❃ دفتر دلنوشته ✎ کوچک اما جهانم | فاطمه تاجیکی | دلنگار راشای

کوچک اما جهانم | فاطمه تاجیکی | دلنگار راشای
◀ نام مجموعه دلنوشته
کوچک اما جهانم
◀ نام دل‌نگار
فاطمه تاجیکی
◀ ژانر / سبک
عاشقانه
دنیای من کوچک است، اما هر گوشه‌اش با قدم‌های کوچکِ تو پر شده است.
هر لبخندِ تو، ستاره‌ای است در آسمانِ تاریکِ شب‌های خسته‌ام...
و هر گریه‌ی تو، صدای زنده بودن من است.
وقتی اولین بار به چشمانت نگاه کردم فهمیدم عشق یعنی چه.
یک نگاه کافی بود تا دنیایم رنگ بگیرد و بدانم که هیچ چیزی در این جهان مهم‌تر از تو نیست.
دست‌های کوچک تو، بویی از معجزه می‌دهند.
هر بار که آن‌ها را می‌گیرم، احساس می‌کنم که خداوند من را انتخاب کرده تا این معجزه را نگه دارم.
خنده‌ی تو، موسیقی‌ای‌ست که هرگز خسته نمی‌شوم از شنیدنش هر لحظه‌ی زندگی‌ام را روشن می‌‌کند، حتی در تاریک‌ترین روزها...
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پسرم، در هر روزی که می‌گذرد، دنیای من به رنگ‌های جدیدی در می‌آید.
هر نگاه پر از محبت تو، هر کلام ساده‌ای که از دهانت می‌ریزد، یک شعر تازه به زندگی‌ام اضافه می‌کند.
در دستان کوچکت، تمام توان دنیا نهفته است.
تو یک لحظه‌ی ناب از زندگی منی که با هر قدمت، قلبم با نورِ وجودت روشن می‌شود.
تو امید منی، و با هر خنده‌ات، تمام دردهای دنیا از یادم می‌رود.
دخترم، تو همچون ستاره‌ای در شب تاریک زندگی من می‌درخشی.
با هر کلام مهربان و هر نگاه معصومانه‌ات، دنیا را برایم جای بهتر و زیباتری می‌کنی.
خواب‌هایم را با قصه‌های تو زیباتر می‌بینم، و هر شب در کنار تو به آرامش می‌رسم.
تو به من یاد دادی که در سخت‌ترین لحظات، تنها کافی است به دستان کوچکت نگاه کنم تا تمام دنیایم پر از آرامش و عشق شود.
دخترم، تو همان...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پسرم، در این دنیای پر از درد و دغدغه‌ها، تو همچون یک نسیم بهاری وارد زندگی‌ام شدی.
دستانت پر از انرژی و امید است و هر گامی که برمی‌داری، مسیر زندگی‌ام را روشن‌تر می‌کنی.
هر بار که به چشمانت نگاه می‌کنم، یادم می‌آید که زندگی فقط به لحظات شاد و بی‌خیالی تو بستگی دارد.
تو برای من تمام دنیای منی، و همین که در کنارم هستی، کافی است که دنیایم را از نو بسازم.
دخترم، تو همچون گل‌هایی در دل بهار رشد می‌کنی.
تمام دردهای زندگی برایم هیچ است وقتی که با چشمان پر از محبت تو روبرو می‌شوم.
صدای خنده‌های تو پر از آرامش است، انگار تمام دنیا را در دل خود جا داده‌ای.
دخترم، در آغـ.ـوش تو همه‌چیز به رنگ امید و عشق می‌شود.
تو همچون یک رویای شیرین در زندگی منی، و این رویای زیبا هر روز با هر نگاه تو برایم تازه می‌شود.
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
تمام دنیای من، در آغوشی کوچک

