✾ دفتر اپیزود ✎ سناریوهای «لحظات نصفه نیمه» | ملیکا قائمی | دل‌نگار راشای

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع TifanI
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
سناریوهای «لحظات نصفه نیمه» | ملیکا قائمی | دل‌نگار راشای
◀ نام مجموعه اپیزود
سناریوهای «لحظات نصفه نیمه»
◀ نام دل‌نگار
ملیکا قائمی
◀ ژانر / سبک
تراژدی، عاشقانه

TifanI

مدیر ارشد اجرایی + مدیر واحد دیزاین
کادر مدیریت راشای
► ❤ مدیر ارشد اجرایی ❤ ◄
دیزاینر سطح ۲
نویسنده راشای
دل‌نگار راشای
⚜ تیم آنالیز ⚜
✉ فایلر ✄
♬ پادکستر ☊
تاریخ ثبت‌نام
2025-03-10
نوشته‌ها
335
پسندها
2,268
امتیازها
93
سن
25
محل سکونت
تو قلبت
مجموعه سناریوهای لحظات نصفه نیمه
به قلم: تیفانی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
اختصاصی راشای



مقدمه:

“لحظات نصفه‌نیمه”، مجموعه‌ای از کلمات و سکوت‌هاست، جایی که عشق نه در آغاز و نه در پایان، بلکه در میانه‌ی راه، در میانه‌ی پرسش‌ها و پاسخ‌های ناتمام خود را می‌یابد. در این لحظات، هیچ چیز به پایان نمی‌رسد و هیچ‌چیز به تمامیت نخواهد رسید. عشق در گام‌های شکسته و فاصله‌های طولانی قرار دارد. میان «آغاز» و «پایان» که هیچ‌کدام همچون آرزویی دور از دسترس نمی‌شوند.
در این صفحات، در دیالوگ‌ها و نگاه‌ها، شما را به دنیای ناتمام دعوت می‌کنم؛ دنیایی که در آن هر کلمه همچون گلی است که نیمه‌پرپر می‌شود، و هر سکوت همانند شب در دل روزهای بی‌پایان، ابهامی جاودانه بر جا می‌گذارد. این داستان‌ها روایت‌گر روابطی...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
« اصالت نویسنده نه در سبک و شیوه بلکه در نحوه تفکر و اعتقادات اوست. »



دل‌نگار گرامی؛ تشکر از اعتماد شما بابت قرار دادن اثر هنری‌تان در مجموعه راشای...

لطفا جهت اطلاع از قوانین تایپ دلنوشته بر روی لینک زیر کلیک کنید:


قوانین تایپ دلنوشته

پیروی از قوانین الزامی‌ست.


« مدیریت واحد ادبیات»
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
اپیزود اول: «صداشو نشناختم»


لوکیشن: ایستگاه مترو، شب. هوا مرطوب است و مه باریکی روی پله‌های فلزی نشسته. نورهای نئونیِ سردِ ایستگاه روی دیوارهای سیمانی منعکس شده‌اند. سکوی انتظار خلوت است. صدای ته‌مانده‌ی موزیک از گوشی کسی در دوردست شنیده می‌شود. قطار قبلی تازه رفته، و سوت قطار بعدی، در اعماق تونل‌ها می‌پیچد.

کاراکترها:
• زن: ایستاده کنار ستونِ فلزی، با شالی که کمی از موهایش را پوشانده. نگاهش جایی میان سکو و گذشته‌هاست. دست‌هایش در جیب پالتوی تیره‌اش گم شده.
• مرد: از پله‌ها پایین می‌آید. بار اول نگاهش از روی زن عبور می‌کند. بار دوم گیر می‌کند. بار سوم، قدم‌هایش کند می‌شوند.

***

[صدای قدم‌ها، سکوت، و عبور قطره‌های باران از ناودان بیرون ایستگاه.]

مرد (زیر ل*ب، بیشتر با...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
اپیزود دوم: «الو… هنوز صدات عوض نشده»

فرمت: مکالمه‌ی تلفنی، بعد از چند سال سکوت. نیمه‌شب. هر دو در خانه‌های جدا، ولی هر جمله‌شون رد نوریه روی دیوارهای هم.

***

[صدای بوق تلفن ثابت، کوتاه و شمرده. تماس برقرار می‌شه. چند لحظه سکوت.]
زن (با صدایی گرفته و آهسته):
الو…

مرد:
…سلام.

