Template errors
- Template public:news_feed_macros: [E_USER_WARNING] Could not determine content visibility; defaulted to true - please override (src/XF/NewsFeed/AbstractHandler.php:60)
-
🚫 مجهز به سیستم تشخیص مولتی اکانت ⚠️
-
آخرین فعالیت
-
علی برادر خدام خسروشاهی به موضوع ✾ دفتر اپیزود ✎ سکوت های بلند | علی خسروشاهی | دل‌نگار راشای پاسخ داده‌است.✍️ دلنوشته سوم – فصل دوم: هرچه بیشتر حرف زدم، تنهاتر شدم اینجا با متنی طرفیم درباره‌ی تناقض دردناک زبان؛ وقتی می‌خواهی نزدیک شوی، اما... -
Blueberry به نوشته ballerina در موضوع ♦ رمان در حال تایپ ✎ هیپنوگوجیا | ballerina | نویسنده راشای با
لایک داری واکنش نشان داد.
خودش هم در جریان بود که برای نجاتی بیش از حد بچه بود. با حرف بعدی نیلوفر بیشتر ناراحت شد؛ اما او با اصغر معامله کرده بود. نمی‌توانست... -
Blueberry به نوشته ballerina در موضوع ♦ رمان در حال تایپ ✎ هیپنوگوجیا | ballerina | نویسنده راشای با لایک داری واکنش نشان داد.
کم کم نمای کامپوزیتی ساختمان به چشم می‌خورد هر چه جلو تر می‌رفتند، باغ جزئیات بیشتری به خود میدید. از دور پارکینگی که چهار ماشین در آن...
-
Blueberry به نوشته ballerina در موضوع ♦ رمان در حال تایپ ✎ هیپنوگوجیا | ballerina | نویسنده راشای با لایک داری واکنش نشان داد.
فصل دوم: قرارداد‌ها فردای آن روز اصغر علیرغم میلش به شرط محنا عمل کرد رفت کلانتری تا رضایت دهد که نصرت بیرون بیاید، پس از امضا کردن...
-
Blueberry به نوشته ballerina در موضوع ♦ رمان در حال تایپ ✎ هیپنوگوجیا | ballerina | نویسنده راشای با لایک داری واکنش نشان داد.
به آرامی وارد خانه شد، چادر گل گلی با حرص از سرش بیرون اورد و آن را مچاله کرد و گوشه ای انداخت. تمام ذهنش به آن دختر مشغول بود،...
-
Blueberry به نوشته ballerina در موضوع ♦ رمان در حال تایپ ✎ هیپنوگوجیا | ballerina | نویسنده راشای با لایک داری واکنش نشان داد.
با این حرف محنا نوری که در قلبش وجود داشت؛ خاموش شد. نمی‌دانست حرف های زن چه قدر واقعی بود. به آرامی به سمت آشپزخانه قدیمی قدم برداشت و...
-
خراشیدن وحشتناکی مثل پنجه‌های تیز که به‌آرامی روی چوب می‌کشیدند، همراه با ناله‌ای گنگ که انگار از گلوی چیزی غیرانسانی بیرون می‌آمد... -
این حس ترس داشت من را فلج می‌کرد؛ توان حرکت نداشتم ناگه صدای بلندی شنیدم و با حرکتی ناخودآگاه به سمت راست از خواب پریدم.
-
سرم گیج و چشمانم سیاهی رفت. تمام تنم خیس عرق بود. دستی به پیشانی‌ام کشیدم و نفس حبس شده‌ام را بیرون فرستادم... فقط یک کابوس بود.
-
سلام رفیق جانم❤️ هنوز باورم نمی‌شه که همه‌چی از یه وب‌سایت شروع شد. از همون «نگاه دانلودی» که شد نقطه شروع یه دوستی عجیب و دلچسب، تا... -
-
TifanI به موضوع ✔ موافقت شد ✔ درخواست مدال برای Blueberry پاسخ داده‌است.پس از گذشت یکماه از دریافت رنک ریاست دپارتمان می‌توانید درخواست مدال دهید با درخواست مدال دیزاینر سطح 3 شما موافقت شد
-
سلام رفیق جانم❤️ هنوز باورم نمی‌شه که همه‌چی از یه وب‌سایت شروع شد. از همون «نگاه دانلودی» که شد نقطه شروع یه دوستی عجیب و دلچسب، تا... -
-
TifanI به موضوع ▧ عمومی ▧ داستان سازی زنجیره‌ای پاسخ داده‌است.اما وقتی خواستم دوباره بخوابم، متوجه شدم چیزی در اتاق تغییر کرده. پرده کمی تکان می‌خورد با اینکه پنجره بسته بود. نفس عمیقی کشیدم، اما...
