♣ داستان کوتاه در حال تایپ ✎ گوتیک دیزنی جلد اول لنگه کفش شوم | Dark dreamer | راشای

گوتیک دیزنی جلد اول لنگه کفش شوم | Dark dreamer | راشای
◀ نام داستان کوتاه
لنگه کفش شوم ۱
◀ نام نویسنده
رویا پرداز تاریک (dark dreamer)
◀ ژانر / سبک
تاریخی ترسناک
پارت۳۰
دریزیلا ناخواسته اشک‌هایش جاری شد و فریاد زد:
- الا تو داری چی کار می‌کنی می‌خوای با پرنس چارمینگ ازدواج کنی اون نمی‌تونه...
الا با غرور جواب داد:
- چرا نمی‌تونه با من ازدواج کنه من یک اشراف زاده‌ام پدرم یک تاجر محترم بود.
خدمتکار کفش را آورد و جلوی پای الا گذاشت او کفش پوشید و کفش اندازه‌اش شد‌.
همه خدمت‌کاران از شدت خوشحالی فریادی زدند و تبریک گفتند تنها کسانی که خاموش بودند و با وحشت به این صحنه خیره مانده بودند بانو ترمین و دریزیلا بود، با آنکه آن دو تنها کسانی بودند که واقعاً الا را دوست داشتند اما نمی‌توانست برای همچین چیزی خوشحال باشند و به او تبریک بگوید، چون به خوبی با ذات پلید چارمینگ آشنا بودند و از عاقبت این وصلت شوم اطلاع داشتند.
بانو ترمین که توان دیدن این صحنه را...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت۳۱
دریزیلا درحالی که جنازه مادرش را در آغـ.ـوش گرفته بود، همان کسی که به احترام او هیچ‌وقت حق الا را کف دستش نگذاشته بود، از شدت خشم فریاد زد و گفت:
- واقعا اون رعیت‌زاده عوضی مغرور ارزشش رو داشت بمیری و ما دو دختر رو توی همچین دنیایی تنها بذاری یه بلایی سرش میارم تو قبر بلرزی
سپس با تمام قدرت فریاد زد:
- پیرزن خرفت همش تقصیر قلب صاحاب مرده توعه که به این روز افتادم
جنازه مادرش را روی زمین گذاشت و خطاب به خدمت‌کار گفت:
- زود برو خونه قبر کن بهش پول بده تا یک قبر برا یه گناهکار توی یک جای دور از دید بکنه و آماده کنه، قبل از اینکه کسی بفهمه باید از شر جنازه این پیرزن خلاص بشیم.
در همین حین که کالسکه الا که از میان مردم بود، و همه در برابر ملکه آینده تعظیم کرده بودند، او با غرور از پنجره...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
پارت۳۲
حتی آن مردی که جلوی کالسکه نشسته بود، اسب‌ها را حرکت می‌داد صدایی نمی‌شنید‌. حتی پرنس چارمینگ نیز که خون‌آشام شده بود و فاصله زیادی با او نداشت نیز چیزی نمی‌شنید. به طرز مرموزی همه چیز دست به دست همه داده بودند تا صدای الا را خفه کنند.
پرنس چارمینگ کنار ملکه و پشت پدرش پادشاه روی ایوان ایوان ایستاده بود و در انتظار الا بود، تمام وزرا اعیان و اشراف نیز جمع شده بودند تا این دختر خوش شانس را ببینند.
می‌خواستند بداند کدام دختر خوش شانسی قلب شاهزاده را ربوده و به زودی به تخت ملکه تکیه خواهد زد.
کالسکه جلوی پادشاه ایستاد و دربان که در را باز کرد الا با لباسی پاره با سری نیمه کچل صورتی خونین جویده شده، فریاد زنان از آن پایین آمد.
هم‌زمان ده‌ها موش که به لباسش آویزان بودند، به سمت...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا