♦ رمان در حال تایپ ✎ تناسخ پاییز | شقایق مهرلوس | نویسنده راشای

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع shagha79
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تناسخ پاییز | شقایق مهرلوس | نویسنده راشای
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
◀ نام رمان
تناسخ پاییز
◀ نام نویسنده
شقایق مهرلوس
◀نام ناظر
Zara
◀ ژانر / سبک
اجتماعی، عاشقانه، تخیلی‌ـ‌علمی

shagha79

نویسنده ویژه
◈ نویسنده ویژه ✎
▣ شاعر ممتاز ✎
❃ دل‌نگار برتر ✎
تاریخ ثبت‌نام
2025-03-11
نوشته‌ها
105
پسندها
668
امتیازها
91
محل سکونت
ساری
بسم الله الرحمن الرحیم
نام رمان: تناسخ پاییز
نام نویسنده: شقایق مهرلوس
ژانر: اجتماعی، عاشقانه، تخیلی‌ـ‌علمی(زیاد بهش پرداخته نمیشه)
ناظر : @ZaRa


خلاصه: این رمان روایت‌گر زندگی دختری‌ست که تنهایی و با شجاعت خود توانسته روی پای خودش بایستد و فارغ از تمام مشکلات، شکست را نپذیرد، کم نیاورد و محکم ادامه دهد؛ اما شخصی که مدت‌ها دنبال او بوده خودش را نشان می‌دهد، شخصی که برای سالیان دراز منتظر بازگشت اوست... .
مقدمه:
دست می‌شویم از این شهر...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
« به نام یزدان پاک »


« اصالت نویسنده نه در سبک و شیوه بلکه در نحوه تفکر و اعتقادات اوست. »



نویسنده گرامی؛ تشکر از اعتماد شما بابت قرار دادن اثر هنری‌تان در مجموعه تخصصی رمان راشای.
لطفا جهت اطلاع از قوانین تایپ رمان بر روی لینک زیر کلیک کنید:




نویسنده گرامی رعایت قوانین تایپ رمان و قوانین انجمن رمان نویسی راشای الزامی‌ست.


«قلمتان مانا»

« پرسنل مدیریت راشای »
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
- شماره ۲۷!
با صدای بلندگو سرم رو بلند و به کاغذ مچاله شده تو دستم نگاه کردم. نه، شماره من رو اعلام نکرده بود.
سرم رو دوباره به صندلی تکیه دادم و با لبه مقنعه چروک شده‌‌م خودم رو باد زدم. عجیب بود. تازه اوایل اردیبهشت ماه بود و این حجم از گرما غیرعادی، شاید هم تجمع مردم تو بانک عامل اصلی پخش گرماست.
شرشر عرق از سر و صورتم می‌ریخت و باعث می‌شد لباسم به تنم بچسبه. نفسی از روی حرص کشیدم و گردنم رو بلند کردم تا ببینم چه خبره.
به مرد و زن و بچه چشم دوختم و به این فکر می‌کردم چقدر ممکنه شبیه من باشن، اصلا شبیه منم کسی هست؟ از پیر گرفته تا جوون همه رو صندلی نقره‌‌‌‌‌‌‌ای‌هایی که تو همه بانک‌ها هست، نشسته بودن و خیلیاشون از خستگی و عصبانیت چهره درهمی داشتن. چندتا پسر بچه هم کنار آبخوری...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در زنگ زده و شکسته رو هل دادم تا باز شه. از بس قدیمی شده بود به زور باز و بسته می‌شد.
پوفی کشیدم و خودم رو روی مبل کهنه‌م رها کردم؛ بیچاره رنگ به رو نداشت! تو همون وضعیت مقنعه‌م رو از سرم در آوردم و دراز کشیدم. چشمم به ترک روی سقف افتاد؛ معلوم نبود کی رو سرم آوار می‌شد!
چقد دوست داشتم الان غذا آماده بود و فارغ از هر چیزی مینشستم و ازش لذت می‌بردم.
دستم رو زیر سرم گذاشتم و یاد روزای قدیم افتادم.
لعنتی زیر ل*ب گفتم و سمت یخچال کوچولوی گوشه دیوار رفتم. درش رو باز کردم و تخم مرغی از توش برداشتم.
چقد دلم برای دست‌پخت مامانم تنگ شده بود!
آروم روغن رو ریختم و تخم مرغم شکوندم. سمت گوشیم رفتم و آهنگ موردعلاقم‌م رو گذاشتم تا از نگرانیم کم شه.
مرد سیاه پوش مرموز! نکنه مامان یا بابا از دور...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا