میروم حسرت دریای مرا دفن کنید
اهل دیروزم و فردای مرا دفن کنی
لحدم را بگذارید به روی لحدم
شال ابریشم لیلای مرا دفن کنید
ایل من مرده کسی نیست که چنگی بزند
وقت تنگ است بخارای مرا دفن کنید
صخرهام، صخره که «دلتا» شده از سیلی رود
«دل» که خوب است فقط «تا»ی مرا دفن کنید
تا پر از روسری و سیب شود شهر شما
زیر این خاک غزلهای مرا دفن کنید
«حامد عسگری»