▣ دفتر شعر ✎ دیوان دلدادگی | علی برادر خدام خسروشاهی | راشای

دیوان دلدادگی | علی برادر خدام خسروشاهی | راشای
◀ نام مجموعه اشعار
تک بیتی
◀ نام شاعر
علی برادر خدام خسروشاهی
◀ ژانر / سبک
غزل

علی برادر خدام خسروشاهی

نویسنده و دل‌نگار راشای
نویسنده راشای
دل‌نگار راشای
تاریخ ثبت‌نام
2025-03-10
نوشته‌ها
531
پسندها
1,921
امتیازها
93
فصل اول: آغاز دلدادگی (شکوفایی عشق)
شعر اول:نگاه نخستین

نگاهی کرد چشمانت، دلم از خویش بیرون شد
شــ.رابِ عشق نوشیدم، وجودم مستِ مجنون شد

زِ نورِ چشمِ زیبایت، جهانم روشنِ روشن
زِ عطرِ نفْسِ گرمت، تنم گُلزارِ گلگون شد

به یک لحظه، به یک دیدار، دل از کف بدادم من
اسیرِ عشقِ پنهانت، وجودم غرقِ افسون شد

تو آمدی، چو بارانی، به کویرِ دلِ خسته
زِ شوقِ وصلِ رویِ تو، دلم دریایِ پرخون شد

تو آمدی، چو خورشیدی، به شب‌هایِ سیاهِ من
زِ نورِ رویِ ماهت، شبِ تارم چو هامون شد

تو آمدی، ای یارِ من، ای عشقِ دیرینِ من
زِ شورِ عشقِ رویِ تو، دلم آواره‌یِ چون شد

به امیدِ وصالِ تو، دلم در تاب و تب باشد
زِ هجرِ رویِ ماهت، جهانم زیر و زبون شد
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
رویای شیرین

شبی در خواب دیدم روی ماهت
دلم پر زد به سویِ بارگاهت.

زِ عطرِ گیسوانِ مشک‌بارت
روان شد در تنم شوقِ نگاهت.

زِ لعلِ آتشینِ آن لبت
روان شد بر لبم سوزِ آهت.

زِ نورِ چشمِ زیبایِ چو جامت
پریشان شد دلم در شامگاهت.

زِ دستِ نازنینِ نرمِ چون گل
نشاندم بـــ.ـــوسـ.ــه‌ای بر رویِ ماهت.

زِ آغـ.ـوشِ پُر از مهر و صفایت
رها گشتم زِ بندِ هر گناهت.

چو بیدار آمدم از خوابِ شیرین
دلم می‌جست نشانِ جایِ پایت.

به امیدِ وصالِ رویِ ماهت
دلِ من می‌زند هر دم نوایت.
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
فصل اول: آغاز دلدادگی (شکوفایی عشق)
شعر سوم : عطر حضور

وزید از کوی جانان، عطرِ مستی در فضایی،که جانِ خسته دریابد، نشانی از شفایی.

هنوز از ره نرسیده، خیالِ قامتِ او،به جان افتاده غوغایی، به دل افتاده شیدایی.

چه حاجت چهره بنماید، که از هر ذره پیداست،جمالِ بی مثال او، به هر رنگ و نمایی.

نشسته در دلِ تنگم، هوایِ دیدنِ او،چنان مستم که می‌ترسم، ندانم از کجایی.

به هر سو می‌نگرم، نقشِ رُخَش بینم عیان،مگر آن ماهِ تابان را، نباشد هیچ همتایی.

چو عطری دلنواز آید، گمانم او رسیده است،که جانِ بی‌قرار من، بگیرد آشنایی.

چه خوش باشد دمی با او، به خلوتگه نشینم،که فارغ گردم از هر غم، رها گردم زِ تنهایی.

حضورش چون بهار آید، به باغِ خشکِ جانِ من،دمد صد گل زِ هر گوشه، رُوید هر گیاهی.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
فصل اول: آغاز دلدادگی (شکوفایی عشق)
شعر چهارم : شورانگیز
نگاهی کرد و در جانم شرر زد،دلم را آتشی شورانگیز زد.

به یک دم، عالمی از عشق جوشید،چو برق آمد، به خرمن، یک گریز زد.

زِ چشمش فتنه‌ها برخاست ناگه،به عقل و هوشِ من، صدها گریز زد.

لبش بگشود و شیرین گفتگویی،به جانِ خسته، صد مرهم، عزیز زد.

رُخَش بنمود و عالم گشت روشن،جمالش بر دلِ تنگم، ستیز زد.

چو زلفش را به بادِ صبحگَه داد،هزاران عقده بر کارِ پریز زد.

دلِ دیوانه، دیگر تابِ دوری‌ش ندارد،که هردم، شوقِ وصلش، چنگ و تیز زد.

بیا ای شورِ شیرینِ وجودم،که عشقت بر دلِ زارم، تمیز زد.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
شعر چهارم: ضربان قلب

زِ دیدارت، دلم هر دم تپیدن آغاز کرد انگار،چو رودِ عاشقی، سویِ تو رفتن آغاز کرد انگار.

به یک لحظه، به یک دیدار، جهانم زیر و رو گردید،وجودم با تو، چون جان، خفتن آغاز کرد انگار.

زِ شوقِ وصلِ رویِ تو، نفس‌ها در گلو گم شد،دلِ دیوانه‌ام با تو، پریدن آغاز کرد انگار.

شدی آرامِ جانِ من، شدی سامانِ هر دردم،لبت بر ل*ب نهاد و بـــ.ـــوسـ.ــه چیدن آغاز کرد انگار.

به هر سو می‌نگرّم، نقشِ رویِ توست در چشمم،خیالم با تو، چون پروانه، گشتن آغاز کرد انگار.

تو آمدی و عشقت، بر رگِ خشکیده‌ام جاری،تنم با یادِ تو، از نو شکفتن آغاز کرد انگار.

به غیر از عشقِ تو، در دل، نمانده هیچ میلی،که این دل با تو، از خود دل بریدن آغاز کرد انگار.

بیا ای جانِ شیرینم، بیا ای دلبرِ ماهم،که هر بیتی، زِ عشقت، دم زدن...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا