تصور کن تو یه اتاق بازجویی نشستی، فقط یه میز و دو تا صندلی. مظنون روبهرت یه قاتل احتمالیه، ولی داره با آرامش دروغ میگه. بازجویی مثل یه ر*قص روانیه که کارآگاها باید توش استاد باشن. یه سوال خوب، یه نگاه درست، یا حتی یه سکوت بهموقع میتونه یه مجرمو وادار به اعتراف کنه. اما چطور کارآگاها اینقدر ماهرن تو بیرون کشیدن حقیقت؟
تکنیکهای بازجویی ترکیبی از علم و هنره. یکی از معروفترین روشها، تکنیک ریده، که تو آمریکا زیاد استفاده میشه. تو این روش، کارآگاه اول با مظنون دوست میشه، بعد با سوالای هدفمند استرسشو بالا میبره تا دروغش لو بره. مثلاً، تو یه پرونده معروف، پلیس با نشون دادن یه عکس جعلی از دوربین مداربسته، مظنونو وادار کرد اعتراف کنه. یا روش PEACE تو انگلیس، که بیشتر روی گفتوگوی باز و بدون فشار تمرکز داره و مظنونو تشویق میکنه خودش حرف بزنه.
روانشناسی هم نقش بزرگی داره. کارآگاها زبان بدنو میخونن: اگه مظنون موقع حرف زدن به چپ نگاه کنه یا دستاشو بماله، ممکنه دروغ بگه. ولی خطر اینجاست که بازجویی بد میتونه به اعترافات جعلی منجر بشه. مثلاً، تو دهه ۸۰، خیلیا تو آمریکا به خاطر فشار بازجویی به جرمایی اعتراف کردن که نکردن. برای همین، حالا خیلی از دپارتمانها بازجوییها رو ضبط میکنن تا شفاف بمونه.
آینده بازجویی چیه؟ تکنولوژیهای جدید مثل تحلیل صدا یا حتی اسکن مغز دارن تست میشن تا دروغسنجی دقیقتر بشه. ولی هیچچیز جای مهارت یه کارآگاه باتجربه رو نمیگیره.
سؤال از خوانندگان
فکر میکنید بهترین راه برای گرفتن اعتراف از یه مظنون چیه؟ اگه شما کارآگاه بودید، چطور حقیقتو لو میدادید؟
نظر شخصی
بازجویی مثل یه بازی پوکره: باید کارتاتو درست بازی کنی و طرف مقابلتو بخونی. فکر اینکه یه کارآگاه با یه سوال ساده میتونه یه قاتلو لو بده، مو به تنم سیخ میکنه. ولی باید خیلی مراقب باشن که عدالت قربانی فشار نشه. من عاشق اینم که یه کارآگاه چطور میتونه با یه نگاه حقیقتو بکشه بیرون! شما چی فکر میکنید؟