✦ VIP ✦ لیست جامع اسامی رمان‌های بی‌نام | راشای

لیست جامع اسامی رمان‌های بی‌نام | راشای
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

طلایه

[ خَسْتِه دِلاٰنْ ]
کادر مدیریت راشای
► ♛ مدیر کل راشای ♛ ◄
𓆩♡𓆪 الماس پرسوناژ 𓆩♡𓆪
⁂ سَرَهیدگان ⁂
✤ دیزاینر سطح ۱ ✐
⚜ تیم آنالیز ⚜
☯ اوتاکو ☯
☠ کارآگاه پرونده ☠
هوالحق

لیست جامع اسامی رمان‌های بی‌نام​

[ اختصاصی راشای ]

سلام و درود به اعضای خانواده راشای✨🌹
در این تاپیک لیست جامعی از اسامی رمان‌های بی‌نامی که دنبالش هستید
همراه با خلاصه، توضیحات و نام هر رمان قرار میدم.
این لیست مرتبا بروز می‌شه و تعداد رمان‌ها افزایش پیدا می‌کنه.
به همین جهت برای اطلاع از آپدیت‌ها حتما دکمه‌ی اشتراک این تاپیک رو فعال کنید
تا براتون نوتیف پست جدید ارسال بشه.

در صورتی که رمان مدنظرتون در لیست نبود، از این لینک (کلیک کنید) استفاده کنید.

 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
logorashay00
█ 1. توضیح و خلاصه رمان:
یه دختره چادری و مذهبی دانشجوئه و مادرش مریضه وبرای عملش به پول نیاز داره دختره پدرش کرولال بوده ومرده به همین دلیل هر خواستگاری براش میاد با فهمیدن این موضوع دیگه نمیاد توی دانشگاه یه پسر پولدار سرش شرط بندی میکنه و به دختره میگه صیغم شو تا پول عمل رو بدم.
◀نام این رمان: عروس هفت میلیونی

logorashay00

█ 2. توضیح و خلاصه رمان:
درباره زن و شوهری که از هم سرد شدن هر دو به هم خــ ـیانـت میکنن دوتا بچه دارن دخترشون با کسی دوست میشه که مادرش مخالف هست حتی با دوست پدرش اگر اشتباه نکنم رابـ ـطه داره که مفهمن و پدرش بیرونش میکنه به خاطر بچه ها دوباره به هم برمیگردن
◀نام این رمان: یک مشت خالی از زندگی

logorashay00

█ 3. توضیح و خلاصه رمان:
پسره رو پسرخالش اسمش هومن بود براش پاپوش درست میکنه میفرسته مهمونی دختره هم باباش با هومن نقشه کشیدن به زور میدوزدن میبرن مهمونیه بعد پلیس میاد میگرتشون مجبوری عقدشون میکنن و پسره هم دخترخ میاره اذیتش میکنه یک برادر کوچکم داشته که به پسره میگفت بابا اسمشم سینا بود که با دختره کلی دوست میشن
◀نام این رمان: منی دیگر

logorashay00

█ 4. توضیح و خلاصه رمان:
پسره بعد از چند سال از خارج میاد و اشتباه نکنم دکتر هست و دختره هم پرستاره و دختره باهاش لج هست چون قبلا بهش عشقش ابراز کرده بوده ولی اون رفته خارج فکر کنم اسم پسره پارسا بود لطف میکنید کمک کنید
◀نام این رمان: جلد اول: لحظه‌های دلواپسی، جلد دوم: نیازم به تو

logorashay00

█ 5. توضیح و خلاصه رمان:
رمان خارجی ترجمه شده‌ درمورد خانواده ای بود که توی یک شهر کوچیگ زندگی میگردن پدرشون دائم الخمر بود
پسر کوچیکشون اوتیسم داشت فکر کنم
و دختر وسطی موهای قرمزی داشت
یگ خانواده ثروتمند همو بودن اسم پسرشون گری بود گری رویلگارد فکر کنم
مادر دختره با پدر پسره رابـ ـطه داشت
بعد پدر گری میمیره و مادر دختره هم گم و گور میشه میگن باهم فرار کردن
گری خانواده شونو از شهز بیرون میکمه چند سال بعد دختره برمیگرده به شهراین بخاطر شباهت موهای قرمزش با مادرش سریع میپیچه و بزور گریو مچبور میگمه دنبال حقیقت بگردن میفهمن شریک پدر گری چون عاشق مادرش بوده پدر گریو میکشه چون خــ ـیانـت گرده بوده و با خواهر گری بزور رابـ ـطه برقرار کرده بپده
مادر دختره رو هم با تهدید فراری داده بوده
◀نام این رمان: بعد از آن شب

