نتایح جستجو

  1. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    در بین شاخ و برگ درختان سیاه، جایی که آن آدمی‌زاد توسط یک ناهنجاری‌ به دنیای ما وارد شده بود، ظاهر می‌شویم. آدمی‌زاد بی‌هیچ حرفی منتظر حرکت بعدی از جانب من است که پورتالی باز می‌کنم ولی قبل از آن‌که اجازه دهم برود از او نامش را می‌پرسم. هاج و واج نگاهم می‌کند. سردرگم است. نکند نام ندارد که به...
  2. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    در چشمانش چیزی جز ترس نبود، او می‌ترسید حق هم داشت بترسد. قرار بود لحظه‌ای بعد برای چیزی که اصلاً از آن‌ها سر در نمی‌آورد، قربانی‌ِ لایکنتروپ‌ها بشود. سردرگم و با حالتی که مظلومیت از صدایش پیدا بود ل*ب گشود: - من...من راستش...شماها کی هستین؟ از جون من چی می‌خوا... . قبل از آن‌که ادامه مزخرفاتش را...
  3. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    مردک رقت‌انگیز! دلم می‌خواست تنش را بی سر کنم ولی نباید ناآرامی‌ای ایجاد می‌کردم که در پس آن کُنش من، لایکنتروپ‌ها واکُنشی نشان دهند و آرامش و امنیت قبیله‌ام به خطر بیفتد. پس فقط خطاب به الهاندرو می‌گویم: - از تفرقه‌ اندازی دست بردار گرگ پیر! با لحنی رقت‌انگیز پاسخم را می‌دهد: - این تفرقه اندازی...
  4. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    با مهربانی پرسید: - حالا می‌خوای چی‌کار کنیم؟ با اطمینان خطاب به او گفتم: - بریم با گرگ‌ها صحبت ک... . قبل از آن‌که جمله‌ام تمام بشود، صدای همهمه خون‌آشام‌ها و گرگ‌ها در غار می‌پیچد و پشت بندش صدای الهاندرو که باعث می‌شود با سریع‌ترین حالت ممکن خود را به نقطه اصلی غار برسانم. الهاندرو آدمی‌زاد...
  5. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    *** (ده سال قبل) بعد از آن‌که آن حرف را زدم همگان ساکت شدند. می‌دانستم تهدید همیشه کارساز نیست، ولی گاهی لازم بود از آن استفاده کنم تا توازن طبیعت برهم نخورد. فالین پیر صدایش را بالا کشید: - فرمانروا اِل! شما حق نداری ما رو تهدید کنی! قبل از آن‌که پاسخش را بدهم، فالین خطاب به آلکن می‌گوید: -...
  6. S.NAJM

    ✖ مخالفت شد ✖ درخواست تغییر نام کاربری

    سلام و دروود♡ درخواست تغییر نام کاربریم رو به دلیل اینکه می‌خوام با نامی که آثارم رو منتشر می‌کنم در انجمن فعالیت کنم. نام کاربری فعلی: S.NAJM نام کاربری که می‌خوام داشته باشم: سارابـهار❁ ( حالا اون گل کوچولو اگه خلاف قوانین بود حذفش کنید سارابـهار کافیه.)
  7. S.NAJM

    ✸ میز کار ✸ درخواست کاور آثار | انجمن رمان نویسی راشای

    درووود. برای رمان اِل تایلر درخواست جلد دارم.
  8. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    جنگل نامرئی بعد از جنگل سبز قرار دارد و این کمی کارم را سخت‌تر می‌کند. ورود به جنگل سبز، برایم دردسرساز است. جنگل سبز یا همان جنگل پاک، تنها نقطه‌ از سرزمین‌های اسرارآمیز است که هیچگاه وارد آن نشده‌ام. همیشه آن‌قدر غرق سیاهی و پلیدی بوده‌ام که اجازه ورود به آن جنگل را نداشته باشم. قبل از ورود به...
  9. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    همان‌طور که به دنبالم می‌آمد گفت: - وحشتناک بود. خوبه که جادو داری، این خیلی قدرت‌مند‌ترت می‌کنه. پاهایم را محکم روی خاک نم‌زده‌ی زمین شوم جنگل می‌کوبم و برمی‌گردم سمتش و می‌گویم: - جادو یه سلاح نیست که برای قدرت‌مند شدن ازش استفاده کنم کول، این رو فراموش نکن جادو یه موهبته. چیزی نمی‌گوید و به...
  10. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    قبل از آن‌که با آن اِلف مسخره، تسویه حساب کنم، صدای کول می‌آید: - هی آندریا! حواسم بهت هست، حسابش رو برس دختر! هم‌زمان پوزخند و نیش‌خند هردو به ل*ب‌هایم هجوم می‌آورند و خطاب به موجودی که در چنگم اسیر است، با درنده‌خویی می‌غُرم: - توی جنگل من، چی می‌خوای اِلف نقره‌ای؟ با چشمانی پر از وحشت، خیره در...
  11. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    مشکوک به سمتی که تکه چوب را پرت کرد نگاهی انداختم و پرسیدم: - هی! چی‌شد؟ سرش را به سمتم چرخاند و گفت: - یه چیزی اون‌جا بود. چشمانم را باریک می‌کنم و می‌پرسم: - از کجا می‌دونی؟ دیدیش؟ - نه، یعنی آره! نه، نمی‌دونم اِل، فقط دیدم یه موجودی داشت نگاهمون می‌کرد. باز دارد روی اعصابم می‌رود. بال‌های...
  12. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    در یک لحظه‌ی آنی، خرگوش قهوه‌ای فامی که لابه‌لای علف‌ها می‌خزد را بین انگشتان کشیده‌ و سفیدم که اکنون پنجه‌های تیزم از آن‌ها به بیرون جهیده اند، می‌گیرم و دندان‌های نیشم را در گردن کوچک و پشمالویش فرو می‌کنم. با اولین قطره از خون خرگوشک، گلویم تازه می‌شود و با اشتیاق مابقیِ خونش را نیز می‌مکم و...
  13. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    با حالتی نامفهوم نگاهم کرد و گفت: - نمی‌تونم تنهات بذارم. در چشمانش خیره شدم و با درنده خویی غریدم: - این‌جا برات خطرناکه، می‌فهمی؟ گویا اعصابش بیشتر از من، متشنج شده بود که دستش را محکم روی صورت جذابش کشید و فریاد زد: - برای چی این‌جا برام خطرناکه؟ به چشمان سبزش خیره ماندم و پاسخی ندادم که...
  14. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    صدای بن در گوشم می‌پیچد و باعث می‌شود لحظه‌ای از افکارم فاصله بگیرم. - الآن این یعنی چی؟ کول با انگشت‌های دست‌های عضلانی‌اش، که رگ‌هایشان نمایان بودند و صدای جاری بودن خون در آن‌ها گوش‌هایم را نوازش می‌کرد و گلویم را خشک، گردنش را خاراند و گفت: - اِل باید بگه. به او خیره شدم تا چیزی بگویم؛ اما...
  15. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    برایم عجیب بود که این چه رفتاری است. از آن سه مرد بزرگ بعید بود! بی‌آن‌که نگاهی به شئ‌ای که در دستم قرار داشت بی‌اندازم، با دست دیگرم نیروی نورش را خاموش کردم و پرسیدم: - چه دردتونه؟! کول درحالی‌که چشمانش را با دست‌هایش محکم گرفته بود پرسید: - تموم شد؟ بن چشمانش را زودتر باز کرد و رو به هردوی...
  16. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    باهم وارد سالن بزرگی شدیم که لوازم و دستگاه‌هایی درونش قرار داشت که هیچ‌وقت به چشم ندیده بودم. با کفش‌های پاشنه بلند و جدیدم که قبل از آمدن به این‌جا، به درخواست کول آن‌ها را جایگزین نیم‌بوت‌هایم کرده بودم، به خوبی راه رفته نمی‌توانستم؛ اما از صدای کوبش پاشنه‌ی کفش با کف سالن، احساسی مطلوب و...
  17. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    رو به همه حاضرین در غار کردم و خطاب به همه‌شان گفتم: - ما با انسان‌ها دشمنی‌ای نداریم و نمی‌تونیم موجودی رو بی‌ این‌که خطایی کرده باشه مجازات و یا قربانی کنیم. بهترین کار اینه که سخاوت نشون بدیم و آزادش کنیم و اول راهی که ازش اومده رو بپرسیم و بعد حافظه‌ش رو پاک کنیم و برش گردونیم به دنیای خودش...
  18. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    باز همگان به تکاپو افتادند و همهمه شدت گرفت. به تک‌تکشان نگاه کردم. می‌توانستم صدای ذهنشان را بشنوم، می‌دانستم هر یک از اعضای هر قبیله درحال حاضر چه احساسی دارد و به آن‌ها حق می‌دادم. نفسم را با اعصابی متشنج بیرون راندم. چیزی درون مغزم می‌جوشید، نمی‌توانستم اجازه دهم هم‌چون اتفاقی رُخ دهد. نه...
  19. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    با خود می‌اندیشیدم که با این اوصاف که آن آدمی‌زاد توانسته دنیای تاریک را پیدا کند و ببیند، ممکن است او یک انسان معمولی نباشد؛ اما شاید هم حدسم نادُرست باشد و او بنابر دلایلی که نمی‌دانم چیست راهی برای ورود به دنیای ما پیدا کرده باشد که البته این باعث می‌شود ماجرا به همان اندازه که هیجان‌انگیز...
  20. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    *** (ده سال قبل) آلکن و فالین، دو بزرگ قبیله‌های خون‌آشام‌ها و لایکنتروپ‌ها کنار هم در غارِ زیرزمینیِ خون‌آشامان نشسته بودند، همه‌ی اعضای دو قبیله مقابلشان زانو زده بودند و درحالِ گوش دادن به سخنانشان بودند. من ایستاده به دیوار غار تکیه داده بودم و تاریکی غار گویا که مرا بلعیده است، با این‌که...
عقب
بالا