♣ داستان کوتاه در حال تایپ ✎ جامِ نور و سایه‌ها | ارغوان حمیده‌دل| راشای

جامِ نور و سایه‌ها | ارغوان حمیده‌دل| راشای
◀ نام داستان کوتاه
جام نور و سایه ها
◀ نام نویسنده
ارغوان حمیده دل
◀ ژانر / سبک
فانتزی، ماجراجویی، درام، روحانی
پارت 30: مواجهه با حقیقت

آلیس و لیلا فهمیدند که برای گرفتن جام، باید حقیقت وجودی خود را بپذیرند. آلیس گفت: «باید به یاد بیاریم که هر درد و رنجی که با آن مواجه شدیم، زندگی ما را شکل داده است.
ما نمی‌توانیم از آنها فرار کنیم.»

لیلا با دقت به آلیس نگاه کرد و گفت: «ما باید از تجربه‌هایمان بیاموزیم و آنها را در آغـ.ـوش بگیریم. این تنها راهی است که می‌تواند ما را به سمت آسمان‌های جدید برساند.»
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت 31: آغـ.ـوش عشق و دوستی

آنگاه آلیس و لیلا در آغـ.ـوش یکدیگر قرار گرفتند و عشق و دوستی‌شان را به هم تبریک گفتند. «ما توانستیم بر مشکلات برانیم و اجازه ندادیم که دردها ما را متوقف کنند. هیچ چیز نمی‌تواند دوستی ما را از بین ببرد»، آلیس گفت.

لیلا گفت: «اکنون وقت آن است که جام را برداریم. باوجود تمام دردها، ما زنده هستیم و می‌توانیم بر رویایمان و هدف‌مان ساختار جدیدی پس از این چالش‌ها قرار دهیم.»
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت 32: دستیابی به جام مقدس

به آرامی، آنها دست در دست یکدیگر به سمت جام حرکت کردند. جام براق و درخشان، شفاف بود و به نظر می‌رسید تمام اشک‌های ریخته شده در سفرشان، در آن جمع شده است. هر یک از آنها با ترس و امید از جام به سمت همدیگر نگاه کردند.

آلیس با نگاهی عمیق گفت: «این فقط یک جام نیست. این نمایانگر سفر ماست، تمام دردها و شادی‌هایی که با هم تجربه کردیم. اینجا، به دست‌آوردهای خود و یکدیگر گواهی می‌‌دهیم.

لیلا به آرامی دستش را به سمت جام دراز کرد و با صدای لرزانی گفت: «ما باید این جام را به عنوان نمادی از دوستی‌مان و عشقمان بپذیریم.
بیایید بپذیریم که در این سفر تنها نبودیم، بلکه با همدیگر قوی‌تر شده‌ایم.»

درست در لحظه‌ای که آلیس و لیلا جام را همزمان برداشته و آن را در دست گرفتند،...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت 33: نوآوری در زندگی

حساسیت و زیبایی جام مقدس در نورش نهفته بود. آلیس و لیلا متوجه شدند که این جام تنها وسیله‌ای برای رهایی نیست، بلکه وسیله‌ای است که به آنها یادآوری می‌کند باید ادامه راه را با عشق و دوستی بپیمایند. هر بار که به آن نگاه می‌کردند، یادآور سختی‌ها و پیروزی‌هایشان خواهد بود.

آلیس با لبخندی از روی شوق گفت: «حالا وقت آن است که به دنیای واقعی‌مان برگردیم و این درس‌ها را به دیگران منتقل کنیم. ما باید به دیگران بگوییم که چگونه می‌توانند بر غم و دردهایشان غلبه کنند.»

لیلا با شادی افزود: «بله! ما باید داستان‌مان را بگوییم و به دیگران نشان دهیم که عشق و دوستی می‌توانند هر تاریکی را روشن کنند». به این ترتیب، آنها تصمیم گرفتند سفر خود را نه تنها برای خود، بلکه برای دیگران نیز...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت 34: بازگشت به دنیای واقعی

به محض خروج از کلبه، نور درخشانی آنها را در بر گرفت و به آرامی آنها را به دنیای خود بازگرداند. حالا می‌توانستند در سواحل آفتابی شهر خود با دل پر از امید و قدرت جدیدی برگردند. هم‌چنان‌که در کنار هم قدم برمی‌داشتند، لبخند بر چهره‌هایشان نمایان بود.

آلیس به لیلا گفت: «حالا که یاد گرفته‌ایم چگونه می‌توان به دردهای درونی غلبه کرد، می‌دانم که در دنیا چه تاثیری خواهیم داشت. ما می‌توانیم دیگران را یادآوری کنیم که در دل هر تاریکی، نوری هست.»

لیلا با آغوشی پر از عشق گفت: «ما هر کجا برویم، این جام مقدس همیشه با ما خواهد بود، و ما می‌توانیم با قدرت آن به دیگران به زندگی امید ببخشیم.»
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت 35: تأثیر بر دیگران

پس از بازگشت به دنیای واقعی، آلیس و لیلا با دیگران در کافه محله‌شان دیدار کردند. آنها داستان سفر شگفت‌انگیزشان را به دیگران گفتند و مشغول بسط دادن فلسفه عشق و دوستی شدند. به زودی مردم کنجکاو دورشان جمع شدند و با دقت به داستان‌ها گوش می‌کردند.

آنگاه، آلیس گفت: «این جام به ما یادآوری کرد که هیچ‌کس در این دنیا تنها نیست. ما همگی در پی یکدیگریم، با تجربیات و دردهایمان. بیایید با عشق به یکدیگر نزدیک‌تر شویم و به هم کمک کنیم تا از زخم‌ها عبور کنیم.»

یکی از افراد در جمع که تحت تأثیر قرار گرفته بود، با صدایی پر از احساس گفت: «شاید من هم بتوانم رویای خود را دنبال کنم و بر دردهای درونیم غلبه کنم. آیا می‌توانید به من کمک کنید؟»
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت 36: احساس همگرایی

آلیس و لیلا از این بازخورد خوشحال شدند. آنها شروع به برگزاری جلسات هفتگی کردند که در آن خوشحالی و دوستی خود را با دیگران سهیم می‌شدند. در این جلسات، هر کس داستان خود را می‌گفت و راهکارهایی برای مقابله با چالش‌های زندگی به یکدیگر ارائه می‌کردند.

در یکی از این جلسات، آلیس با لبخندی از روی شگفتی گفت: «امروز متوجه شدم که ما به هم نیاز داریم. حتی در تاریکی‌های زندگی، وقتی با هم هستیم، می‌توانیم نور را پیدا کنیم.»
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت 37: پیوندهای جدید

کافه محلی به محلی برای ارتباط دلسوزانه تبدیل شده بود. همگی در کنار هم با امید و شجاعت به زندگی نگاه می‌کردند. آلیس و لیلا تصمیم گرفتند باز هم جلسات بیشتری برگزار کنند و به جمع دیگری پیوند دهند. این پیوند باعث شد احساسات و تجربیات به یکدیگر نزدیک‌تر شوند و یک شبکهٔ بنیادین از حمایت شکل بگیرد.

هر هفته، آنها به‌روزرسانی کردند و در مورد پیشرفت‌های زندگی‌شان با یکدیگر صحبت کردند. به مرور زمان، این جمع نه تنها به یک حلقه دوستانه تبدیل شد، بلکه به یک خانواده بزرگ‌تر تبدیل شد...
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت 38: جستجوی زندگی جدید

حال، آلیس و لیلا در حال فکر کردن به گام‌های جدیدی بودند که می‌توانستند در زندگی‌شان برداشت کنند. زندگی جدید برایشان شروع شده بود. آلیس گفت: «ما نباید متوقف شویم. بیایید گام بعدی برداریم و به دیگران کمک کنیم تا از تجربیات ما یاد بگیرند و خود را بشناسند.
می‌توانیم یک گروه حمایتی راه اندازی کنیم که بتواند به افرادی که مجبور به تحمل درد و غم هستند، کمک کند.»

لیلا با چشمان درخشان گفت: «بله! می‌توانیم سمینارها و کارگاه های آموزشی برگزار کنیم و با افرادی که در حال مبارزه با دشواری‌ها هستند، ابزاری برای رهایی از بارهای عاطفی خود بدهیم.»
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت 39: آغاز فصل جدید

آنگاه آلیس و لیلا به فکر شروع کارگاه‌های آموزشی افتادند و با مشابهت‌هایی که با دیگران داشتند، به سادگی زبان یکی شدند. این کارگاه‌ها به عنوان فضایی برای صحبت و شنیدن داستان‌ها، ارائه راهکارها و البته تخصیص زمان برای بازسازی خود ایجاد شد. با این کار، آنها چندین نفر را به خود جلب کردند که تشنه یادگیری و تجربه‌های جدید بودند.

در اولین کارگاه، با تعداد زیادی شرکت‌کننده مواجه شدند. "چگونه با دردهای درون خود مواجه شویم" عنوان کارگاه بود. آلیس با اعتماد به نفس صحبت کرد: «من و لیلا در سفر شگفت‌انگیزمان متوجه شدیم که درد و رنج بخشی از زندگی هستند، اما بیایید با هم از آنها یاد بگیریم.»
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا