♦ رمان در حال تایپ ✎ بازگشت از سکوت | ستاره افشار | نویسنده‌ی راشای

بازگشت از سکوت | ستاره افشار | نویسنده‌ی راشای
◀ نام رمان
بازگشت از سکوت
◀ نام نویسنده
ستاره افشار
◀نام ناظر
Blueberry
◀ ژانر / سبک
عاشقانه، اجتماعی
کریم که هنوز هم شیطنت از چشمانش می‌بارید، با لحنی مشتاق پرسید:
- خب، حالا بگو ببینم چی برامون امشب پختی؟
شمیم که حالا سر ذوق آمده بود، خودش را کمی لوس کرد و با شیطنت گفت:
- هیچی، قلیه‌ گشنگی با طعم گریه!
کریم چشمانش را گشاد کرد، دستش را به سینه چسباند و با اغراق گفت:
- نه، تورو خدا! من از هرچی بگذرم، از شکمم نمی‌گذرم، شمیم، اینو خودت خوب می‌دونی!
شمیم که از واکنش کریم به خنده افتاده بود، با نیشخند گفت:
- شوخی کردم! از قورمه‌سبزی‌های ظهر مونده می‌خوریم دیگه.
کریم با خیال راحت دستی به موهایش کشید، انگار همین یک جمله کافی بود تا اضطراب گرسنگی‌اش فروکش کند.
- باشه، حرفی نیست. فقط کاش زودتر می‌فهمیدم مادر نیست، عروسکمم می‌آوردم. هم تو می‌دیدیش، هم من دلی از عزا در می‌آوردم!
شمیم نگاهش را روی...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کریم که به زور سکوت را تحمل کرده بود، بعد از پنج دقیقه، در حالی که هنوز هم شیطنت از نگاهش می‌بارید، ناگهان بی‌مقدمه گفت:
- شمیم، تو هیچ‌وقت فکر نکردی که ازدواج کنی؟
لقمه در گلوی شمیم گیر کرد. حس خفگی داشت. دستش را روی گلویش گذاشت، به سختی آن را پایین داد و با صدای گرفته گفت:
- آب بده، دارم خفه می‌شم.
کریم با عجله لیوان آب را پر کرد و به دستش داد. چشمانش نگران بودند، اخم کوچکی روی پیشانی‌اش نشسته بود.
- بیا، چی‌شد یهو؟
شمیم با چشمانی که اشک در آن‌ها حلقه زده بود، چند جرعه نوشید، اما گلویش هنوز می‌سوخت. انگار سنگینی حرف‌های کریم، بیشتر از لقمه‌ای بود که در گلویش گیر کرده بود. سرفه‌ای کرد، دستی روی لیوان کشید و زمزمه کرد:
- هیچی...
اما کریم قصد رها کردن بحث را نداشت. با انگشتانش روی پایش...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا