اهداف
خواستهای که شخصیت کنشگر را وادار به حرکت کند. با مشخص شدن اهداف نصف نمایشنامه هم آشکار میشود. همچنین با اصلاح اهداف میتوانیم نمایشنامهمان را بهتر کنیم. اهداف باید ۴ویژگی داشته باشند.
۱- اهداف باید خاص و قابل مشاهده باشند.
همهی هدفها باید واضح و به صورت جسمانی انگیزههای درونی شخصیت را آشکار کنند. شما باید نیازهای نامرئی شخصیتها را به یک کنش جسمانی مرئی تبدیل کنید. هر خواستهی شخصیت در نهایت باید دیده یا شنیده بشود.
مثلا
موفق شدن سارا با یک ۲۰بزرگ روی برگهی امتحانی دیده میشود. یا
افزایش سلامت جسمانی علی با صدای دکتر پشت تلفن که میگوید: «
خوشبختانه تودههای سرطانی شما کوچیک شدن.» درک میشود.
۲- اهداف باید قابل تکمیل باشند.
مثلا «شاد بودن» هدف قابل تکمیلی نیست که پایان مشخصی داشته باشد. ولی «شاه شدن» با قرار گرفتن/نگرفتن تاج روی سر پایان مییابد.
۳- اهداف باید در جهت رسیدن به چیزی باشند.
شخص باید به سمت خواستههایش برود. نباید از آنها دور شود. چون رسیدن به یک چیز دارای فاصله و حد مشخصی است. اما دور شدن از آن انتها ندارد. مثلا مبینا به جای فرار از شوهرش باید از او طلاق بگیرد یا او را بکشد.
۴- اهداف باید مهم، فوری و ضروری باشند.
هر چه هدف مهمتر باشد نیاز ضروریتر میشود. در نتیجه درام برجستهتری شکل میگیرد. مثلا آیا مبینا میخواهد برای تفنن از شوهرش طلاق بگیرد؟ یا برای این که شوهرش روزی بیست بار کتکش میزند؟ طبیعتا نیاز به طلاق در حالت دوم ضروریتر است. پس درام پررنگتر و خواستهی مبینا بیشتر قابل درک میشود.
۵- هدف شخصیت اصلی باید اشخاص دیگر را هم درگیر کند.
مثلا مبینا باید طلاق بگیرد. حالا چه میشود اگر پدر مبینا اجازه ندهد او طلاق بگیرد؟ آن وقت مبینا هدف دیگری پیدا میکند. قانع کردن پدر. پس در نمایشنامه علاوه بر اهداف بزرگ که تمام نمایش صرف رسیدن به آن میشود میتوانیم اهداف خردتری هم به وجود بیاوریم. آن وقت هر لحظه از نمایش تبدیل به مذاکراتی میان شخصیتها میشود که هدفهای آنی خود را دارند.
موانع در نمایشنامه
نمایشی که در آن هرکس هر چه میخواهد فوری به آن میرسد برای مخاطب درگیرکننده نخواهد بود. با وجود موانع متعدد است که نمایشنامه جذابتر میشود.
موانع میتوانند شکلها متفاوتی داشته باشند. برای ساختن آنها میتوانیم از پرسشهای زیر بهره ببریم:
- هدف شخصیت تا چه حد سخت و دور از دسترس است؟
- چرا هدف فوریت دارد؟
- شخصیت با نرسیدن به آن هدف چه ضربههایی میخورد؟
- نقاط ضعف شخصیت چه چیزهایی هستند؟
- آیا میتواند بر آنها غلبه کند؟
- شخصیت اصلی برای رسیدن به آن هدف نیازمند موافقت و یا کمک از جانب شخصیت دیگری است؟
استراتژیهایی برای موانع
هر بخش نمایشنامه مجموعهایست از استراتژیهای طویل برای این که شخصیت بتواند به هدفش برسد. این استراتژیها باید به هم مرتبط باشند. اگر استراتژی اصلی به صورت موقت معلق یا مسدود شود باید یک استراتژی جانبی ارائه بدهیم. همچنین برای پیش بردن هر استراتژی بزرگ باید از یک سری خردهاستراتژی بهره بگیریم.
مثلا
فرض کنید میخواهید برای بازیافتن آرامش کمی شیشه دود کنید.(استراتژی اصلی)
برای این کار اول باید پیپ شیشهای و فندکتان را بیابید.(خردهاستراتژی)
اما اتاقتان خیلی شلختهست و باید اول قدری آن جا را جمعوجور کنید.(استراتژی جانبی)
پیپ را مییابید اما فندک گم شده. شاید اشتباهی آن را در سطل آشغال انداختهاید. پس آشغالها را روی زمین خالی میکنید.(خردهاستراتژی برای استراتژی جانبی)
میگردید اما خبری از فندک نیست. در آخر شما کلا بیخیال مصرف شیشه میشوید. (استراتژی شکستخورده)
نکته مهم این است که تمام استراتژیها باید به دقت به هم متصل بشوند و در هم بیامیزند تا به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به شخصیت کمک کنند تا به هدفش برسد. حتی اگر در آخر شکست بخورد.
استراتژیها بهتر است خاص و غیرقابل پیشبینی باشند. احتمال کلیشهای بودن اولین استراتژیهایی که به سرتان میزند خیلی بالاست. پس بهتر است برای یافتن بهترین استراتژی بیپروانه مجموعهای از آنها را فهرست کنید.