♣ داستان کوتاه در حال تایپ ✎ پیرمرد تنها | فائزه عظیمی | نویسنده راشای

پیرمرد تنها | فائزه عظیمی | نویسنده راشای

faezeh_a

عضو راشای
عضو راشای
تاریخ ثبت‌نام
2025-07-28
نوشته‌ها
4
پسندها
18
امتیازها
3
در یک محله کوچک و ساکت، پیرمردی به نام حسن زندگی می‌کرد. حسن سال‌ها پیش به عنوان یک معلم بازنشسته شناخته می‌شد و در جوانی زندگی شاد و پرباری داشت. او سه فرزند داشت که هرکدام به زندگی خود مشغول بودند و به دلایل مختلف، ارتباطشان با پدرشان کم‌رنگ شده بود.
حسن به خاطر بیماری‌های پیری، به تنهایی در خانه‌اش زندگی می‌کرد. او هر روز صبح از خواب بیدار می‌شد و به یاد روزهایی که فرزندانش دور او جمع می‌شدند و با هم می‌خندیدند، دلش تنگ می‌شد. او به یاد می‌آورد که چگونه با آنها بازی می‌کرد و داستان‌های جالبی برایشان تعریف می‌کرد.
اما حالا، سال‌ها از آن روزها گذشته بود. فرزندانش هرکدام به زندگی خود مشغول بودند و به ندرت به پدرشان سر می‌زدند. حسن هر روز به پنجره می‌نشست و به خیابان نگاه می‌کرد، امیدوار...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا