تاوان گذشته را دادهام؛ با اشک، با صبر، با شبهایی که تنها گذشت.
اما همین تاوان، حسهای خفتهی درونم را بیدار کرد.
فهمیدم نجات، از خودِ من آغاز میشود، نه از آمدن کسی.
دیگر چشم به راه نیستم،
چون حالا امید را نه در نگاه تو،
بلکه در قلب خودم باید پیدا کنم.
من از دل تاریکی گذشتم،
و حالا وقت آن است...