- تاریخ ثبتنام
- 2025-03-11
- نوشتهها
- 101
- پسندها
- 648
- امتیازها
- 93
خشم درونم میجوشد. آن ایزابل لعنتی، طلسم قفل را روی همهشان اجرا کرده است تا نتوانند مانع کارش شوند؛ اما مانع چه کاری؟ در این لحظه سؤالی که بیش از این برایم اهمیت داشت این بود که چهطور و چگونه من را بی حرکت و قفل نگه داشتهاند، آن هم موقعی که قدرت جادویی من، با قدرت همه جادوگران برابری میکند.
سعی میکنم مغزم را متمرکز کنم روی قدرت دورنم تا بتوانم بفهمم چه بر سرم آمده و چهطور میتوانم از آن رهایی یابم. نفسم را با حرص بیرون میدهم و از درون قدرتم را جمع میکنم. مایعی گرم از چشمانم سرازیر میشود و بسیار خوب میدانم چیزی که از چشمانم سرازیر شده است، خونِ خالص است.
چشمانم را باز میکنم و خودم را در درونم به سنگهای بزرگی میخ شده میبینم. تمام توان و قدرتم را در وجودم جمع میکنم و در یک...
سعی میکنم مغزم را متمرکز کنم روی قدرت دورنم تا بتوانم بفهمم چه بر سرم آمده و چهطور میتوانم از آن رهایی یابم. نفسم را با حرص بیرون میدهم و از درون قدرتم را جمع میکنم. مایعی گرم از چشمانم سرازیر میشود و بسیار خوب میدانم چیزی که از چشمانم سرازیر شده است، خونِ خالص است.
چشمانم را باز میکنم و خودم را در درونم به سنگهای بزرگی میخ شده میبینم. تمام توان و قدرتم را در وجودم جمع میکنم و در یک...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبتنام کنید.