- تاریخ ثبتنام
- 2025-03-11
- نوشتهها
- 101
- پسندها
- 648
- امتیازها
- 93
همانطور که به دنبالم میآمد گفت:
- وحشتناک بود. خوبه که جادو داری، این خیلی قدرتمندترت میکنه.
پاهایم را محکم روی خاک نمزدهی زمین شوم جنگل میکوبم و برمیگردم سمتش و میگویم:
- جادو یه سلاح نیست که برای قدرتمند شدن ازش استفاده کنم کول، این رو فراموش نکن جادو یه موهبته.
چیزی نمیگوید و به راهم ادامه میدهم که لحظهای بعد باز میپرسد:
- نمیخوای بگی نقشه چیه؟
ابروهایم درهم رفتند. نقشه؟ از چه نقشهای صحبت میکرد؟ به او نگاه کردم و نمیدانم در چشمان وحشتناکم چه دید که سریع گفت:
- منظورم اینه که توضیح بده موقعی که به کتیبه دست زدی، چیشد چی فهمیدی و چرا اینجایی و چهخبره اصلاً؟
از چشمهای جنگلی، سؤالات زیاد و صدای مردانهاش کلافگی میبارید. برگشتم به سمتش و ایستادم او هم ایستاد، دست...
- وحشتناک بود. خوبه که جادو داری، این خیلی قدرتمندترت میکنه.
پاهایم را محکم روی خاک نمزدهی زمین شوم جنگل میکوبم و برمیگردم سمتش و میگویم:
- جادو یه سلاح نیست که برای قدرتمند شدن ازش استفاده کنم کول، این رو فراموش نکن جادو یه موهبته.
چیزی نمیگوید و به راهم ادامه میدهم که لحظهای بعد باز میپرسد:
- نمیخوای بگی نقشه چیه؟
ابروهایم درهم رفتند. نقشه؟ از چه نقشهای صحبت میکرد؟ به او نگاه کردم و نمیدانم در چشمان وحشتناکم چه دید که سریع گفت:
- منظورم اینه که توضیح بده موقعی که به کتیبه دست زدی، چیشد چی فهمیدی و چرا اینجایی و چهخبره اصلاً؟
از چشمهای جنگلی، سؤالات زیاد و صدای مردانهاش کلافگی میبارید. برگشتم به سمتش و ایستادم او هم ایستاد، دست...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبتنام کنید.