فرزندانم...
شما نه فقط دلیل بودنم، بلکه معنای زندگی منید.
وقتی صدای خنده‌هاتان در خانه می‌پیچد، دیوارهای سکوت هم لبخند می‌زنند.
هر نگاهتان، خورشیدی‌ست که در تاریک‌ترین لحظه‌ها طلوع می‌کند.
گاهی خسته‌ام، گاهی شکسته و بی‌رمق،
اما کافی‌ست یکی از شما صدایم بزند «مامان»
همین یک واژه، تمام جانم را از نو بیدار می‌کند.
شما نه فقط کودکان من، بلکه آینه‌ی آینده‌ی منید؛
دخترم، لطافتت مرا شبیهِ باران می‌کند.
پسرم، شجاعتت کوه را درونم می‌رویاند.
با بودن شما، من مادر شدم؛ و مادر بودن، بلندترین شعر عشق است،
که هر شب در آغـ.ـوش‌تان تکرار می‌شود.
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
قصه‌ای که با شما آغاز شد

دخترم، پسرم...
از روزی که به جهان آمدید، من متولد شدم.
نه فقط به‌عنوان یک مادر، بلکه به‌عنوان زنی که آموخت چگونه با بـــ.ـــوسـ.ــه‌ای آرام، درد را تسکین دهد،
و با آغوشی گرم، ترس را از دل بیرون کند.
شما قصه‌ی منید، قصه‌ای که با گریه‌ای آغاز شد
و حالا با خنده‌های‌تان ادامه دارد.
هزاران شعر در دل دارم، اما هیچ‌کدام نمی‌تواند عمق نگاه شما را توصیف کند.
با هر قدمی که برمی‌دارید، قلبم هزار بار تپش می‌گیرد.
و هر بار که دست‌تان را در دستانم می‌گذارید،
جهان به آرامش می‌رسد.
شما، معنای دوست داشتنِ بی‌چشم‌داشتید.
و من، مادری‌ام که با تمام وجود، تا آخرین ثانیه‌ی زندگی‌اش شما را خواهد سرود.
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
بند بندِ روحم، با تو تنیده شده

دخترکم... پسرکم...
من تو را نه در شکم، بلکه در روحم حمل کردم.
نه ماه، بلکه تمام عمر، دستت را در دلم نگه‌داشتم، تا مبادا به زمین بیفتی.
با هر لبخندت، بند بند وجودم روشن شد، و با هر گریه‌ات، آسمان دل‌م گریست.
مگر می‌شود قلبم در سینه‌ام باشد، اما نبضش در دستان تو نزند؟
تو معنای واقعی عشقِ بی‌قید و شرطی، که با آمدنت، مرا مادر کردی.
تو را نه برای خودم، بلکه برای تمام لحظاتی که دنیا بی‌رحم می‌شود، به آغوشم کشیدم.
باشد که این آغـ.ـوش، امن‌ترین خانه‌ی تو بماند
حتی وقتی بزرگ شدی...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
شاعرِ شب‌های بی‌خوابم

فرزندان نازنینم...
شما شاعر شب‌های بی‌خواب منید.
وقتی خواب در چشمانم پر می‌زد،
من بیدار می‌ماندم تا نفس‌هایتان را بشمارم.
تا صدای قلب کوچک‌تان را در سینه حس کنم،
تا بدانم، هنوز این جهان زیباست، چون شما در آن هستید.
شما آمدید و من یاد گرفتم چطور بی‌دلیل لبخند بزنم،
چطور با دست‌های کوچک‌تان، روحم را نوازش کنم.
گاهی تمام خستگی‌ها از من بالا می‌رود،
اما فقط یک « مامان دوستت دارم»، کافی‌ست تا زخم‌هایم درمان شود.
من برای شما زندگی می‌کنم، نه با غرور، بلکه با اشک، با لبخند، با تمام وجودی که وقف شما شده.
و حتی اگر دنیا فراموشم کند، تا وقتی شما صدایم می‌زنید، من کسی هستم که جهانش را کامل کرده‌اید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا