❃ دفتر دلنوشته ✎ هایش | مهدیس امیرخانی | دل نگار راشای

هایش | مهدیس امیرخانی | دل نگار راشای
◀ نام مجموعه دلنوشته
هایش
◀ نام دل‌نگار
مهدیس امیرخانی
◀ ژانر / سبک
تراژدی اجتماعی
که گفته است که انسان زمان از دست دادن بر غبار غم می‌نشیند؟
بگذار یک روزِ تمام شاد باشم،
لعنت بر من و آدمیتم اگر سراغی از ناراحتی‌هایم بگیرم!
چنان بدرقه‌اش می‌کنم که گویی یک عمر همنشین و همدم‌ام نبوده است!
کاسه آبی پشت سرش روانه می‌کنم و با لبخندی تهی به افق خیره می‌شوم.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
درمانم را می‌خواهم و چرایی دردم را نمی‌دانم،
مرهم می‌خواهم ولی برای کدامین زخم‌ام نمی‌دانم!
آمرزش می‌خواهم ولی ندانم برای کدام گناهم‌ام!
شادی می‌طلبم، ولیکن نمی‌دانم جایی میان فرتوتی‌ام داشته باشد یا نه!
درمانده‌ام!
میان زمین و آسمان معلقم،
نمی‌دانم جسمم از خاک است یا روحم برای ملکوت؟
کیستم من؟
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
در غار تنهایی‌ام فرو رفته‌ام،
زاهد نیستم ولیکن گوشه نشین شده‌ام،
از خاطرها رخت بسته‌ام،
چه می‌شد اگر تمام خاطرات کسی بودم؟
ای‌کاش تمامی زندگی کسی بودم،
نفسی به نفس‌هایم بند بود،
عرش خدا به لرزه می‌افتاد اگر من نیز کنج دلی جای می‌گرفتم؟
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
زندگی، رنجی دیرینه پابرجاست،
تا دمی هست،
زندگی هست،
با رنج‌هایش!
آرامش‌اش سرابی بیش نیست.
وعده‌هایش توخالی و قول‌هایش نامردانه است.
آدم‌هایش نوع بشری هستند که انسانیت نمی‌دانند.
زمینش برای خداست ولی پناهت نمی‌دهد.
آسمانش می‌بارد ولی برای تو، گلی شکوفه نمی‌زند.
زندگی تو را می‌کُشد،
با هر نفسی که بر تو هدیه می‌دهد!
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
با من حدیث گذشته نگویید؛
چرا که اگر از غم شب تا تبسم خورشید نیز اشک بریزم،
تلخی اسرارم تمام نخواهند شد و بار دیگر شانه‌هایم خم خواهند گشت.
آن‌گاه است که شاید طعم جنون را کنار وحشت بچشم یا شاید هم پایان حیاتم، با لبخندی در ته خط انتظارم را بکشد!
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
تاریخ فراموش نمی‌کند؛
چه انسان‌ها که برای انسانیت فدا شدند؛
ولی انسانیت ما لنگ می‌زند!
ما مردمانی هستیم که دم از آزادی می‌زنیم، ولی تنها آزادی از حجاب!
و این در حالی است که مغزهای‌مان پوسیده‌اند، زندانی افکاری هستیم که به خوردمان داده‌اند!
ما، ظاهرهای زیبایی هستیم که اگر حرف نزنیم بهتر است
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا