نیاز ابرویی بالا انداخت و منتظر ادامهی حرف نغمه ماند. - من بیشتر از یک سال این دختر بیچاره رو بازی دادم که ازش اطلاعات بگیرم. گناه داره! - خب!؟ - خب به جمالت! میگم روحیهی دختره حساسه. میترسم افسرده مفسرده شه دردسر شه برام. نیاز چانهای بالا انداخت و با کلافگی دستی به پیشانی کشید. - نترس...
rashay.ir
نه متاسفانه میوه ندارم که هیچ، کلا دچار خزان شدم