❃ دفتر دلنوشته ✎ زخم روح | علی خسروشاهی | دل‌نگار راشای

زخم روح | علی خسروشاهی | دل‌نگار راشای
◀ نام مجموعه دلنوشته
زخم روح
◀ نام دل‌نگار
علی خسروشاهی
◀ ژانر / سبک
تراژدی، عاشقانه

علی برادر خدام خسروشاهی

دبیر + نویسنده + دل‌نگار
دبیر
نویسنده راشای
دل‌نگار راشای
بسم رب القلم
نام دلنوشته: زخم روح
ژانر : عاشقانه، تراژدی
نویسنده: علی برادر خدام خسروشاهی
مقدمه:
در دام زندگیِ تاریک و غمگینم هستم. هیاهوی روزمرگی، من را در بیابانی از خستگی و تنهایی گرفتار کرده‌ است. قدم‌هایی که می‌گذارم، سنگین بوده و هرروز، با دستمالی پر از اشک‌ها به روحم جنگل‌هایی از درد می‌بندم.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
در دام زندگیِ تاریک و غمگینم هستم. هیاهوی روزمرگی، من را در بیابانی از خستگی و تنهایی گرفتار کرده است. قدم‌هایی که می‌گذارم، سنگین بوده و هرروز، با دستمالی پر از اشک‌ها به روحم جنگل‌هایی از درد می‌بندم.
زندگی، مثل بادی است که شدیداً نفس می‌کشد و دوباره می‌رود. ما می‌جنگیم، می‌تلاشیم و پابه‌پای آرزوها و امیدها می‌رقصیم؛ اما همیشه در پایان، خسته و زخمی به زمین می‌افتیم.
روزگار، برایم صدایی از نابودی و رنج می‌دهد. دلنوشته‌هایم پر است از نوازش‌های غمگین و آهنگ سرگردانِ دریایی از درد و اندوه. این دریاچهٔ اشک‌ها، هر روز بزرگ‌تر می‌شود و خداحافظی از لحظه‌هایی که نمی‌توانم دوباره به آن‌ها برگردم را به‌من یادآوری می‌کند.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
زندگی، بی‌رحم است. به‌شکل خاموشی، آرام می‌جنگد و پس از همه‌ی تلاش‌ها، به معنای واقعیِ سرزنش می‌کند. من در این تئاترِ بی‌پایانِ دردها، نقشی بی‌خطا را بازی می‌کنم. دستانِ تنها، قلبم را می‌نوازند و در تاریکیِ حضورم، نوری نمی‌درخشاند.
اما به‌هرحال، هنوز امیدوارم! هنوز در دلِ این تاریکی، پرنیانی دیدار می‌کنم. شاید زندگی در کنار کم‌یابی‌ها، خوشبختی و شادی را نیز عرضه کند؛ اما تا آن روز، من هم‌چنان در باغِ انتظار نشسته‌ام و به طلوعِ نوری که هیچ‌گاه نمی‌رسد، خوابیده‌ام.
زندگی، به همه‌ی ما درس‌هایی می‌دهد. درسِ درد، درسِ گریه و درسِ تنهایی؛ اما من به‌طور قطع باید باور کنم که در پایان این دل‌نوشته‌ها، فصلی جدید شروع خواهد شد. هر رنجی که تحمل می‌کنم، در آینه‌ای به نام تجربه و سختی‌ها، می‌انعکاسد!
و بنابراین، من ادامه خواهم داد.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
گاهی زمان می‌ایستد. نگاهم به دور دست‌ها می‌رود و در عمق وجودم با یک نجوای دلی زمزمه می‌کنم:
«زندگی! تو آمیخته‌ای از پیچ‌و‌خم‌ها و راستاهایی که گاه مرزشان باهم می‌آمیزد. تو هم‌چون رودی هستی که گاهی آرام می‌چرخی و گه‌گاهی سرش و خروشان. در چنگال تو، لحظه‌هایی از شور و هیجان را تجربه کرده‌ام؛ لحظاتی که تپش قلبم با نبض زندگی یکی شده.
در خلوت خود، زمزمه‌های دلتنگی را به تو می‌سپرم. دل‌نوشته‌هایی سرشار از امید، آرزوهایی که چون بادبادک‌ها در آسمان دلم پرواز می‌کنند. زندگی! تو آینه‌ای هستی که در آن چهره‌ی واقعی خودم را می‌بینم؛ گاه با چین‌وچروک نگرانی‌ها و گاه با لبخندی آویخته به امیدهای روشن‌ فردا.
چه زیباست این دنیا با همه‌ی تناقض‌هایش! و چه دلنشین تمام این گردش‌ها که مرا به قله‌های آرزو و دره‌های واقعیت می‌برند! در هر نفس، به این می‌اندیشم که زندگی، هم‌چون یک عشق پاک و ساده، دست‌هایم را گرفته تا بر دامان بی‌کران خود بنشاند و به‌من بیاموزد که چگونه با هر پیچ‌وخمش همراه شوم.»
از این دل‌نوشته بگذرم، همواره به یاد داشته باشیم که زندگی یک مسیر است و ما در هر قدم، نویسنده‌ٔ داستان خویشیم. نقاشی کنیم با هزاران رنگ امید و شادی، پیچ‌وتاب دهیم با نخ‌های صبر و بردباری و بنوازیم با نت‌های دل‌انگیز دل‌بستگی‌ها و دوست‌داشتن‌ها.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
امروز دلم تنگ از درد عشق است. این دردی‌ست که هرروز با من است و هرروز بیشتر می‌شود.
دلم می‌خواهد این درد را فراموش کند؛ اما هرچه می‌خواهم، همان درد بیشتر می‌شود؛ اما من تصمیم گرفتم دیگر این درد را تحمل نکنم.
من می‌خواهم به خودم وفادار بمانم و دیگر دلم را به کسی نبندم.
این تصمیم سختی است؛ اما من مصمم هستم. امیدوارم که عشقی پیدا کنم که من را شاد کند و این درد‌ و رنج را فراموش کنم.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
روح من زخم خورده است. هرروز با درد و غصه‌ای که درونم است، بیدار می‌شوم. این دردی‌ست که هیچ‌کس نمی‌تواند به‌من کمک کند. احساس می‌کنم که به تنهایی در این درد فرو رفته‌ام.

گاهی اوقات فکر می‌کنم که این درد هیچ‌وقت نخواهد رفت. هیچ‌وقت نخواهم توانست از این درد خلاص شوم. هیچ‌کس نمی‌تواند به‌من کمک کند و هیچ‌کس نمی‌تواند درک کند که چگونه احساس می‌کنم؛ اما هرگز نمی‌توانم از این درد فرار کنم. باید با آن زندگی کنم و سعی کنم بهتر شوم. شاید یک روزی، این درد کمتر شود و روح من آرامش بیشتری پیدا کند؛ اما تا آن‌روز، من با این درد زندگی می‌کنم و سعی می‌کنم بهتر شوم.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
خسته‌ام از زندگی بی‌فایده
زخم روح به‌جان من افتاده

چون من از درد جدایی بی‌خبر
کی ز وصلم ذوق آن یابد اثر

هر زمان دل را غمی تازه رسد
وز غم دیرینه آوازه رسد

هر زمان دردی ز نو آید پدید
زآن همه محنت شفا خواهد رسید

هرکسی دردی نهد در دل به‌دست
تا کند درمان آن دردم شکست
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
در سکوت شب، در تاریکی مطلق، به آسمان پرستاره خیره می‌شوم. گویی ستارگان نیز با من هم‌دردی می‌کنند و در غم عظیمی که بر دلم سنگینی می‌کند، شریکند. **

** به یاد روزهای خوش گذشته می‌افتم، به زمانی که لبخند بر لبانم نقش بسته بود و شادی در قلبم موج می‌زد. اما چه شد که آن‌روزها به تاریکی و غم تبدیل شد؟ **

** عشق، امیدی بود که در قلبم تابید؛ اما طولی نکشید که شعله‌اش خاموش شد و جز خاکستر غم و اندوه چیزی باقی نماند. آرزوها و رویاهایم، یکی پس از دیگری نقش بر آب شدند و من در دریای ناامیدی غرق شدم. **

** تنهایی، امانم را بریده است. گویی در قفسی از تاریکی و سکوت گرفتار شده‌ام و هیچ راه نجاتی وجود ندارد. هرروز که می‌گذرد، بیشتر در اعماق غم فرو می‌روم و امیدی به رهایی نمی‌بینم. **

** اشک، تنها یار همیشگی من است. در سکوت شب، در تنهایی مطلق، اشک می‌ریزم و درد و رنج خود را به آسمان می‌سپارم. گویی آسمان نیز از غم من می‌گرید و ستارگان با من هم‌دردی می‌کنند. **

** تا کی باید در این تاریکی و غم غرق بمانم؟ تا کی باید طعم تلخ ناامیدی را بچشم؟ **

** امید، تنها چیزی است که در اعماق وجودم هنوز زنده است. امیدی به طلوع خورشیدی در پس این تاریکی! امیدی به رهایی از این قفس غم و اندوه! **

** شاید، روزی در نقطه‌ای دور از این تاریکی، دوباره لبخند بر لبانم نقش ببندد و شادی در قلبم موج بزند. شاید، روزی طعم شیرین امید را بچشم و از اعماق ناامیدی رهایی یابم. **

** تا آن‌روز، در سکوت شب، در تاریکی مطلق، به آسمان پرستاره خیره می‌شوم و با ستارگان هم‌دردی می‌کنم. **
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آه! ای‌ دیوانگان! بشنوید حرف مرا.
این من و این ناله‌ی من‌! آه ای دیوانه‌ها!
در دل من نیست جایی، جا برای ناله‌ها.
در دل من نیست راهی، راه برای ناله‌ها.
آه‌! ای دیوانگان! بشنوید حرف مرا.
از چه دیوانه‌ای مرا، در خود شکستی چرا؟
من که به عشقت شدم، بی قید و بند و بی‌قرار.
تو شکستی مرا، بی عشق و بی قید و قرار.
من که شدم محو تو، یک عمر عاشق روی تو.
تو مرا دیوانه کردی، دیوانه‌ی روی تو؟
آه‌! ای دیوانه‌ها! بشنوید حرف مرا.
مرا شکست این عشق، به جرم یک نگاه.
مرا به زندان کشاند، به جرم یک گناه.
مرا به زنجیر کشید. مرا به چاه کشید.
مرا به حبس ابد کشاند؛ مرا کشت عشق او.
مرا به خاک نشاند، مرا به خاک کشید.
آه‌! ای دیوانگان! بشنوید حرف مرا.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا