- تاریخ ثبتنام
- 2025-05-14
- نوشتهها
- 116
- پسندها
- 373
- امتیازها
- 63
پارت نهم:
دلآوا در میان آن همه بازتاب و تصویر، ناگهان احساس کرد گم شده است؛ انگار زمان و مکان در هم آمیخته بودند و هیچ چیز مثل قبل نبود. صدای نفسهایش بلند شد و قلبش تندتر میزد.
در آینهای بزرگ، تصویر آریس را دید که به سویش دست دراز کرده بود. آن نگاه پر از نگرانی و امید بود. دلآوا نفس عمیقی کشید و گام به جلو برداشت.
آریس با صدایی آرام گفت: «لیا، هرچه باشد، ما با هم قویتر هستیم. ترسهایمان را کنار بگذاریم و به سوی نور حرکت کنیم.»
لیا لبخند زد و دستش را در دست آریس گذاشت. این پیوند، نیرویی تازه در دلشان روشن کرد.
دروازه جدیدی که پیش رو داشتند، چالشی بزرگتر و رازهایی پیچیدهتر را در خود نهفته داشت؛ اما حالا دیگر تنها نبودند.
سفرشان به سوی ناشناختهها ادامه داشت؛ جایی که عشق و شجاعت...
دلآوا در میان آن همه بازتاب و تصویر، ناگهان احساس کرد گم شده است؛ انگار زمان و مکان در هم آمیخته بودند و هیچ چیز مثل قبل نبود. صدای نفسهایش بلند شد و قلبش تندتر میزد.
در آینهای بزرگ، تصویر آریس را دید که به سویش دست دراز کرده بود. آن نگاه پر از نگرانی و امید بود. دلآوا نفس عمیقی کشید و گام به جلو برداشت.
آریس با صدایی آرام گفت: «لیا، هرچه باشد، ما با هم قویتر هستیم. ترسهایمان را کنار بگذاریم و به سوی نور حرکت کنیم.»
لیا لبخند زد و دستش را در دست آریس گذاشت. این پیوند، نیرویی تازه در دلشان روشن کرد.
دروازه جدیدی که پیش رو داشتند، چالشی بزرگتر و رازهایی پیچیدهتر را در خود نهفته داشت؛ اما حالا دیگر تنها نبودند.
سفرشان به سوی ناشناختهها ادامه داشت؛ جایی که عشق و شجاعت...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبتنام کنید.