تاپیک اختصاصی اشعار {حافظ شیرازی}
خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده ی گریان بروم
نذر کردم گر ازین غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
به هواداری او ذرّه صفت ر*قص کنان
تا ل*ب چشمه ی خورشید درخشان بروم
تازیان راغم احوال گران باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون
همره کوکبه ی آصف دوران بروم
***
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار...
خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده ی گریان بروم
نذر کردم گر ازین غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
به هواداری او ذرّه صفت ر*قص کنان
تا ل*ب چشمه ی خورشید درخشان بروم
تازیان راغم احوال گران باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون
همره کوکبه ی آصف دوران بروم
***
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبتنام کنید.