♣ داستان کوتاه در حال تایپ ✎ گوتیک دیزنی جلد اول لنگه کفش شوم | Dark dreamer | راشای

گوتیک دیزنی جلد اول لنگه کفش شوم | Dark dreamer | راشای
◀ نام داستان کوتاه
لنگه کفش شوم ۱
◀ نام نویسنده
رویا پرداز تاریک (dark dreamer)
◀ ژانر / سبک
تاریخی ترسناک

رویا پرداز تاریک

نویسنده راشای
نویسنده راشای
تاریخ ثبت‌نام
2025-05-02
نوشته‌ها
15
پسندها
82
امتیازها
13
مجموعه داستان کوتاه گوتیک دیزنی جلد اول لنگه کفش شوم
ژانر
تاریخی ترسناک

خلاصه
الا سن زیادی نداشت که پدرش رو از دست داد و در کنار نامادری مهربانش بانو ترمین و خواهر خوانده های خود بزرگ شد تا اینکه خبر پرنس چارمینگ در جستجوی یک همسر برای خودش است و الا تلاش می‌کند در این مهمانی شرکت کند بدون آنکه بداند پرنس چارمینگ دنبال همسر نیست بلکه دنبال یک...
مقدمه
«وقتی شیاطین خود را برای سیاه‌ترین گناهان آماده می‌کنند
همانند من خودشان را به شکل فرشتگان آسمانی در می‌آورند»
اثللو_ویلیام شکسپیر
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت۱
بانو ترمین دیوانه‌وار در سرسرای اتاق گام بر می‌داشت، وصدای گام‌هایش، در این عمارت تو خالی در همه جا منعکس می‌شد.
نگرانی و تشویش تمام وجودش را فرا گرفته بود. لرزش دستانش مشهود بود و از استرسی که در قلبش تحمل می‌کرد، حکایت می‌کرد.
صدای‌گام‌های بی‌قرار و عقربه ساعت در هم تنیده بود، تک تک آجرهای دیوار، تمام پارچه‌های بی‌حرکت پرده‌ها، تمام ظروف چینی داخل کمد، تمام کتاب‌ها، تمام ظروف بلورین درخشان روی کمدها تمام وسایل‌خانه با آن‌که بی‌جان بودند، اما می‌توانستد درک کنند، که اعضای این خانواده شدیداً منتظر کسی هستند‌ و به خاطر او استرس شدیدی را دارند تحمل می‌کنند.
دختران بانو ترمین یعنی الا و آناستازیا نیز کنار هم روی مبل نشسته بودند، چشم به ساعت دوخته بودند، در انتظار خواهرشان بودند.
آن‌ها...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت۲
دریزیلا به خاطر انبوه بالای سوالات خواهرانش که گیج شده بود و نمی‌توانست سوال‌ها را تشخیص دهد.
هر دو خواهر با صدای فریاد مادرشان سکوت کردند.
او درحالی که جلوی در ورودی ایستاده بود، پرسید:
- دریزیلا امشب تونستی توجه پرنس چارمینگ رو جلب کنی؟
او با صدای گرفته و اندوه‌بار پاسخ داد:
- شاهزاده از من درخواست کرد تا توی ر*قص باهاشون همراهی کنم اما... اما...
در همین حین بانو ترمین درحال شنیدن صحبت دخترش، دچار بهتزدگی شد، چشمانش نیز همزمان گرد شد، زمزمه‌وار گفت:
- اوه خدای من!
دستش را از شدن خوشحالی و تعجب روی قلبش گذاشت.
اصلا انتظار نداشت که این دختر توان ربودن دل پرنس چارمینگ داشته باشد، اما نمی‌توانست درک کند، که علت اندوه و نگرانی در چهره او چیست!
دریزیلا نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد،...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت ۳
بانو ترمین نیز به سختی روی پاهایش ایستاده بود، چنان دچار حیرت بود که توان حرکت نداشت.
دریزیلا بدون توجه به احوال آشفته آن سه نفر گفت:
- حتی اشتباهی دکمه شاهزاده رو کندم.
هر سه با دیدن دکمهای که شاهد سخنان خواهرش بود، دچار حیرت شدند، اما همچنان در اسارت ترس بودند.
دکمه‌ای دور طلایی که با الماس آبی رنگ زیبایی تزعین شده بود، آن دکمه چنان زیبا بود که گویا یک جواهر بود نه یک دکمه پیراهن.
چشمان الا که به حال همچین الماسی ندیده بود و از شدت شوق میدرخشید، که ناگهان آناستازیا که کلا رنگ پریدگی نامعمول خواهرش را فراموش کرد و آن را ربود.
الا نیز سریعا همه چیز را فراموش کرد، با خشم غرید:
- آهای! داری چی کار می‌کنی؟
آناستازیا درحالی که محو دکمه زیبایی دستش بود زمزمه‌وار گفت:
- این واقعاً...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا