❃ دفتر دلنوشته ✎ مجموعه دلنوشته ردِ بغض | ارغوان حمیده‌دل

مجموعه دلنوشته ردِ بغض | ارغوان حمیده‌دل
«فصل دهم»
حقیقت تلخ عشق
عشق، همیشه آن‌گونه که می‌پنداشتیم نیست.
گاه آتش است، گاه خاکستر.
گاه جان می‌بخشد، و گاه جان می‌ستاند.
این فصل، روایت تلخترین حقیقتی‌ست که نامش عشق است.


دلنوشته1
هر پایان،
شاید آغاز ناپیدایی باشد.
و من،
با تمام دردهایم،
آماده‌ام برای شروعی دیگر.

-------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته2
کتاب زندگی ما در از صفحات خالی ست،
و من این صفحات را با اشک و لبخند
در کرده‌ام.
تو هم سهمی از این صفحات داری،
حتی اگر نباشی.

-------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته3
تمام دلنوشته‌هایم،
نقشه‌ای بودند
برای رسیدن به خودم.
و حالا می‌فهمم
که هیچ کسی
جز من نمی‌تواند آن را کامل کند.

-------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته4
شاید رنج‌ها
همه چیز را می‌گیرند،
اما یاد می‌ماند
که زنده بودیم،
که عشق را تجربه کردیم
و دلتنگ شدیم.

-------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته5
سکوت آخرین فصل است.
نه به معنای نبودن،
که به معنای فهمیدن
و آرام گرفتن.

-------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته6
تمام اشک‌ها و لبخندها
در این کتاب جمع شدند.
هر دلنوشته،
قطره‌ای از زندگی بود
که روی کاغذ ریخته شد.

-------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته7
زندگی ادامه دارد،
حتی وقتی کسی نیست
که نگاهت را بخواند.
و این است درس آخر:
تنها بودن،
همراه زندگی‌ست.

-------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته8
هر خاطره‌ای
یادآوریست
که عشق و درد
در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.

-------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته9
پایان،
همیشه تلخ نیست،
گاهی سکوت است،
که به دل فرصت می‌دهد
تا نفس بکشد و باز شروع کند.

-------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته10
و در نهایت،
تمام واژه‌ها،
تمام دلنوشته‌ها
به یک پیام ختم می‌شوند:
زندگی با تمام درد و عشقش،
ارزش زیستن دارد.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
سخن پایانی نویسنده:

این کتاب، سرگذشت دل بود؛
دلی که در هزار راهِ تاریک،
به کلمه پناه آورد،
تا مبادا سکوت، او را در خود دفن کند.

اگرچه بیشتر این نوشته‌ها رنگ غم دارند،
اما غم نیز خود نشانی از زندگی‌ست؛
نشانی از اینکه هنوز قلبی می‌تپد،
هنوز خاطره‌ای باقی‌ست،
و هنوز نوری هرچند لرزان
در پسِ این همه سایه،
زنده است.

شاید عشق زخم بزند،
شاید جدایی بسوزاند،
اما همین دردهاست
که انسان را انسان‌تر می‌کند.

این سطرها تقدیم به همه‌ی دل‌هایی‌ست
که شکستند، خم شدند،
اما باز برخاستند و ادامه دادند.

باشد که این واژه‌ها
همراهی باشند برای آن لحظه‌های تنهایی‌ات،
و یادآوری کنند:
هیچ دردی جاودانه نیست،
و هیچ شبی، بی‌صبح نمی‌ماند.

#ارغوان _ حمیده‌دل


«پایان.»
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا