نتایح جستجو

  1. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    در چهارچوب در خروجی ایستادم. جهانگیر و دخترک داشتند بازی می‌کردند. شانه‌ام را به چهارچوب چوبی تکیه دادم و برای گفتن اتفاق افتاده، دنبال دروغ و کلمات مناسب. قانع کردن جهانگیر کار سختی نبود؛ اما دخترک... اما دخترک را نمی‌شد این‌جا تنها گذاشت و یا حرفی نزد و ساده رد شد. سنی نداشت و مطمئناً بدون...
  2. HOOYAR

    ● تسلیت ● بندرعباس تسلیت 🖤

    تسلیت🖤
  3. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    نگاهم را از پسرک برداشتم و با پارچه زخمش را تمیز کردم و با بانداژ محکم بستمش تا خونش به هدر نرود. پسرک با نفس‌نفسی که جراحتش به جانش انداخته بود، پاسخ داد: -نخیر. من کاری نکردم که بخوام گیر بیفتم. جهانگیر درحالی‌که بر روی پنجه‌اش می‌نشست گفت: -یه نگا به شکل و شمایل ما بکنی، می‌بینی خر خودتی. ما...
  4. HOOYAR

    ▧ عمومی ▧ موارد رو مخی که نویسنده ها می نویسن؟

    وقتی نویسنده برای طنز جلوه دادن رمان از بی‌شخصیتی، کلمات نامناسب، برخورد بچگانه و احمق جلوه دادن شخصیت‌ اصلی و بقیه شخصیت‌ها استفاده میکنه انگار که سیرکه🤦‍♀️
  5. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    -کوله‌ت رو بردار بیار. وارد خروجی دوم میدون میشی و یه دختر بچه می‌بینی. اون میارتت پیش من. -حله. تماس را قطع کردم و به دخترک گفتم: -ببین بچه. بری بیرون یه دوستم میاد که قراره وسایلمو بیاره تا زخم داداشت رو ببندم. بهش میگی من از طرف بید یاس اومدم. اون‌وقت باهات میاد. دخترک گیج نگاهم کرد و پرسید...
  6. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    به سمتی که دخترک دوید، پا تند کردم. قبل از ورود، از چهارچوب در به حیاط کوچک خانه‌ی مخروبه نظری افکندم. پر بود از تکه چوب و آهن‌ آلات تکه‌پاره‌ی زنگ‌زده. دریغ از حتی علف هرزی. به راستی حیاتی در این روستا حس نمی‌شد. خانه‌ی یک طبقه‌ی کوچک خشتی با بادگیری بر فرازش برای روزهای جهنمی و شیشه‌های...
  7. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    ناگهان با دیدن دو چشم عسلی براق یک دختربچه‌ سرجایم ایستادم. آرام کلتم را به پشت برده و بر جای قبلی‌اش گذاشتم. در چشمان دخترک غم و وحشت موج می‌‌زد. چه چشم‌های آشنایی و چه کودکی خاطره‌انگیزی. فضا تغییر کرد. یاسکای هفت ساله که با وحشت به صدای جیغ دختربچه‌ای گوش می‌داد که مادرش را صدا می‌زد. کاری از...
  8. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    بالاخره جاده‌ی ناهموار و پر از سنگ‌های ریز و درشت به پایان رسید و وارد روستا شدیم. صدای هیچ جنبنده‌ای به گوش نمی‌رسید و در میدان اصلی این روستای بزرگ حتی نفری به چشم نمی‌خورد. رعبِ تنهایی را که از مدت‌ها پیش در دلم کاشته‌ بودند، حال نمودش را در این حال و هوای روستا می‌دیدم. دستم ناخودآگاه بر روی...
  9. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    *** صخره‌هایی که با شاخ و شانه کشیدن قصد ایجاد سایه‌هایی تکه‌پاره و‌ دندانه‌دار را از برای عابرین این جاده‌ی متروک داشتند، حال مبدل شده بودند به پناهگاه موقتی ما. بعد از آن‌که ماشین را خاموش کردم، پیاده شده و به سمت جهانگیری رفتم که با چشم‌های سبز روشنش خیره‌ی قدم‌های من بود و تحسین را میشد از...
  10. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    گرد و غبار دشت بی‌ آب و علف و شن‌های سرگردان معلق در باد گرمی که می‌وزید، دیدمان را سخت و نفس کشیدن‌مان را دشوار کرده بود. چشم‌های ریز شده از برای بهتر دیدن و تفنگ‌هایی که در دست‌مان به عقب لگد می‌انداخت. هوای گرم و چفیه‌ای سیاه_قرمز جلوی دهانم، تنفس را سخت کرده بود و قطرات ریز و درشت عرق بر...
  11. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    *** ۹ سال بعد نگاه دیگری به نقشه‌ی دقیق زیر شیشه‌ی میز غذاخوری انداختم. نگاهم از کیش کشیده شد سمت سیستان و بلوچستان و در آخر در شهرستان نِگور ایستاد. فاصله‌اش با پاکستان هم خوب بود و هم بد. ریسک بزرگی بود ولی از سود آخر کار نیز نمی‌شد گذشت. فنجان قهوه‌ را از لبم دور کردم و گفتم: ⁃ نِگور. بگو...
  12. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    این راه ناهموار و پیچ‌درپیچ رو به شمال و آب و هوای مرطوب، همه چیز را واقعی جلوه می‌داد؛ این‌که هیچ‌چیز توهم نیست و هیچ‌یک از این اتفاقات کابوس نیست. بوی وهم و خون درهم آمیخته و سکوت تلخ و وحشتناکی میان ما جاری بود. ترس را در تک‌تک اعمال ما میشد دید؛ در لرزش دست‌های بر روی فرمان مهران، در چشم‌های...
  13. HOOYAR

    ✔ موافقت شد ✔ درخواست‌ رنک نویسنده | میم.هویار

    نام کاربری: HOOYAR درخواست: درخواست رنک نویسنده انجمن راشای علت درخواست: شروع به اشتراک گذاری رمانم در انجمن رمان نویسی راشای کرده‌م. نام رمان: یاسکا
  14. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    مقدمه: هر چه از پیش می‌گذشت؛ دگر نه هدف اهمیت داشت نه نطفه‌ی کینه‌ی قلب. همه‌چیز در راکدترین حالت ممکن به سوی جلو پیشروی می‌کرد. در راهی قدم می‌زدم که بعد از هدف و قبل از رسالت قرار داشت؛ رسالتی که همه‌ی ما روزی به دست او خواهیم مرد. من همچنان در این راه غرق ظلمات ادامه می‌دهم؛ لیکن نه اطلاعی از...
  15. HOOYAR

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ یاسکا | میم.هویار | نویسنده راشای

    هوالحکیم نام اثر: یاسکا نام نویسنده: میم.هویار ژانر: #جنایی #تراژدی #عاشقانه ناظر: @Mahdis خلاصه: همه‌چیز از یک جرقه آغاز شد. جرقه‌ای بزرگ به نام مرگ. تنها کسی که می‌توانست از زیر بار این آوار برخیزد، قطعاً ققنوس بود. ققنوسی که از میان شعله‌های شیطان برمی‌خیزد و روی بال‌هایش نقش انتقام خودنمایی...
  16. HOOYAR

    ✸ میز کار ✸ درخواست تایید رمان | راشای

    سلام خسته نباشید درخواست تایید رمان
عقب
بالا