pegah.reaisi
کاندیدای نظارت رمان
کادر مدیریت راشای
𓆩♡𓆪 یاقوت پرسوناژ 𓆩♡𓆪
کاندید مدیریت
نویسنده راشای
خلاصه: در آبادان؛ شهری که هنوز مردمش روزهای جنگ را خوب به یاد دارند. همان روزهایی که شهر توسط دشمن بمباران میشد، آژیر خطر به صدا در میآمد، شیشههای خانه ها میلرزیدند و جنگندهها بالای شهر میچرخیدند. حالا سالها از آن روزها میگذرد و زوج جوانی در گوشهای از این شهر، سخت برای محقق کردن آرزوهایشان تلاش میکنند. سختی های این مسیر را به کمک عشق شیرین بینشان کمرنگ میکنند اما بیخبر از اینکه دنیای بیرحم خواب دیگری برایشان دیده است. در پایان آیا آنها میتوانند دست در دست هم و با قدرت عشقشان دنیا را شکست دهند یا دنیا زورش به آنها غلبه خواهد کرد؟
*برگرفته از واقعیت*
*برگرفته از واقعیت*
آخرین ویرایش: