یه خانواده خوشبخت یه دختر دارن دیگهیادم نیست دانشجو بود یا ن
ک دختره و پسر داییش خوششون ازهم میاد
و یک روز ک دختره از دانشگاه برمیگرده خانوادش ناراحتن ودختره میپرسه چرا ناراحتن و خانوادش هم قضیه رو تعریف میکنه واسشون و میگه ب یکی از شریک هاش یا دوستاش ۱۰ یا ۱۲ یا بیشتر میلیارد بدهکارن و اون دوستش گفته یا باید پول رو بدی یا دخترت با پسرم ازدواج کنه یا خودت رو میندازم زندان و پسره هم از اون خرپول و خوشتیپ های روزگار و تمام پولی ک بابای دختره بدهکاره مال همون پسر پولدارست(پسر شریک بابای دختره)و پدر دختره هم میگه اگه خودت میخوای باهاش ازدواج کن و اگر هم نمیخوای شرکت رو میفروشم و بدهیشو میدم پس دختره هم میگن اگر شرکت رو هم بفروشی بازم ۶میلیترد از بدهیش میمونه و بخاطر خانوادش راضی میشه ازدواج کنه
ولس فرداش میره شرکت اون شریک باباش و میگه ورا اینجوری میکنید و پسر رییش شرکت هم ب همون قدی ک پولدار و خوشتیپ عصبی هم هست و میاد تو اتاق باباش و میبینن دختره هست اونجا و دختره هم یکم حرف ب پسره میزنه و پسر هم جلوی باباش ک میشه رییس شرکت میگیره دختره رو کتک میزنه و میگه باید قبول کنی و دختره از هوش میره و میبرنش بیمارستان و ب بابای دختره نمیگن و اونجا هم باز دختره یکم حرف ب پسره میزنه و باز میگیره کتکش میزنه و بابای پسره هم هرچی میکنه زورش ب پسرش نمیرسه و فرداش قرار میشع بیان خاستگاریش ولی دلش پیش پسر داییشه و ب پسر داییش قضیه رو میگه و میگه شب میخان بیان خاستگاری و پسر داییش مثلا غیرتی میشه و میخواد بیاد مراسم خواستگاری رو بهم بزنه ولی بابای دختره آرومش میکنه و راهیش میکنه ک پسر داییش بره خونشون و و بعدش دختره با پسره رییس شرکت میرن تو اتاق و حرف بزنن و پسر رییس شرکت دست دختره رو میگیره و فشارمیده و میگه اگه قبول نکنی میکشمت و دختره هم ترسید و وقتی اومدن بیرون از اتاق قبول کرد و یه سیقه محرمیت واسشون خوندن و بعدش زنگ زد پسر داییش ک بیاد دنبالش و فرار کنن باهم دیگه و کسی هم خبر نداره و یواشکی فرار میکنن ولی پسره زرنگ تر از این حرفاست و میره قبل اینکه پسر داییش بیاد دختره رو میبره و توی راه یکم کتکش میزنه و توی راه وسط جاده با یه وسیله ای میزنه توی سر پسره ک از سرش خون میاد و نگه میداره ک وای میسه و دختره هم فرار میکنه وسط جاده و از از ماشین ها میزنن رو ترمز و مباد فهش ب دختره میده و یکی میزنه ب دختره ک پسره با سر و صورت خونی میاد راننده رو درحد مرگ کتک میزنه و و چند نفر میان پسره رو میگیرن و کتک میزنن و دختره هم نگا میکنه و خوشش میاد ک دارن پسره رو کتک میزنن ولی پسره از اون هیکلیاست و میگیره همشون رو میزنه و دیگه دختره رو میبرن خونه و...