❃ دفتر دلنوشته ✎ دنیا | علی خسروشاهی | راشای

دنیا | علی خسروشاهی | راشای

علی برادر خدام خسروشاهی

نویسنده و دل‌نگار راشای
نویسنده راشای
دل‌نگار راشای
تاریخ ثبت‌نام
2025-03-10
نوشته‌ها
531
پسندها
1,917
امتیازها
93
بسم رب القلم
نام مجموعه دلنوشته : دنیا
نام نویسنده : علی برادر خدام خسروشاهی

ژانر: تراژدی
مقدمه:
در اعماق تاریکی شب، دلم به آرامی می‌سوزد.
احساسی غمگین، غرق در دریایی از غم و اندوه است.
این‌جا جایی‌ست که من با تنهاییم آشنا شده‌ام و وحشت‌هایم مرا در بر می‌گیرند.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
در اعماق تاریکی شب، دلم به آرامی می‌سوزد.
احساسی غمگین، غرق در دریایی از غم و اندوه است.
این‌جا جایی‌ست که من با تنهاییم آشنا شده‌ام و وحشت‌هایم مرا در بر می‌گیرند.
در این لحظه‌ها، هر چه که دارم را از دست داده‌ام. عشقی که پر از امید و رویا بود، به بخشی از یادگاری‌های تلخ تبدیل شده است. درخشش چشمان عزیزم که سابقاً جانم را به روح خویش وام می‌داد، اکنون مبدل به خاطره‌های تلخ و نیازمند نفس‌هایی شده که دیگر مال من نیستند.
خودم را در غم فرو می‌برم و هر گامی که بر می‌دارم، در پرتویی از نور تاریک غم می‌ماند.
اشک‌ها در چشمانم، چشمه‌هایی از رنگین کمان را ترسیم می‌کنند، اما دیگر کسی برای چشم‌هایم تماشاگر نیست.
دنیا از من بی‌خبر است. دردم و غمم تنها دروازه‌ای است که به سمت‌شان آواره شده‌ام...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
در اعماق قلبم غمی پنهان شده است
مانند ابرهای سیاه در آسمان تیره شب
در سایه تاریکِ شب، وجود من در غم غرق است
این‌جا، در این خانه تنهایی، تنها با خاطرات خوابیده‌ام
خیابان‌ها پر از تاریکی‌هاست و صدای قدم‌ها تنها چیزیست که باقی مانده است.
دلم پر است از یادگاری‌ها و آرزوهایی که در دستان باد پراکنده شده‌اند.
انگار همه چیز در این دنیا، خسته و خاموش رنگ شده است.
آرزوهایم مثل برگ‌های خشک پاییزی در زمین پراکنده شده‌اند.
غم تنها چیزی است که احساسم را تسخیر کرده است.
آیا تا ابد، در این خانه تنهایی نشسته، در این دریای غم، گرفتار خواهم ماند؟
آیا این تاریکی و غمگینی راهی به سوی نور و شادی خواهد داشت؟
تا وقتی که تنها باشم، این سؤال‌ها درونم را می‌سوزانند و دلتنگیِ عمیق‌تری در دلم پدیدار می‌شود...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
در آ*غ*و*ش تاریکی می‌جنگم، قلبم س*ی*نه‌ام را می‌شکند.
رویای شکسته‌ام را تکه‌تکه کرده‌ام، برای همین همه آرزوهایم را از دست می‌دهم.
در عمق تنهایی، دریایی از اشک می‌ریزم، درد را به ساحل می‌کشانم.
زندگی با غم به دست می‌آید و من در بغض و ناله فرو می‌ریزم.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
از باده درد، جرعه‌ای بنوشم، تنها برای فراموشی موقت.
آهنگ ناباوری را در گوشم بنوازم، تا روحم به آرامش برسد.
چشمانم از غم رنگ از دست می‌دهند، قطره‌های دریا در آنها راه می‌یابند.
خودم را در آتش تلخی می‌سوزانم؛ اما هم‌چنان نوری در دسترس نیست.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
تمام روزها به تراژدی می‌پیوندم، قصه‌ی من پر از درد و رنج است.
ناامیدی در دلم غرق است، امید به ناکامی می‌شکند.
عشق در من خنده‌های تلخی می‌نشاند، قلبم از زخم‌ها به خون می‌ریزد.
هر روز در نقاب تراژدی پنهان می‌شوم، تا همه راهروهای غم را به خوبی بشناسم.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
در دلم غمی بزرگ جا دارد، و این‌جاست که دلنوشته‌ی غمگینم را برای خداحافظی می‌نویسم.
در این لحظه، با سنگینی دل و دردی عمیق، از این دنیایی که برایم تبدیل به زندانی شده، خداحافظی می‌کنم. این‌جا، در این روزهای تاریک و سرد، به تو، ای خدا، می‌آیم تا بازگشتم را تقاضا کنم.
زندگی، به خودخواهی‌ها و ناامیدی‌های بی‌پایان پر شده است. احساسی از تنهایی بر دوشم فشرده و دردی ناگوار قلبم را فرا گرفته است. هیچ‌کس نمی‌فهمد چگونه درونم خاموش می‌شود و نابودی روحم را تجربه می‌کنم.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
زندگی، آیا تو هم می‌توانی درک کنی که چگونه این‌قدر غمگین شده‌ام؟ این‌قدر در خفا و بی‌رحمی، همه‌ی رویاها و امیدهایم را از بین برده‌ای. هر روز، در این جنگلی از غم و رنج، گم می‌شوم و دستانم به طلوعی بی‌امید و بی‌روح می‌رسد.
زندگی، تو که به چشم‌مان نیرو و انگیزه‌ی زندگی را می‌دادی، چرا اکنون تبدیل به باری سنگین و بی‌رحم شده‌ای؟ همه‌ی آرزوهایم را در پیش گرفته‌ای و من را در این بیابان بی‌رنگ و خسته رها کرده‌ای.
زندگی، تو که به چشمانم امید و شادی را می‌دادی، چرا اکنون همه‌ی روزها تاریک و غم‌انگیز شده‌اند؟ در این جستجوی بی‌پایان برای معنا و پاسخ‌هایی که هرگز پیدا نمی‌شوند، درمانده و ناامید می‌شوم.
زندگی، تو که قول می‌دادی همدیگر را در لحظات سخت همراهی کنیم، چرا اکنون تنها مانده‌ام در این راه...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
دنیا... .
بی‌رحم و سرد
پر از تلخی‌ها و تسخیرهاست
با روزهای خسته‌کننده و شب‌های بی‌خواب
من در این دریای گمراهی غرقم
زندگی... .
تراژدی مخفی در پشت لبخند‌ها
برداشتی از واقعیت‌های تلخ
میان لحظه‌های سکون و آشوب
من در این نقشه‌ی پیچیده‌ی سرنوشتم
در بیابانی از دلتنگی‌ها سیراب
در قفسی از امیدها زندانی
با خستگی در چشمانم
من در این دنیای خسته‌کننده تنها هستم
گاهی به خاطر خورشیدی که نمی‌تابد
گاهی به خاطر بادی که نمی‌وزد
در غم و غصه‌های زندگی من
در این آتش‌بس خفته‌ام
اما... .
به امید روزی که خنده به لبانم بازگردد
به امید شعله‌ای از عشق در قلبم
من به تلاش و ایستادگی ادامه خواهم داد
تا در این دنیای غمگین، رنگ‌های زندگی را بازیابم.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
دلم در تاریکی غم فرو رفته است.
تراژدی در جانم بی‌مرز شده است.
در این داستان ناتمام، من یک بازیگرم.
بازیگری که تنها در غم و اندوه به خوبی نقش می‌پذیرم.
پرده‌های تلخی روی صح*نه زندگیم کشیده شده است.
شکست‌ها و دردها را با خودم به سکوت می‌کشانم،
و نغمه‌های غمگین را در خموشی جانم می‌خوانم
روزها تکراری و خسته کننده می‌گذرند،
و شب‌ها، برق‌های خاموش را در پنجره دلم تماشا می‌کنم.
اشک‌ها در سکوت درونم جاری می‌شوند،
و خستگی ناپذیری به خواب دروغین می‌روم.
من در این تراژدی، نه نوازنده‌ای هستم و نه تماشاچی
بلکه خود تراژدی در اندوه خاموشم جاری است.
در هر لحظه از زندگیم، بارانی از غم می‌بارد،
و در بستر تلخی، همواره تنها می‌خوابم.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا