✾ دفتر اپیزود ✎ سکوت های بلند | علی خسروشاهی | راشای

سکوت های بلند | علی خسروشاهی | راشای
◀ نام مجموعه اپیزود
سکوت های بلند
◀ نام دل‌نگار
علی برادر خدام خسروشاهی
◀ ژانر / سبک
تراژدی ، فلسفی

علی برادر خدام خسروشاهی

نویسنده و دل‌نگار راشای
نویسنده راشای
دل‌نگار راشای
تاریخ ثبت‌نام
2025-03-10
نوشته‌ها
531
پسندها
1,917
امتیازها
93
مجموعه اپیزود سکوت های بلند .
ادامه مجموعه اپیزود ما گریه بودیم نه گریه کننده!
نویسنده : علی برادر خدام خسروشاهی
ژانر: تراژدی ، فلسفی
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
✍️ دلنوشته اول – فصل دوم: چیزهایی بود که نمی‌شد گفت، فقط باید ماند


اینجا با متنی طرفیم که درباره‌ی انتخابِ عامدانه‌ی سکوت است.
نه از سر ناتوانی، بلکه از سر بی‌اعتمادی به شنیدن.
راوی با خود نمی‌گوید "نمی‌توانم بگویم"،
بلکه می‌گوید: "لازم نیست، چون فهمیده نمی‌شود."


دلنوشته‌ای درباره‌ی آن لحظه‌هایی که توضیح‌دادن،
فقط پشیمانی می‌آورد.
وقتی درد، آن‌قدر ظریف یا شخصی‌ست
که گفتنش آن را لوث، یا حتی نابود می‌کند.
پس راوی تصمیم می‌گیرد نگوید. فقط بماند.




🧩 طرح کلی دلنوشته – «چیزهایی بود که نمی‌شد گفت، فقط باید ماند»


موضوع محوری:

سکوت از سر بلوغ، نه ضعف
انتخابِ ماندن، به‌جای توضیح‌دادن
و پذیرشِ خاموشی به‌عنوان مقاومتی محترمانه



...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
تحلیل دلنوشته اول

🎯 موضوع اصلی و مضمون کلی:​

این دلنوشته درباره‌ی سکوت است؛
نه سکوتی از سر ناتوانی یا خجالت،
بلکه سکوتی انتخاب‌شده،
به‌عنوان شکلی از بلوغ، احترام، و محافظت از معنا.
وقتی گفتن، چیزی را خراب می‌کند.
وقتی نگفتن، از گفتن عمیق‌تر است.
راوی از تجربه‌ی زیستن با دردهایی می‌گوید که گفتنشان بی‌فایده،
یا حتی زیان‌بار است.
از آن سکوت‌هایی که آدم نه برای فرار، بلکه برای محافظت از خودش، دیگران، یا چیزی عزیزتر، انتخاب می‌کند.

🧩 تحلیل ادبی و آرایه‌ها​


۱. تشبیه

عبارتتوضیح
«واژه‌ها مثل لباسی بودند که اندازه‌ام نبودند»تشبیه زبان به لباس و احساسات به...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
✍️ دلنوشته دوم – فصل دوم: من وسط جمع، همیشه یک نفر بودم


اینجا با متنی روبه‌رو هستیم درباره‌ی تنهایی‌ای که در دل شلوغی اتفاق می‌افتد.
درباره‌ی کسی که در جمع هست، اما «با آن‌ها» نیست.
دلنوشته‌ای درباره‌ی انزوا، نه در حاشیه، بلکه در مرکز.
وقتی صداها زیادند، ولی کسی صدای تو را نمی‌شنود.
وقتی لبخند می‌زنی اما مشارکت نمی‌کنی.
وقتی خودت را از دور نگاه می‌کنی و می‌فهمی:
فقط بدنم این‌جاست—روحم جای دیگری ایستاده.




🧩 طرح کلی دلنوشته – «من وسط جمع، همیشه یک نفر بودم»


موضوع محوری:

تجربه‌ی درون‌گرایانه‌ی انزوا در میان جمع
تضاد میان حضور فیزیکی و غیاب عاطفی
فردی که هست، ولی به حساب نمی‌آید




📐 ساختار پیشنهادی:...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
✍️ دلنوشته دوم – فصل دوم: من وسط جمع، همیشه یک نفر بودم

🎯 موضوع و مضمون کلی:​

این دلنوشته درباره‌ی انزوای پنهان در میان جمع است؛
وقتی فرد در کنار دیگران هست، اما احساس تعلق نمی‌کند.
راوی درگیر تجربه‌ای‌ست که خیلی‌ها آن را در سکوت زیسته‌اند:
حضور بی‌فایده، ارتباط بی‌اتصال، لبخند بی‌معنا.
اینجا سکوت، غیبت فیزیکی نیست—بلکه غیبت احساسی‌ست.
متنی درباره‌ی بودن در کنار آدم‌ها، بدون آن‌که دیده، شنیده، یا لــ.ـــمس شوی.

🧩 تحلیل ادبی و آرایه‌ها​


۱. تشبیه

عبارتتوضیح
«من سایه‌ی جمع بودم، نه بخشی از نور»تشبیه جایگاه راوی در جمع به سایه؛ هست،...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
✍️ دلنوشته سوم – فصل دوم: هرچه بیشتر حرف زدم، تنهاتر شدم


اینجا با متنی طرفیم درباره‌ی تناقض دردناک زبان؛
وقتی می‌خواهی نزدیک شوی، اما با هر کلمه‌ای که می‌گویی، فاصله بیشتر می‌شود.
وقتی می‌فهمی حرف‌ها همیشه باعث فهمیده شدن نمی‌شوند—گاهی فقط سوءتفاهم درست می‌کنند.
و راوی، با هر جمله، بیشتر به گوشه‌ای از سکوتش پناه می‌برد.


دلنوشته‌ای درباره‌ی زبان به‌عنوان شمشیری دو لبه؛
وقتی حرف زدن، به‌جای پل، دیوار می‌شود.




🧩 طرح کلی دلنوشته – «هرچه بیشتر حرف زدم، تنهاتر شدم»


موضوع محوری:

شکست زبان در برقراری ارتباط واقعی
فاصله‌ای که با کلمات ساخته می‌شود، نه با سکوت
و انتخابِ خاموشی، چون گفتن دیگر فایده‌ای ندارد




📐...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
✍️ تحلیل دلنوشته سوم – فصل دوم: هرچه بیشتر حرف زدم، تنهاتر شدم

🎯 موضوع و مضمون کلی:

این دلنوشته درباره‌ی شکست زبان است.
وقتی راوی با نیت صمیمیت و نزدیک‌شدن، دردهایش را بیان می‌کند، اما به‌جای شنیده‌شدن، بیشتر طرد می‌شود.
وقتی کلمه، به‌جای اینکه پلی به سمت دیگری باشد، دیواری می‌شود میان خود و جمع.
اینجا حرف‌زدن نه ابزار رهایی است، نه حتی اعتراض؛ یک تلاش ناموفق برای برقراری پیوند است که نتیجه‌اش، انزوای بیشتر است.


🧩 تحلیل ادبی و آرایه‌ها:


۱. تشبیه

...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
✍️ دلنوشته چهارم – فصل دوم: برای نبودنت هم واژه‌ای نداشتم


اینجا با متنی روبه‌روییم درباره‌ی سوگواری خاموش.
درباره‌ی فقدانی که آن‌قدر عمیق است که هیچ کلمه‌ای برایش پیدا نمی‌شود.
وقتی غم، سنگین‌تر از زبان می‌شود، و تو فقط نگاه می‌کنی و نفس می‌کشی—بی‌هیچ شرحی.


دلنوشته‌ای درباره‌ی ناتوانی از نام‌گذاری رنج،
وقتی حتی اندوه هم بی‌نام و بی‌صدا از تو عبور می‌کند.




🧩 طرح کلی دلنوشته – «برای نبودنت هم واژه‌ای نداشتم»


موضوع محوری:

فقدان، اندوه بی‌کلام، سنگینی سوگ و ناتوانی زبان در بیان غم




📐 ساختار پیشنهادی:


نبودنت را دیدم، اما نتوانستم چیزی بگویم
خواستم فریاد بزنم، اما صدا نداشتم
دلم می‌خواست شرحش بدهم، اما...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا