امشب برای فراموش کردنت دستهایم و کل بدنم میلرزند
و میدانم که باید به خاطر تو از تمام وجود و وجودم برایت بنویسم …
دوست دارم تمام وجودم پر شود از حسهای خوب .
چه کنم که این حس خوب فقط با تو دست یافتنی است.
محزون یعنی دلشکسته یعنی من
میخواهم ببینمت اما چشمای خیس و بارونی
هر لحظه میخوام ببینمت اما نمیتوانم
وقتی که نیستی تنها در بغض و غم میسوزم
وقتی که نیستی تنها در قلب من میسوزی !
تنگی نفس و ضربان قلب تند بعد رفتنت .
این را میدانم که من هنوز هم دوستت دارم .
از آن روزها که همه چیز برایم رنگ و بوی سخت زندگی داشت ، از روزهای سخت و شیرین و از شبهای سرد و تاریک متنفرم.
از روز هایی که به فکر از دست دادن لحظههای ناب و زیبای زندگیم بودم ، از روز هایی که با تمام وجودم به تو عشق میورزیدم و از روز هایی که به تو امید داشتم متنفرم.
من مجنون که محزون شدم از تو هنوز هم عاشقت هستم
تو مرا از یاد بردی و من از عشق تو هرگز سیر نشدم
اما تو در قلبم نشستی و قلب مرا شکستی
اما من با قلبی شکسته تا به امروز به عشقت ادامه دادم و ادامه خواهم داد