نتایح جستجو

  1. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دریچه وهمِ ماهوا | سارابهار | نویسنده راشای

    *** وزش شدید باد امانم را بریده است. موهای بلند و مشکی‌ام هم‌چون هزاران شلاق به روی صورت و چشمانم کوبیده می‌شوند. همه جا تاریک است، آن‌قدر تاریک که نمی‌توانم زمین زیر پایم را ببینم و با اولین قدمم پایم به چیزی گیر می‌کند و آوار زمین می‌شوم. درد در تنم می‌پیچد. سعی می‌کنم با کمک دست‌هایم از جا...
  2. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان غریزه سیاه | سارابهار| نویسنده راشای

    دو صندلی از کنار آن میز که به علاوه آن دو صندلی و میز و کاناپه، هیچ وسیله‌ی نشستن و استراحت دیگری در آن خانه دیده نمی‌شد، برداشتم و مقابل آن پسر گذاشتم. روی یکی از آن‌ها نشستم و اشاره کردم که او هم بنشیند. دسته صندلی را گرفت، کمی صندلی را عقب‌تر کشید و نشست. سپس با لحنی که گمان می‌کرد زیادی...
  3. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان غریزه سیاه | سارابهار| نویسنده راشای

    *** پاتر ماشین را مقابل آپارتمان کوچک شخص مورد نظر پارک کرد. نگاهی به پنجره اتاقش انداختم که نورش در تاریکیِ دیگر خانه‌های اطراف، چشم را می‌زد. از ماشین پیاده شدم و با قدم‌های بلند خود را به درب منزلش رساندم. صدای بلند موزیکش، از پشت در هم شنیده میشد. قرار نبود چیزی عادی پیش برود، پس آن‌چنان لگد...
  4. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان غریزه سیاه | سارابهار| نویسنده راشای

    نمی‌دانستم پاتر چطور تشخیص داد که آن مرد ناشناس، جزئی از آن ارازل نیست که به او کاری نداشت و به تیم دستور داد تک‌تک آن‌ 8 نفر را دستگیر کنند و خرکش‌کنان به سمت ماشین‌های پلیس ببرند؛ ولی خوشحال بودم که آمبولانس خبر کرده است. چون نمی‌خواستم به خاطر من، به یک بی گناه کوچک‌ترین آسیبی برسد، آن هم...
  5. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان غریزه سیاه | سارابهار| نویسنده راشای

    یکی از آن‌ها جلو آمد و فکم را در مشتش گرفت و غرید: - ان‌قدر مقاومت نکن کارآگاه، تو گیر افتادی! ناخودآگاه به حرفش نیش‌خند می‌زنم. بی هیچ فکری تف می‌کنم روی صورتش، که لحظه‌ای چشمان آبی‌اش را می‌بندد و با حالت چندشی می‌خواهد عقب برود که با پاهایم را بلند می‌کنم و با جفت پاهایم در تخت سینه‌اش...
  6. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان غریزه سیاه | سارابهار| نویسنده راشای

    قدم‌هایم را آهسته‌تر برداشتم. چرخیدم. هشت نفر. لباس‌های نسبتاً تیره، صورت‌های ناشناس؛ اما نگاه‌هایی که چیزی برای از دست دادن نداشتند. مهمان‌ها هشت نفر هستند. دور و برم ایستاده‌اند و محاصره‌ام کرده‌اند. برای پزیرایی از آن‌ها، دست می‌برم به کمرم؛ ولی تنها چیزی که می‌توانم لــ.ـــمس کنم، جای خالی کُلتم...
  7. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان غریزه سیاه | سارابهار| نویسنده راشای

    *** نفسم را کلافه بیرون دادم و زیرلب به ترافیک شهر ریون‌لند لعنتی فرستادم. موبایلم را از روی داشبرد چنگ زدم و نگاهی به تاریخ انداختم. با دیدن تاریخ و زمان کمی که تا ارائه گزارش پرونده به رئیس داشتم، عصبی مشتی روی فرمان کوبیدم. درحالی‌که موبایلم در دستم قرار داشت، نام پاتر روی صفحه‌اش ظاهر و صدای...
  8. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان غریزه سیاه | سارابهار| نویسنده راشای

    لوکیشن: «قاره‌ی ایکس_ریون‌لند» کفش‌های چرمی‌ام را روی آسفالت خیس می‌کشیدم. هوا به شدت سرد بود و بخار نفس‌هایم در شب تاریک و بی‌صدا به آسمان می‌رفت. وقتی قدم‌هایم را به سمت محل جرم برداشتم، احساس کردم چیزی در هوا سنگین‌تر از همیشه است. نوار قرمز رنگی که دور محل جرم کشیده شده بود را کنار زدم...
  9. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان غریزه سیاه | سارابهار| نویسنده راشای

    مقدمه: در دل شب، جایی میان سایه‌ها و خیابان‌های خالی، کارآگاهی ایستاده است که هدفش روشن است: شکستن دیوارهای یک سازمان مافیایی که در تاریکی کار می‌کند. تمام شواهد، تمام سرنخ‌ها، تنها به یک مکان ختم می‌شوند؛ جایی که هیچ‌چیز ساده و واضح نیست. کارآگاه پلیس، با اراده‌ای پولادین، خود را به دنیایی...
  10. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان غریزه سیاه | سارابهار| نویسنده راشای

    «یاارحم‌الراحمین» عنوان: غریزه سیاه ژانر: جنایی نویسنده: سارابهار خلاصه: همه‌چیز در حال تغییر است. آنچه که به نظر می‌آید حقیقت باشد، می‌تواند در یک چشم به هم زدن به دروغی وحشتناک تبدیل شود. داستانی که در آن کارآگاه، خود را در دام گذشته‌ای گمشده و تهدیدی بزرگ‌تر از هر چیزی که تصور کرده بود،...
  11. S.NAJM

    ✸ میز کار ✸ درخواست تایید رمان | راشای

    درووود وقت بخیر♡ درخواست تایید رمان
  12. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    *** چشمان یخ‌زده‌اش در تاریکی شب، درخششی از غرور و لذت دارد. گویی از دیدن ضعف من، از سوختن بدن‌های قبیله‌ام زیر نور ماه، رضایت پنهانی را تجربه می‌کند. گویا چیزی که همیشه در دلش پنهان کرده بود، حالا به واقعیت پیوسته و تماشای عذاب ما برایش لذت‌بخش است. دستانم را مشت می‌کنم. حالا که دیگر نمی‌تواند...
  13. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    قدمی به جلو گذاشتم و از میان میز و صندلی‌هایی که لحظه‌ای پیش آن‌جا نشسته بودیم، رد شدم. خیره‌ به من بود و اشک‌های بلور مانندش روی صورت گلگونش سُر می‌خوردند. برایم عجیب بود که چرا برایش اشک می‌ریخت؟ ل*ب زدم: - گریه نکن، اون فقط بیهوشه. اشک‌های بلوری‌اش صورتش را پوشانده بودند؛ ولی با ذوق گفت: -...
  14. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    خشم و بی‌حوصلگی‌ را که در چهره‌ام مشاهده می‌کند، می‌پرسد: - نمی‌خوای بدونی؟ بی‌حوصله می‌پرسم: - چی رو؟ - این‌که بعد از رفتنم از پیش تو و پدرت، برای من چه اتفاقی افتاد و چرا اینجا... . با مشتی که روی میز می‌کوبم حرف بی‌ربطش را قطع می‌کنم. با عصبانیت از جا بلند می‌شوم. طوری که بال‌های بزرگم باز...
  15. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    چیزی درون مغزم لغزید، سُر خورد و به اعماق جهنم وجودم سرازیر گشت. خاطره‌ای دور، بسیار دور، آن‌قدر دور که یاد‌آوری‌اش هم به زحمت است؛ ولی درد نهفته در آن هیچگاه کم‌رنگ نشد. زمانی که کودکی خردسال بودم، می‌خواستم با جادوی درونم، هم‌چون کارهایی بکنم و چیزهایی را ظاهر کنم؛ ولی چون آموزشی ندیده بودم،...
  16. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    درحالی‌که مغزم به مرز انفجار رسیده است، برمی‌گردم و به او نزدیک می‌شوم. با لحنی که دست خودم نیست می‌گویم: - من برای هر دو قبیله یه هیولا بودم؛ اما حالا می‌خوای بهم بگی که این تازه اولشه؟ عالیه... واقعاً عالیه. خونم از خشم و سردرگمی به جوش می‌آید. صدای جیک‌جیک پرندگان بزرگ و کوچک حاضر در جنگل...
  17. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دروازه لورال | سارابهار | نویسنده راشای

    *** «مولی سانچز» همان‌طور که باهم به طرف درب خروجیِ کافی شاپ می‌رفتیم، از او پرسیدم: - الآن بریم کلیسا؟ ل*ب‌هایش را غنچه می‌کند و می‌گوید: - آره دیگه! راهی برای رهایی از شر افکار خرافاتی‌‌اش نبود، پس ناچاراً سر تکان دادم و به سمت ماشینم قدم برداشتیم. با رسیدن به ماشین، سوار شدیم و کیف‌هایمان را...
  18. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دروازه لورال | سارابهار | نویسنده راشای

    در فکر سنگینی هوا بودم که جلوی چشمان جفتمان ماشین دیگری که به طرفمان می آمد با حرکتِ ماشین خالی و له شده، خورد به آن و تصادف دیگری صورت گرفت! - به خشکی این شانس... توی دفتر اعمال‌مون فقط یه ماشین جن‌زده کم داشتیم! قبل از آن‌که فرصت کنم جواب رابین را بدهم، دو ماشین دیگر که در حال حرکت در اتوبان...
  19. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دروازه لورال | سارابهار | نویسنده راشای

    *** «آندرا جانسون» رابین درحالی‌که با نوک انگشت موهای بهم ریخته‌اش را می‌خاراند گفت: - وقتشه از این‌جا، جیم بزنیم آندرا! با حرص غریدم: - می‌دونی که بدون اجازه دکتر، فقط به عنوان میت، به مقصد سردخونه می‌تونیم بریم! نیش‌خندی مهمانم کرد و گفت: - واسه همینه که توقع دارم یه پورتال خوشگل ترتیب بدی، به...
  20. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دروازه لورال | سارابهار | نویسنده راشای

    ناخودآگاه پوزخندی روی ل*ب‌هایم نقش بست و گفتم: - چی؟ خل شدی؟ - مسخره‌‌ام نکن مولی، جدی میگم. این‌بار بی‌تعارف خندیدم و گفتم: - احضار فقط تو فیلماست دیوونه! ل*ب‌هایش را جمع کرد و با لجاجت در پاسخم گفت: - نخیر مولی خانم، احضار واقعیه! خدای من! درست مانند دختربچه‌های کوچک شده بود که هرچه به آن‌ها...
عقب
بالا