نتایح جستجو

  1. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دریچه وهمِ ماهوا | سارابهار | نویسنده راشای

    سپس درحالی‌که آب دهانم را فرو می‌برم و سعی می‌کنم مؤدب باشم، با صدایی دردمند ل*ب می‌زنم: - به جا نیاوردم... ببخشید شما جنابِ؟ چهره‌اش مرموز و سرد است همانند دستش، دستش که روی شانه‌ام قرار دارد سرد است، طوری سرد که گویا می‌تواند هر آن، منجمدم کند! با صدایی بم می‌گوید: - پدرت می‌دونست انتخابش منجر...
  2. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    گویا که مسخ آن‌ همه پاکی شده باشم. به درختی کهن بلوطی رسیدم که شاخه‌هایش آبی و شکوفه‌هایش طلایی و تنه‌اش نقره‌ایست. چشمانم با دیدنش ذوق باران شدند. دلم می‌خواست تا ابد پایین آن درخت دلرُبا و چشم نواز بنشینم. احساس آرامش داشتم، بیش از تمام عمر بی‌شمارم برای اولین بار احساس آرامش را به طور کامل...
  3. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    پریانی که مرا احاطه کرده بودند و با ذوق و شوق رویم گل‌های خوش‌بو و خوش‌رنگ می‌پاشیدند تعدادشان 4 تا بود. هر یک به یک رنگ خاص. هر کدام که بالش هر رنگی بود، لباس و رنگ موهای کوچک و ظریفش و همان‌طور رنگ چشمانش هم به همان رنگ بود و حتی گرد جادویی و براقِ چشم‌نوازی که وقتی پرواز می‌کردند و بال‌هایشان...
  4. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    تصویری در آن سفیدیِ گوی، شروع به پخش شدن کرد. حافظه‌ام اتفاق آن تصویر را یاری نمی‌کرد. گویا که هنوز اتفاق نیفتاده باشد. حدس زدنش سخت نبود که آن تصویری از آینده است، آینده‌ای که من در آن تصویر تمام تنم غرق خون بود. ولی آن‌ها خون من نبودند. از دستانم خون می‌چکید. موهای بلندم در باد زوزه می‌کشیدند...
  5. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    گوی پاکی با لــ.ـــمس دستم، ابتدا درونش به رنگ آتشین در می‌آید و سپس تصاویری درهم برهم از سال‌های بی‌شمار عمرم را برایم به تصویر می‌کشد. چشمم که به تصاویر می‌افتد اولین چیزی که وجودم را در بر می‌گیرد احساس ندامت و پشیمانی است. خود را می‌شناختم و می‌دانستم که اگر یک بار دیگر فرصت زندگی از نو را...
  6. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    بی‌ آن‌که حرف اضافه‌ای بزنم، خود را به درختان نگهبان رساندم. کول پشت سرم بود. بی‌هیچ مکث و تردیدی، کف دستانم را روی تنه‌ی یکی از درختان گذاشتم. می‌دانستم نمی‌شود، سیاهم، پلیدم. ولی چاره‌ای نداشتم. قول داده بودم و ماندن روی قولم برایم در حدی می‌ارزید که حاضر بودم خاکستر شدن را به جان بخرم. درخت...
  7. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    نگاهی به چشمانش انداختم و آرام، گویا که یک موضوع بی اهمیت است گفتم: - شخصی که درونش پلید باشه، تبدیل به خاکستر میشه. در یک لحظه‌ی آنی، چشمانش از حیرت و وحشت گشاد شدند. مانده بودم که چرا کول هریسون از من نمی‌ترسد اما از هم‌چون موضوعاتی وحشت می‌کند؟ تازه او که یک انسان‌ خیرخواه هست، دلیلی هم ندارد...
  8. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دروازه لورال | سارابهار | نویسنده راشای

    خیره به مسیر مقابلم که پر از ماشین با سرنشینان کلافه است، نگران می‌نالم: - چی‌شده تریس؟ لطفاً حرف بزن. و تماس قطع می‌شود! قلبم در قفسه‌اش بی‌تابی می‌کرد. نگران و پر از استرس شده بودم. با صدای بوق ماشین‌های عقبی که منتظر بودند حرکت کنم، به خودم آمدم. اصلاً نمی‌دانم چه موقع ماشین را متوقف کرده...
  9. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دریچه وهمِ ماهوا | سارابهار | نویسنده راشای

    همان‌طور که به آرامگاه نزدیک می‌شوم زیر ل*ب با بغض می‌گویم: - ببخش که نتونستم نجاتت بدم بابا... . صدایم در سکوت آرام قبرستان گم می‌شود. حقیقت این بود که نمی‌دانم پدر را از چه چیزی باید نجات می‌دادم؛ اما حس می‌کردم در تمام این سال‌ها، یک جایی، یک لحظه، یک انتخاب، باعث شده که این سرنوشت برایمان رقم...
  10. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دریچه وهمِ ماهوا | سارابهار | نویسنده راشای

    تصور این‌که روزی برسد که چندین سال از رفتنش گذشته و تنها من مانده‌ام با یک قلب پر درد...آه! تصورش هم برایم غیرقابل توصیف است، آخر من با این اندوه مگر می‌توانم کنار بیایم؟ هرچند چندین سال هم گذشته باشد. او تنها پدرم نبود، بلکه تکیه‌گاهم بود. صدای خشن مادرم می‌آید که مرا صدا می‌زند و مرا که غرق...
  11. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دریچه وهمِ ماهوا | سارابهار | نویسنده راشای

    لوکیشن: « قاره‌ی ایکس_نوی‌لند» (30 نوامبر 2065) *** وزش باد سرد از لابه‌لای درختان خشک عبور می‌کرد و برگ‌های پژمرده را هم‌چون خاطراتی کهنه در هوا می‌چرخاند. هوا بوی خاک باران‌خورده و اندوه داشت. دست‌هایم را از شدت سرما در جیب پالتوی مشکی‌ام فرو برده بودم و بی آن‌که کلمه‌ای از لبانم خارج شود،...
  12. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دریچه وهمِ ماهوا | سارابهار | نویسنده راشای

    مقدمه: او با قلبی شکسته و روحی از هم گسیخته، هنوز در تلاش است تا قطره‌ای زندگی بیابد. دل کوچکش از داغیِ هزاران شکست به شدت سوخته است، زخمی که به راحتی التیام نمی‌یابد. به دنبال آرامشی گم‌شده می‌گردد، آرامشی که از دست رفته و در جایی دورتر از این جهان درون خود، فقط یک هاله از آن باقی مانده است...
  13. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دروازه لورال | سارابهار | نویسنده راشای

    سرعتم را به طرف خانه ماریان بیشتر می‌کنم. باید باهم صحبت کنیم و برای جشن موفقیتِ دوتایی‌مان هماهنگ کنیم. به چراغ زرد که می‌رسم، منتظر می‌مانم طلایی شود. به طرف راستم نگاه می‌کنم و با یک ماشین بوگاتی که یک آقا پسر مو سیخ‌سیخی از آن‌هایی که گویا دچار برق گرفتگی شدید شده‌اند و موهایش به این شکل در...
  14. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دروازه لورال | سارابهار | نویسنده راشای

    لوکیشن: «قاره‌ی ایکس_کشور آیشلند» (1 فوریه 2045) *** «مولی سانچز» با ذوق و شوقی که از سر تا پایم می‌بارید، از درب شیشه‌ایِ معتبرترین انتشارات آیشلند، بیرون می‌روم. با افتخار قدم برمی‌داشتم. صدای کوبش پاشنه‌های نیم‌بوت‌های دوست‌ داشتنی‌ام بیش‌ از پیش، سرخوشم می‌کرد. کتاب رمانِ جنایی‌ام چاپ شده...
  15. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دروازه لورال | سارابهار | نویسنده راشای

    مقدمه: تاریکی همیشه در تعقیبش بود. همیشه در هر کجا احساسش می‌کرد؛ اما هیچ‌گاه با تاریکی رو در رو نشده بود. ناگهان دنیایش چرخید، دور سرش چرخید، آن‌قدر چرخید که آسمان شکافته شد، ستاره‌های آسمان سیاه شدند و ماه به زمین افتاد. زمین را خونی رقیق در برگرفت. خونی که از ماه چکه می‌کرد. ماه در خون خود...
  16. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    *** فقط چند قدم با ورودیِ جنگل سبز فاصله داشتیم. درحالی‌که آن چند قدم را طی می‌کردیم، کول ایستاد و شروع کرد به سرفه کردن. سریع ایستادم. به سمتش چرخیدم و پرسیدم: - هی! تو خوبی؟ سرفه‌هایش شدیدتر شدند. طوری که چشمانش هم‌چون شخصی که گلویش را می‌فشارند دُرشت شده بودند و کم مانده بود از حدقه بیرون...
  17. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    سرش را تکان می‌دهد و با بی‌خیالی می‌گوید: - خب این‌که به نظر ساده میاد. تو میری و طلسم پنهان سازی رو رفع می‌کنی و بعدش طلسم اصلی رو راحت می‌بینی. اصلاً چرا همچین طلسمی روت اجرا کردن درحالی‌که به این سادگی می‌تونی رفعش کنی؟ پوزخندی به بی‌خیالی‌اش می‌زنم و می‌گویم: - به این سادگی‌ها نیست کول...
  18. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    چشمانش را دریایی از حیرت در خود فرو می‌برد و می‌گوید: - فکر نمی‌کردم هیچ‌وقت چیزی از دید تو پنهان بمونه حتی با طلسم پنهان سازی و همچین چیز‌هایی. درحالی‌که به نوای بلبل سمی‌ای که در جنوب جنگل شوم سکونت دارد، گوش می‌دهم می‌گویم: - فقط همین یکیه. کول که در آن لحظه فهمیده‌تر از همیشه به نظر می‌رسید...
  19. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ اِل تایلر | سارابهار | نویسنده راشای

    به من خیره می‌شود. نفس‌های آخرش است، من می‌دانم، سی‌صدسال پیش پدرم نیز در آغوشم آخرین نفس‌هایش را که می‌کشید این‌گونه به من خیره شده بود. چوبی عمیق در گوشه‌ی قلبش جا خوش کرده است. به سختی و زحمت بریده‌بریده می‌گوید: - تو که...رفت...ی...لایکنتروپ‌ها به...ما حمله کردند، اون‌ها تصور کردند...تو...
  20. S.NAJM

    ♦ رمان در حال تایپ ✎ دریچه وهمِ ماهوا | سارابهار | نویسنده راشای

    عنوان: دریچه وهمِ ماهوا ژانر: فانتزی نویسنده: سارابهار «یا ارحم الراحمین» خلاصه: ماهوا در دوزخِ زندگی‌اش، جایی که نه امیدی است و نه نوری برای راهیابی؛ آن‌چنان غرق شده که حتی از نجات خود نیز ناامید می‌شود. تنها و در جستجوی قطره‌ای زندگی، ناگهان دریچه‌ای به آن‌سوی دنیاها باز می‌شود؛ حالا او در...
عقب
بالا