- تاریخ ثبتنام
- 2025-05-14
- نوشتهها
- 116
- پسندها
- 373
- امتیازها
- 63
پارت نوزدهم:
نبرد در دل آن مه سنگین و تاریک آغاز شد. صدای برخورد شمشیر آریس به شانههای موجود تاریک، انعکاسی عمیق در فضای اطراف ایجاد میکرد. لیا با دستهای لرزان اما مصمم، جادوی نورانی را فراخواند که همچون شعلهای فروزان در میان تاریکی میرقصید.
موجودی که مقابلشان ایستاده بود، عظیم و هولناک، چشمان سرخ و درخشانی داشت که به نظر میرسید توانایی بلعیدن تمام نورهای اطراف را دارد. هر ضربهی آریس را با خشمی فروان دفع میکرد و با حرکات سریع و تند، حملاتی سهمگین ترتیب میداد.
لیا در دل به یاد آورد روزهایی را که ترس و تردید، سایه بر دلش افکنده بود. اما حالا، این ترسها به نیرویی تبدیل شده بود که او را به جلو میراند. او فریاد زد: «آریس! با هم، قدرتمان را جمع کنیم!»
آریس سرش را به علامت تأیید...
نبرد در دل آن مه سنگین و تاریک آغاز شد. صدای برخورد شمشیر آریس به شانههای موجود تاریک، انعکاسی عمیق در فضای اطراف ایجاد میکرد. لیا با دستهای لرزان اما مصمم، جادوی نورانی را فراخواند که همچون شعلهای فروزان در میان تاریکی میرقصید.
موجودی که مقابلشان ایستاده بود، عظیم و هولناک، چشمان سرخ و درخشانی داشت که به نظر میرسید توانایی بلعیدن تمام نورهای اطراف را دارد. هر ضربهی آریس را با خشمی فروان دفع میکرد و با حرکات سریع و تند، حملاتی سهمگین ترتیب میداد.
لیا در دل به یاد آورد روزهایی را که ترس و تردید، سایه بر دلش افکنده بود. اما حالا، این ترسها به نیرویی تبدیل شده بود که او را به جلو میراند. او فریاد زد: «آریس! با هم، قدرتمان را جمع کنیم!»
آریس سرش را به علامت تأیید...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبتنام کنید.