زن (مکث. نفسش بند میاد. بعد، آهسته‌تر):
فکر نمی‌کردم… دیگه هیچ‌وقت این صدا رو بشنوم.

مرد:
منم فکر نمی‌کردم… که بعدِ این‌همه وقت، باز زنگ بزنم.
ولی امشب، بی‌دلیل… اون آهنگی که همیشه گوش می‌دادی، یه‌جوری از رادیو پخش شد که نتونستم… فقط نتونستم گوش ندم.

زن:
یادته همیشه می‌گفتی این آهنگ لعنتیه…
که وقتی تموم می‌شه، یه چیزی توی دلت خالی می‌شه.

مرد:
…و باز هم پخشش می‌کردی. انگار دلت می‌خواست هی چیزی تو دلم خالی شه...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
اپیزود سوم: «بمون، حتی اگه نمی‌مونی»

لوکیشن: درگاه خانه. صبح زود. چمدانی روی زمین. بوی قهوه‌، هوای نیمه‌بارونی، و فاصله‌ای که هیچ‌وقت فقط چند قدم نبود.

***

[در نیمه‌بازه. زن کنار چارچوب ایستاده، مرد چند پله پایین‌تر. چمدان کنارش، کتفش خمیده از وزنی که بیشتر از پارچه و لباس است. هوا بوی بارون زده، بوی صبحِ نگفته، بوی قهوه‌ی نیمه‌خورده روی میز چوبی. در دل این هوا، چیزی انگار معلق مانده.]

مرد:
گفتی شیش می‌ری…
الان شیشه.
ولی هنوز اینجایی.

[صدای قطره‌ای که از لبه‌ی سقف می‌چکه. زمان، کند شده. زن پلک نمی‌زنه. فقط با نوک کفشش خط نامرئی‌ای روی پله می‌کشه.]

زن (آهسته، بدون اینکه نگاه کند):
بعضی رفتن‌ها، ساعت نمی‌خوان.
فقط یه دلِ بی‌صدا می‌خوان…
که تموم شه.

مرد:
داری منتظر یه صدا می‌شی؟
یا...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
اپیزود چهارم: «دیگه نمی‌خنده…»

مکان: صندلی کنار پنجره‌ی تیمارستان. زن، تنهای تنها. دفترچه‌ای باز، صدای باد، بوی باران.



[صدای زن، نرم و زمزمه‌وار. مثل کسی که دردش قد کشیده، با واژه‌ها قد می‌کشه. تاریکی اتاق با نور خاکستریِ پنجره کمرنگ شده. باران آرام روی شیشه می‌رقصد.]

زن:
اون…
دیگه نمی‌خنده.
نه اینکه خنده یادش رفته باشه،
نه…
فقط دیگه دلیلی برای خندیدن پیدا نمی‌کنه.

روزی که برای اولین‌بار دیدمش،
دستاش بوی جوهر می‌داد،
انگار تازه یه راز بزرگو نوشته بود و هنوز نمی‌دونست کجا قایمش کنه.
حرف نمی‌زد زیاد…
ولی سکوتش…
سکوتش انقدر پُر بود،
که آدم دلش می‌خواست توی آغوشش پناه بگیره.

[مکث. زن سرش را به شیشه تکیه می‌دهد. صدای باران بلندتر می‌شود.]

یه روز گفت:
“می‌خوام حقیقتو بنویسم. حتی اگه...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
اپیزود پنجم: «دیوارها صدا ندارند، اما من…»

مکان: تیمارستان. اتاقی سفید. نور مهتاب از پنجره‌ی میله‌دار. مرد، نشسته روی تخت، با صدایی آرام.

_____________________

[نور سرد روی صورت مرد. نشسته، با پیراهن سفید، موهای پریشان، و نگاهی که هیچ‌وقت به یک نقطه نمی‌ماند. صدایش نرم است، اما انگار از عمق زخمی قدیمی بیرون می‌آید.]

مرد:
صداش هنوز توی گوشمه.
نه بلند… نه واضح.
یه زمزمه‌ست.
مثل نسیمی که توی شونه‌هام می‌پیچه
وقتی شب،
همه خوابن...
جز من.

دیوارا صدا ندارن.
اما من…
صدامو می‌شنوم
وقتی بهش فکر می‌کنم.

[مکث. نفسش لرزان. دست‌ها روی زانو قفل شده‌اند.]

بهش نگفتم که خسته بودم.
که ذهنم مثل خط بریده‌ی یه رمان سوخته شده بود
که تهش دیگه جمله‌ای نداشت.

فقط نوشتم…
تا وقتی که کلماتم زخم شدن.
و...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
اپیزود ششم: «یه لحظه بیشتر نمون…»

مکان: حیاط تیمارستان، عصر بارانی. زن بی‌دعوت آمده. مرد نشسته زیر سایه‌ی درخت، دفترچه‌ای در دست. سال‌ها گذشته. هنوز همه‌چیز همون‌قدره خاموش.

__________

[صدای زن، آرام و لرزان. نه مطمئن، نه بی‌قرار. مثل کسی که نمی‌دونه اومده ببخشه، یا فقط دلش تنگ شده.]

زن:
نمی‌دونستم هنوزم این‌جایی…
نمی‌دونستم هنوزم مینویسی.
این دفتر…
همونیه که باهاش رفتی؟

[مرد سرش را بلند می‌کند. چشمانش هنوز همان‌اند. پر از چیزی شبیه خاکستر، شبیه نور نیم‌سوخته.]

مرد:
نه.
اون پر شد…
با اسم تو.

[سکوت. زن روی نیمکت کنار او می‌نشیند. فاصله‌ای هست. مثل بویی که سال‌ها نرفته.]

زن:
من…
رفتم چون نمی‌تونستم بمونم و ببینم که چطور داری ذره‌ذره از دست می‌ری.
تو می‌جنگیدی با چیزی که هیچ‌کس جز...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
اپیزود هفتم: «میونِ قاب‌های خاک‌خورده»

مکان: گالری قدیمی عکس‌های فراموش‌شده. شب. صدای قدم‌ها روی زمین چوبی. دیوارها پر از قاب‌هایی که هرکدوم قصه‌ای رو بلعیدن.

______________

[صدای برخورد نرم کف کفش روی زمین چوبی. نور کم‌رنگ لابه‌لای قاب‌ها افتاده. زن آهسته بین عکس‌ها قدم می‌زند.]

زن:
(زمزمه)
بعضی چیزا رو نمی‌شه تو عکس نگه داشت…
مثلاً بوی دستات، یا گرمای خنده‌ت…

[مرد از گوشه‌ی گالری، بی‌صدا نزدیک می‌شود. انگار اتفاقی آمده باشد، یا شاید عمداً.]

مرد:
(آرام)
یا مثلا…
اون لحظه‌ای که بی‌صدا عاشق شدی،
و جرئت نکردی به کسی بگی.

[زن می‌ایستد. نفسش بند آمده. انگار صدا را شناخته.]

زن:
(زیر ل*ب)
تو…؟

مرد:
(لبخند محوی، مثل کسی که با سایه‌های خاطره حرف می‌زند)
من…
همون عکسی‌ام که هیچ‌وقت روی...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
اپیزود هشتم: «اگر صدای موج‌ها بفهمن»

مکان: ساحل خلوت، حوالی نیمه‌شب. ماه کامل، موج آرام، و دو نفر که پس از مدت‌ها، بی‌قرارِ گفتن ناگفته‌ها هستند.

______________________

[صدای نرم موج، صدای پاهایی که روی ماسه راه می‌روند. باد خنک، صدای خفیف خش‌خش شال.]

مرد:
(آهسته)
هر بار که دلم برات تنگ می‌شد،
می‌اومدم اینجا…
به دریا می‌گفتم که هنوز، یه جایی تو قلبم پنهونی هستی.

زن:
(لبخند کمرنگ، نگاه به موج‌ها)
و دریا…
چیزی گفت؟

مرد:
(با بغض کنترل‌شده)
هیچی…
فقط سکوت کرد.
شبیه تو.

[زن لحظه‌ای مکث می‌کند. کفش‌هایش را درمی‌آورد. پای بــ*ره*نه‌اش روی ماسه‌های نم‌دار فرو می‌رود.]

زن:
یادته اون شب چی گفتی؟
وقتی رفتی؟
گفتی یه روز برمی‌گردی…
اما نگفتی با دلِ شکسته یا با دستای پر.

مرد:
(نگاهش پایین، صدایش...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا