف زمین خواهد غلتید،
تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت.
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت.
چشم
هوش محزون نباتی را خواهد دید.
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید.
راز، سر خواهد رفت.
ریشه زهد زمان خواهد پوسید.
سر راه ظلمات
لبه صحبت آب
برق خواهد زد،
باطن آینه خواهد فهمید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
گوش کن
دورترین مرغ جهان می‌خواند
شب سلیس است، و یکدست، و باز
شمعدانی‌ها
و صدادارترین شاخه فصل، ماه را می‌شنوند

پلکان جلو ساختمان
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم

گوش کن، جاده صدا می‌زند از دور قدم‌های ترا
چشم تو زینت تاریکی نیست!
پلک‌ها را بتکان
کفش به پا کن
و بیا!
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا