♦ فن فیکشن ✎ راکوئیرن| ballerina | نویسنده|راشای

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع ballerina
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
راکوئیرن| ballerina | نویسنده|راشای
◀ نام رمان
راکوئیرن
◀ نام نویسنده
فاطمه.ع
◀نام ناظر
Saba molod
◀ ژانر / سبک
اکشن، درام، معمایی

ballerina

نویسنده راشای
نویسنده راشای
تاریخ ثبت‌نام
2025-07-12
نوشته‌ها
31
پسندها
173
امتیازها
33
عنوان: راکوئیرن¹
ژانر: اکشن، درام، معمایی
نویسنده: فاطمه.ع
خلاصه:
یک قهرمان تنیس، یک گردنبند نفرین شده. سه نام که رازی خونین را پنهان کرده‌اند...
وقتی راکتش حقیقت را به زمین می‌کوبد، خاکسترهای گذشته زنده می‌شوند.
گاهی باخت، تنها راه پیروزی است...

1. Ra-koi-ren( ضربه‌ای که تمام قوانین بازی را شکست، راکت آهنین)
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Screenshot_۲۰۲۵۰۷۲۸_۲۲۴۲۰۵_Chrome.jpg
« به نام یزدان پاک »





« اصالت نویسنده نه در سبک و شیوه بلکه در نحوه تفکر و اعتقادات اوست. »







نویسنده گرامی؛ تشکر از اعتماد شما بابت قرار دادن اثر هنری‌تان در مجموعه تخصصی رمان راشای.

لطفا جهت اطلاع از قوانین تایپ رمان بر روی لینک زیر کلیک کنید:








نویسنده گرامی رعایت قوانین تایپ رمان و قوانین انجمن رمان نویسی راشای الزامی‌ست.





«قلمتان مانا»



« پرسنل مدیریت راشای »​
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »

پیوست‌ها

  • Screenshot_۲۰۲۵۰۷۲۸_۲۲۴۲۰۵_Chrome.jpg
    Screenshot_۲۰۲۵۰۷۲۸_۲۲۴۲۰۵_Chrome.jpg
    156.8 کیلوبایت · بازدیدها: 0
سخن نویسنده:
به نام خدا
قبل از اینکه رمانم رو شروع کنم، باید چند نکته رو بگم.
این رمان برگرفته از انیمه یا مانگا شاهزاده تنیس یا قهرمانان تنیس هست، تو این فن‌فیکشن همه‌ چیز سرجای خودشه. کاراکترا‌ها هیچ تغییری در شخصیتشون ندادم، اما چندین کاراکتر رو اضافه کردم.
امیدوارم بتونم این رمان رو با همراهی شما و با پیشرفت قلمم به اتمام برسونم.
***

مقدمه:
خط قرمز بین برنده و بازنده، باریک‌تر از تور تنیس بود...
هر ضربهٔ رن، سوالی قدیمی را زنده می کرد:
- چرا نانجیرو از دیدن گردنبند، رنگ می‌باخت؟
- چرا توپ‌های تمرین همیشه به نقطهٔ سوختهٔ حصار می‌خوردند؟
بازی واقعی، پشت خطوط زمین آغاز می‌شود...
و حالا نوبت توپ قرمز است.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فصل اول:ورود باشکوه
صدای برخورد توپ به زمین، سکوتی سنگین را در استادیوم درهم شکست. رِن اچیزن ¹با حرکتی ر*قص‌وار توپ را به بالا پرتاب کرد، مچش چرخید، رگ‌هایش برجسته شد و در یک چشم برهم زدن، ضربه‌ای سریع و کشنده زد. توپ با چرخشی مارپیچی و سرعتی باورنکردنی، مستقیماً به سمت جسیکا وایت²، شلیک شد.
جسیکا نفسش در سینه حبس شد. پاهایش سنگین به زمین چسبیده‌بودند، انگار ریشه دوانده‌بودند، راکت در دستان لرزانش وزنی غیرقابل تحمل پیدا کرده بود، توپ مثل تیری به قلب زمین خورد.
- پانزده–صفر!
صدای داور مثل تازیانه‌ای دیگر بر روح جسیکا فرود آمد. نگاهش ناامیدانه به رن دوخته شد، اما چشمان مشکی او سرد و خالی بود، انگار نه انگار که همین صبح، پشت در رختکن، همین دختر با صدای آرام به او گفته‌بود «نگران نباش این فقط...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
ناگهان، داور فریادش را در فضای خاموش استادیوم طنین‌انداز کرد:
- به دلیل کناره‌گیری جسیکا وایت، رن اچیزن برنده است!
«برنده شدم... باز هم. ولی چرا این طعم پیروزی مثل همیشه تلخه؟ انگار هر بار که توپ آخر رو میزنم، یه چیزی رو گم می‌کنم. جسیکا امروز حتی نگاهم نکرد... می‌دونم چی فکر می‌کنه: «رن اچیزن، دختر یخی که حتی برای حریفش احترام قائل نیست.»
...اشتباه می‌کنه. من بهش احترام گذاشتم، با تمام قوا بازی کردم. ولی اگه یه روزی بخوام به کسی ثابت کنم آدم بی‌احساسی نیستم، دیگه قهرمان نخواهم بود.»
همهمه‌‌ای از حیرت و شاید هم ناراحتی تماشاگران بلند شد، جسیکا سرش را پایین انداخت و سریع از زمین خارج شد، پیش از رفتن، یک‌بار دیگر به رن نگاه کرد اما او حتی به سویش نگاه نکرده‌بود.
رن کیفش را برداشت و بی‌درنگ...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
ریوگا با حرکتی مانند گربه، روی مبل روبه‌روی رن نشست و پرتقالی را از جیبش در آورد و با آن بازی کرد. یک پایش را روی پای دیگری انداخت و گفت:
- بابا می‌خواد توی ژاپن ببینتت.
«حالا بابا می‌خواد برگردم ژاپن؟ پس شش ماه تمرین با یوما¹ و ریوگا قراره یهویی تموم بشه؟ بازم می‌خوان تصمیم‌ها رو بدون من بگیرن... ولی این بار کوتاه نمیام. نه حتی برای بابا.»
مکثی کرد و نگاهش را روی رن ثابت نگه داشت و گفت:
- بابا فکر می‌کنه داری از مسیرت خارج میشی.
«مسیرم رو گم کردم؟... چرا بابا همیشه فکر می‌کنه میدونه چه چیزی برام بهتره؟ مسابقات قهرمانی آمریکا شروع شده، اینجا جائیه که باید باشم... نه ژاپن، پیش کسی که شش ماه حتی یه بار به من زنگ نزده.»
رن این‌بار چشمانش را باز کرد. او آرام نشست و موهایش را از صورتش کنار...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
ریوگا با رفتار کودکانه سرش را برگرداند و تخس گفت:
- دروغگو... می‌دونم می‌خوای برای همیشه پیش بابا و ریوما¹ بمونی.
چشمان رن برق ناراحتی گرفت.
«راست میگه... من هم نمی‌دونم چه مدت قراره ژاپن بمونم. شاید نانجیرو² این‌بار من رو برای همیشه اونجا نگه داره. شاید...»
