♦ رمان در حال تایپ ✎ النا و سایه‌های بی‌پایان | ماها کیازاده (penlady)|نویسنده‌ی راشای

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع pen lady
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
النا و سایه‌های بی‌پایان | ماها کیازاده (penlady)|نویسنده‌ی راشای
◀ نام رمان
النا و سایه‌های بی‌پایان
◀ نام نویسنده
ماها کیازاده
◀نام ناظر
@pegah.reaisi
◀ ژانر / سبک
عاشقانه_ تراژدی‌ _ معمایی _ جنایی

pen lady

نویسنده راشای
نویسنده راشای
تاریخ ثبت‌نام
2025-06-28
نوشته‌ها
4
پسندها
17
امتیازها
3
عنوان: النا و سایه‌های بی‌پایان
نویسنده: ماها کیازاده (pen lady)
ناظر: @pegah.reaisi
ژانرها: عاشقانه، تراژدی، معمایی، جنایی


خلاصه: دخترکی تنها و منزوی بالاجبار حصار آهنین اطرافش را می‌شکند و از خط قرمز‌هایش عبور می‌کند و وارد مناطق ممنوعه‌ای می‌شود که ورود به آن‌ها را برای خود غدغن کرد‌ه‌است. حال او می‌ماند و اشخاص جدید، احساسات جدید و امواج دل انگیزی که از مسیر رگ‌هایش گذشته و وارد قلبش می‌شود. امواجی که قوانینش را نقص کرده و او خواهان آن نیست زیرا همچنان سایه‌ها به دنبالش هستند. سایه‌هایی که تمامی ندارد، سایه‌های از جنس خاطرات و خاطراتی از جنسی سیاهی ناتمام... سایه‌های بی‌پایان.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
Screenshot_۲۰۲۵۰۴۰۶-۱۸۱۵۳۳_   .jpg


« به نام یزدان پاک »


« اصالت نویسنده نه در سبک و شیوه بلکه در نحوه تفکر و اعتقادات اوست. »



نویسنده گرامی؛ تشکر از اعتماد شما بابت قرار دادن اثر هنری‌تان در مجموعه تخصصی رمان راشای.
لطفا جهت اطلاع از قوانین تایپ رمان بر روی لینک زیر کلیک کنید:



نویسنده گرامی رعایت قوانین تایپ رمان و قوانین انجمن رمان نویسی راشای الزامی‌ست.


«قلمتان مانا»

« پرسنل مدیریت راشای »​
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مقدمه:
گاهی دل مرهمی نیاز دارد تا دردهای عمیق را درمان کند، اگر درمان نشد... پنهانش کند.
گاهی چشم‌ها لبخندی شیرین نیاز دارند تا بی‌رحمی‌ها را نبینند، اگر نشد... خود را به ندیدن بزنند.
گاهی گوش‌ها صدایی دل‌نشین نیاز دارند تا صدای جیغ‌ها را نشنوند، صدای مرگ را نشنوند، اگر نشد... سعی در نشنیدن بکنند.
گاهی گذشته‌ام نیاز به دست نوازش تو دارد تا به یاد ببرد تلخی‌ها را، ترس‌ها را، سایه‌هارا، اگر نشد.... نشد مهم نیست؛ مهم دست نوازش تو بود که به سایه‌های بی‌پایانم پایان داد.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
دلبر چند قدم آن‌طرف‌تر ایستاده‌بود و با دوست کمی تپل و پر انرژیش صحبت می‌کرد؛ اما گاه و بی‌گاه آن تیله‌گان لرزان را به او می‌‌دوخت و نگاهش می‌کرد. لبخند زیبایی بر لبان غنچه‌ایش نهفته‌بود و با برق چشمانش دل او را به لرزه می‌انداخت. دختر محجبه و مهربانی بود، صدای دل نشینی داشت و همیشه مهربان به نظر می‌رسید. دو هفته بود که دل به او داده‌بود، نه این‌که او درخواستی کرده‌باشد؛ اما از این انحنای زیبای لبان دخترک نمی‌توان گذشت و مشتاق نبود. در جواب لبخندش او نیز لبخند مردانه‌ای بر ل*ب نشاند. همان‌طور که خیره‌اش بود، تقه‌ای به در زد و اندکی منتظر ماند. سر و صدایی از داخل اتاق می‌آمد که باعث شد با کنجکاوی کمی اخم کرده و دوباره‌ تقه‌ای بلندتر از قبل به در چوبی قهوه‌ای‌رنگ بکوبد. در کنار صدای...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا