صدای پاهای احمد در راهروی سنگی فرمانداری طنین میانداخت. دیوارها نم کشیده بودند و نور زرد چراغهای نفتی بیشتر از آن که روشنی بیاورند، سایهها را پررنگتر کرده بودند. هوا اگرچه بهاری بود، اما بوی باروت، رطوبت و اضطراب همهچیز را درون این ساختمان سردتر جلوه میداد.
یکی از سربازها درب اتاقی بزرگ...