بلندگو آخرین اخطار را داد، هنگامی که رن به سمت گیت‌های پرواز می‌رفت صدای فریاد ریوگا را شنید.
- حواست به داداش کوچولومون باشه، اگه اذیتش نکنی، دیگه خواهرم نیستی!
رن به داخل کابین هواپیما، روی صندلی نزدیک پنجره نشست و از دور نگاهش را به ریوگا داد، که در حال بازی کردن با پرتقالی بود و از گیت دور میشد.
صدای خلبان به ژاپنی پخش شد:
- مقصد پرواز 518JL، به مقصد توکیو خوش‌آمدید.
رن ساعدبندش را در دستش فشرد، پیام پدرش، مثل خاری در پوستش فرو...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
نانجیرو ناگهان مثل مارمولکی سریع حرکت کرد، راکتش را به جلو گرفت و توپ زردی از جیب ردایش شکار کرد.
- سلام دخترونه قبول نیست! می‌خوام ببینم توی این یک‌سال آمریکا چه غلطی بهت یاد داده!
رن به طور غریزی از داخل کیفش، راکتش را بیرون کشید، رن با تمرکز کامل به توپ ضربه‌ای مثل شمشیر وارد کرد، توپ با سرعت برق به سمت نانجیرو می‌رود و به عینک آفتابی‌اش برخورد، می‌کند و کاملا خرد می‌شود.
- هم‌چنان وحشی‌ای ... خوبه.
بیرون فرودگاه، باران ریز می‌بارید، نانجیرو رن را به سمت‌ ون قراضه‌ای که پر از توپ‌های تمرینی تنیس بود، هدایت کرد.
رن در صندلی عقب نشست. بوی کهنه‌ی صندلی ترکیبی از عرق و چوب بود.
- ریوما نمی‌دونه میایی... می‌خوام ببینم چطوری با خواهر بزرگ‌ترش برخورد می‌کنه.
رن آخرین باری که ریوما را...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
رن نگاهش رنگ دیگری گرفت، درست مثل مسابقه با جسیکا، پوزخندی زد و با حرکت ر*قص‌وار توپ را به بالا پرتاپ کرد، مچش چرخید، با رگ‌هایش برجسته شد، در یک چشم بر‌هم زدن ضربه‌ای سریع و کشنده زد. توپ با همان چرخش مارپیچی‌اش و با همان سرعت، به سمت ریوما پرتاپ شد.
ریوما نیشخندی زد.
- مثل سرویس چرخشی منه!
نانجیرو با لبخندی محو، به رقابت این خواهر و برادر نگاه کرد.
- پدر امتیاز‌ها رو اعلام کن.
رن این حرف را زده بود، نانجیرو به سمت جایگاه رفت و از سکوی آن بالا رفت و گفت:
- پانزده_ صفر.
باران که حالا تبدیل به یک پرده‌ی غلیظ شده بود،‌ که زمین خاکی را به صحنه‌ای مه‌ آلود، تبدیل کرده بود. قطرات سنگین روی راکت‌هایشان می‌لغزیدند و صدای برخوردشان با سطح زمین، ضربان نامنظمی به فضای مسابقه می‌داد.
رن با حرکتی...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
نانجیرو با حرکتی سریع از سکوی پایین پرید. راکت‌چوبی‌اش بالای سرش گرفت.
- بسه، خط پایان!
رن راکتش را محکم فشار داد:
-هنوز یه ست نشده پدر، فقط سه ضربه... .
نانجیرو همان‌طور به سمت ون می‌رفت، با خشم گفت:
- زمین لغزنده‌ست، اگر یه دونه از اون دندون‌های خوشگلت، بشکنه‌. مگومی میاد به خوابم با چوب بیس‌بال میوفته دنبالم.
***
پس از پایان مسابقه، سکوت سنگینی فضای ون قدیمی نانجیرو را فرا گرفته بود. ریوما به پنجره خیره شده بود، با انگشتانش بطری پونچا را فشار می‌داد، انگار تمام وجودش در حال محاسبهٔ حرکاتی بود که می‌توانست رن را در دور بعد شکست دهد.
«چطور می‌تونم از یه ست جلوتر برم؟ اون دیگه فقط خواهرم نیست... رقیبمه.»
ریوما به یاد آورد، زمانی که هر دو کودک بودند، رن همیشه سعی می‌کرد از او تقلید کند...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
عقب
بالا