logorashay00

█ 6. توضیح و خلاصه رمان:
درباره ی دختر روستایی هست که وقتی از بیمارستان برمیگشت خونه تصادف میکنه و حافظه‌اش رو از دست میده زن‌و‌مردی که بهش زدن به‌تازگی دخترشون رو از دست دادن دختر وقتی به‌هوش میاد حافظه‌اش رو از دست داده برای همین اون ها میگن تو دختر ماهستی با خودشون میبرنش تهران درس میخونه و با پسر دوست خانوادگیشون ازدواج میکنه یه روز از پله ها میوفته و حافظه‌اش رو بدست میاره و بر میگرده روستا میفهمه که پدر واقعیش مرده‌ و....
◀نام این رمان: غزال

logorashay00

█ 7. توضیح و خلاصه رمان:
راجع ب دختر و پسری بود که توی سقوط یه هوا پیما فقط،اون دوتا زنده میمونن ....وبعدها با خونواده های همدیگه اشنا میشن.و...
اینم یادمه دختره پولدار بود پسره وضع متوسطی داشت.
◀نام این رمان: جلد اول: آدم و حوا ، جلد دوم: برزخ اما...

logorashay00

█ 8. توضیح و خلاصه رمان:
در مورد که دختر پزشکه با یه پسر نامزد کرده..وقتی خبر فوت یکی از اقوام پسر میرسه..همراه اون میره به شهر پسره..اونجا وارد یه دعوای قبیله ای میشن..و برای اینکه دختره رو به عنوان انتقام نکشن..به عقد دایی ناتنیه پسره در میارن..و پسره رو از مرز خارج میکنن..ولی پسره از مرز خارج نشده و بلکه دنبالش کردن و فکر میکنن گشتنش..ولی زنده است و سوخته... بهش گفتن که داییت سوزونده اتت دختر عاشق دایی پسره میشه بعد از کلی ماجرا... پسره بیماری روانی داره و برمیگرده که انتقام بگیره اخر داستانم دایی پسره ویلچر نشین میشه..و دختر ازش یه بچه داره و باهاش زندگی میکنه...
◀نام این رمان: عابر بی سایه از زینب ایلخانی

logorashay00

█ 9. توضیح و خلاصه رمان:
یه رمان که شخصیت ها دختر عمو و پسر عمو بودن و عاشق هم بودن میخواستن ازدواج کنن که دختره بخاطر پدر بزرگش ازدواج رو بهم میزنه پسره هم بایکی دیگه ازدواج میکنه و بچه دار میشه اما زنش میمیره و بخاطر بچه اش میره پیش پدر و مادرش که دختر عموش هم همون خونه زندگی میکنه و تو زیر زمین سفالگری میکنه بعد مشخص میشخ که چون دختره بچه دار نمیشده پدر بزرگش خواسته که با پسر عموش ازدواج نکنه و در آخر با هم ازدواج میکنن.
◀نام این رمان: کتیبه دل از سپیده مختاریان

logorashay00

█ 10. توضیح و خلاصه رمان:
دختره فیزیک خونده بود پدرش مرده با مادرش زندگی میکنه و نامزدش با دختر عمش ازدواج کرده خودشم عاشق پسر عمش که دندان پزشکه میشه و لی عمه مخالف ازدواج اوناست
◀نام این رمان: پیشکش از گیسوی پاییز


logorashay00
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
logorashay00
█ 11. توضیح و خلاصه رمان:
دختره نامزدیش با یکی از فامیلاش به هم میخوره بورسیه خارج رو قبول میکنه اونجا یه پسری بوده که بهش کمک میکرده و ایرانی هم بوده و عاشق هم میشن که دختره میره قم برا زیارت
◀نام این رمان: تن‌ها

logorashay00

█ 12. توضیح و خلاصه رمان:
یه دختر به همراه پدرش توی شمال زندگی میکردن دختره ویلچر نشین بود. اونا در یه خونه سرایدار بودن صاحب خونه خونه رو فروخت. یه جاش یه پسره اشتباه میاد توی حیاطی که اینا زندگی میکنن و به دختره میگه توی خونه ی من چیکار میکنی دختررو هل میده
◀نام این رمان: مرد یخی از *فاطمه خانوم*

logorashay00

█ 13. توضیح و خلاصه رمان:
درمورد یه دختره اس که خودشو جای پسرا زدهو ی جا پرستار میشه و بعدن با ی دختره اشنا میشه ک میفهمه طرف خواهر ناتنیشه و یه عمو داشت خواهرش .دختره ک خودشو جای پسرا زده بود با عموعه عاشق هم میشنو .عموهع ام چون خلافکار بود پلیس دنبالش بود دختره فراریش میده و باز ی جا دیگه پرستار میشه و با داییه اون بچه ایی ک پرستارشه ازدواج میکنه پسره ام پلیسه.
◀نام این رمان: آرام جانم

logorashay00

█ 14. توضیح و خلاصه رمان:
دختره با دوستش و دوس پسر دوستش میرن پارتی بعد ی پسره دخترو از پارتی می‌فرسته بیرون و بهش هشدار میده چون روز بعد دوستش درحالی که بهش تجـ*ـاوز شده و ازش فیلم گرفتن پیداش میشه و بعدم میکشنش دختره هم با پسره در این باره در ارتباطه بعد پسره کمکش می‌کنه و میبرتش خونه ی خودش چون تو خونه ی دانشجویی بود و امنیت نداشت پچپدر مادر دختره هم از شهرستان میان اینا هم عاشق هم میشن و باهم رابـ ـطه برقرار میکنن
◀نام این رمان: تجربه عشق خاکستری از بنفشه و آرام

logorashay00

█ 15. توضیح و خلاصه رمان:
درمورد یه دختری بود که گولش میزنن از روستا میره عضو یه گروه تروریستی میشه بعد از اونجا فرار میکنه میره تهران همسایه یه پلیس میشه بعدم ازدواج میکنن باهم فامیلیشم عوض میکنه به فامیلیه پسره فک کنم تو اسم رمان خورشید بود
◀نام این رمان: خورشید سیاه از معصوم ترکان(معصومه رحمتی علمی)

logorashay00

█ 16. توضیح و خلاصه رمان:
داستان در مورد دختر چاقی بود که سال آخر دبیرستان با پسری که فکر کنم اسمش سیاوش بود و مامور امنیتی بود ازدواج کردن
مادر دختره میمیره و بعد از یه مدتی چون پسره زیاد خونه نبود و هی مجبور میشد بره سراغ شغلش، از هم طلاق میگیرن
دختره میره جنوب پیش دوستش و اونجا شروع میکنه درس خوندن و رژیم گرفتن...
◀نام این رمان: من به عشق و جزا محکومم از دختران من

logorashay00

█ 17. توضیح و خلاصه رمان:
درباره دختری که با دوستش میره توی پارتی که همون موقع پلیس ها سر میرسن و همه رو میگیرن و دختره ام جزوش بود بعد معلوم میشه که هم پدرش و هم برادرش پلیس بودن و این پسره ام میشناخت شون و بعد یه جای رمان بود که دختره ازدواج میکنه با کسه دیگری که مادر پسره کاری میکنه که پسرش فکر کنه که دختره بچه دار نمیشه و بعد دختره با همون پسره که پلیس بود و دوستش داشت ازدواج میکنه و ۳ قلو باردار میشه و یروز که میرن بازار شوهر سابق شو به همراه مادرش و زنش می بینه و پسره رو به مادرش میگه تو که گفتی این حامله نمیشه پس چی شد و ......
◀نام این رمان: تا تباهی

logorashay00

█ 18. توضیح و خلاصه رمان:
اسم پسر داستان یاسر بود که به یاس معروف بودو تو کاره مواد مخـ ـدر و اینا بود که آخرشم دختره فکر کرد باعث شده که یاس بمیره خودشو به پلیس تسلیم کرد و مرد ولی پسره نمرده بود فکر میکنم
◀نام این رمان: هیچوقت دیر نیست

logorashay00

█ 19. توضیح و خلاصه رمان:
اسم دختر داستان شراره بود و اسم پسره امیرسام اگر اشتباه نکنم، شراره از همسر قبلیش باردار بود و پدر امیرسام به نوعی این دوتا رو با هم عقد کرده بود که شراره بچه رو بتونه نگه داره. اسم بچه رو هم می‌خواستن بذارن امیرفرخ که درنهایت بچه مرد و شراره هم با پدر و خانواده‌ی خودش رابـ ـطه‌ی خوبی نداشت چون پدرش سنتی بود و به زور شوهرش داده بود.
◀نام این رمان: نبض تپنده

logorashay00

█ 20. توضیح و خلاصه رمان:
پدر و مادر پسره تو تصادف فوت کرده بودن و همشون دکتر بودن . دختره عاشقش میشه اما پسره نسبت بهش حس پدرانه داره . دختره با یه دکتر ازدواج میکنه اما جدا میشه و میره خارج بعدش برمیگرده با اون پسره ازدواج میکنن
◀نام این رمان: زهر تاوان


logorashay00
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
logorashay00
█ 21. توضیح و خلاصه رمان:
درمورد دختریه که قدرت تکلمش رو براثر دیدن صحنه ی تصادف و مرگ برادرش از دست میده روانشناسی میخونه و پرستار یه پسربچه میشه که مثل خودشه . برادر دوست صمیمی این دختر تمام تلاشش رو میکنه که دختره خوب بشه وبایک شوک دختره دوباره میتونه حرف بزنه
◀نام این رمان: فریاد دلم

logorashay00

█ 22. توضیح و خلاصه رمان:
پسر داستان اصرار داشت که دخترها جذابیتی ندارن و تا خودش نخواد عاشق نمیشه و این حرص دختر رو در می آورد تا اینه یه موقع شمال ل*ب دریا باهم شرط میبندن که دل هم رو ببرن و روی هم رو کم کنن. دختر شروع میکنه به رقـ*ـص و دلبری برای مامانه پسره و ....
◀نام این رمان: غرور، عشق و غیرت

logorashay00

█ 23. توضیح و خلاصه رمان:
در مورد دختریه که همسرش فوت کرده و به اصرار خانواده خودش و همسرش میخوان با برادرشوهرش ازدواج کنه دختره پرستاره از این کار هم گریزانه در اخر متوجه میشن که پدرشوهرش میخواسته رستوران خانوادگیش رو که پسرش به نام دختره کرده بود پس بگیره
◀نام این رمان: تا آسمان از آسمان.64

logorashay00

█ 24. توضیح و خلاصه رمان:
دختره و پسره اسمشون امید و ارزو بود فکر کنم و دختر عمو پسر عمو بودن عاشق هم بودن میخواستن ازدواج کنن که جواب ازمایششون بهم نخورد بعد مادر پسره مانع ازدواجشون شد و وقتی دختره منتظر بود پسره خانواده اش رو راضی کنه کارت عروسیش به دست دختره رسید بعدش دختره هم با یکی به اسم امیر علی فکر کنم ازدواج کرد پسره میدونست که عاشق پسر عموشه خیلی صبوری کرد و در نهایت دختره عاشقش شد
◀نام این رمان: آرامش حضور تو

logorashay00

█ 25. توضیح و خلاصه رمان:
رمان تخیلی در مورد یه پسر بچه که نیرو داره میاد دنبال یه دختر توی ایران بعدش بعدن به یه پسر بزرگ تبدیل می شه و میگه وقتی از نیروم توی زمین استفاده می کنم بچه می شم
◀نام این رمان: راز شاهزاده شهر جادو از آمنه حلاجیان

logorashay00

█ 26. توضیح و خلاصه رمان:
یه رمانی ک خارجی بود و چاپ هم شده درمورد دوتا بچه بود و باهم همسایه بودن و تو جنگل ی دنیای خیالی داشتن و اخرش هم یکی از بچه ها میمیره
◀نام این رمان: پلی به ترابیتیا

logorashay00

█ 27. توضیح و خلاصه رمان:
دختره مربی ورزشی بود و خواهرش هم مریض بود و طی یه سری از قضایا صیغه پسری میشه که صاحب یه باشگاه ورزشیه و از هویت خودش که پسر شهیده و خانواده اش خیلی روش حساب باز میکنن فراریه و...
◀نام این رمان: تردستی

logorashay00

█ 28. توضیح و خلاصه رمان:
رمان درمورد یه دختره بود که خلافکار بود و از بچگی به دلیل عجیب بودن چهرش،طرد شده بود؛خلافکار بود و رمان یه جورایی در خارج اتفاق افتاده بود و شخصیتاش خارجی بودن(آهان دختره آدم میکشت و پول میگرفت)که بعد ماموریت گرفت یه پسربچه‌ای رو به یه جایی برسونه بعد پسر رو دید که دم و گوش روباهی داره و پسره رو چون دلش براش سوخت فراری داد و آورد تا با خودش زندگی کنه. بعد تمام ثروتشو به نام پسره کرد بعدش توی یک آتش سوزی پسره رو گم کرد و خودش آواره شد و رفت خدمتکار بشه دید همین پسربچه‌ بزرگ شده و مالک تمام ثروتشه!بعد خدمتکارش شد و بعد کلی اتفاق،از آخر باهم ازدواج کردن!
◀نام این رمان: روباه سفید از کمند

logorashay00

█ 29. توضیح و خلاصه رمان:
یه دختری بود اسمش طرلان بود و یه روز توی جاده شمال تصادف میکنه و حافظه شو از دست میده بعد یه خانواده پیداش میکنن و ازش مراقبت میکنن و بهش میگن که تو دختر. خواهرمی ، بعد یه روز تو روزنامه عکس خودش رو به عنوان گمشده میبینه و.... بعد میره پیش خانواده واقعیش، مادرش مرده بود و یه برادر هم به اسم طلوع داشت
◀نام این رمان: خاطرات گمشده‌ی طرلان

logorashay00

█ 30. توضیح و خلاصه رمان:
یه رمان بود که دختره همیشه دوتا عروسک کبوتر به کوله پشتیش آویزون بود ، پسره رئیس شرکت بود با این فیزیک کار میکرد
عاشق هم شدن و ازدواج کردن ، ولی کلی مشکل براشون پیش اومد ، دختره به قتل متهم شد و ...
◀نام این رمان: کبوتر


logorashay00
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
logorashay00
█ 31. توضیح و خلاصه رمان:
دختره پرورشگاهی بود بعد شوهرش برای اینکه طلاقش بده الکی خودش رو ورشکسته نشون داد بعد که طلاق گرفتن دختره رفت پیش یک خانمی که تو پرورشگاه کار میکرد و یک پسر داشت پسره هم عاشق دختر خاله همسر دختره میشه بعدم دوباره باهم ازدواج میکنند
◀نام این رمان: من تکرار نمی‌شوم

logorashay00

█ 32. توضیح و خلاصه رمان:
پسره تازه از زندان ازاد میشه و داییش تو زندان خونه زندگیش و کارخونه و دخترش ک بچست به این پسر میسپاره,بعد بچهه تو حیاط بازی میکرده ک زخمی میشه و از صداش گریش یه دختره از توکوچه میپره تو حیاط و کمک بچهه میکنه و پسره میارتش تا پرستار بچه باشه
◀نام این رمان: کوه غرور از mahtabiii75

logorashay00

█ 33. توضیح و خلاصه رمان:
دنبال رمان با تم بادیگارد هستم.
◀نام این رمان: رمان اول: بادیگارد ، رمان دوم: خانم بادیگارد ، رمان سوم: به بال سیاهم نگاه نکن

logorashay00

█ 34. توضیح و خلاصه رمان:
راجع به یه دختر ک پرستار بچه میشه آقاهه فکر کنم ۴ تا پسر داشت یکی از پسراش چشماش دو رنگ بود اسمش اراد بود نمیدونم چی میشه ک اخرش با آقاهه ازدواج میکنه
◀نام این رمان: زروان از م.مطلق

logorashay00

█ 35. توضیح و خلاصه رمان:
دختره مذهبی و چادری بود عاشق دوست باباش میشه که بهش میگفته عمو. پدرشم جانباز بود ولی بعد مجبور میشه بااستاد دانشگاه که پسر همسایشونم هست ازدواج کنه که پسره خیلیم رِند بود
◀نام این رمان: مرد من از یگانه اولادی

logorashay00

█ 36. توضیح و خلاصه رمان:
دختره پیش عموی ناتنیش که فکرکنم اسمش محمد بود زندگی میکنه که حسابداریک شرکته وعموهه مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه چون دختره خونوادش همه فوت شدن دختره از عموش که حالاشوهرشه فوت وفن حسابداری رویادمیگیره وتوی کارش خرفه ای میشه شوهرش فوت میکنه ودختره جاشوتوی شرکت میگیره وهیچ کسی هم خبرنداره ایناازدواج کردن ودرگیر یک پرونده کلاهبرداری میشه که یک طرف پرونده زندانیش میکنه باکمک همین دختره مرونده کلاهبرداری رو حل میکنه فکرکنم دختره بعدهامادرش روپیدامیکنه که خادج از کشور بوده
◀نام این رمان: پشت ابرهای سیاه از دل‌آرا دشت بهشت

logorashay00

█ 37. توضیح و خلاصه رمان:
دختره چادری بود بعد تو محلشون یه پسر معتاد بود کا از دختره خوشش میومد اسم پسره محمد بود بخاطر دختره ترک و بعدم ازدواج کردن
◀نام این رمان: خاطرات مهلا از DEHGHANI (محبوبه دهقانی)

logorashay00

█ 38. توضیح و خلاصه رمان:
دختره پرستاره و تو بیماسرتان کار میکرده یه شب که یه مهمونی بین کارکنان و دکترهای بیمارستان بوده تو مهمونی مامان دختره زنگ میزنه بهش میگه حال پدرش بد شده چون پدرش مریض بوده و دختر مجبور میشه برگرده مهمونی هم خارج از تهران بوده و دختره با تاکسی که میخواسته برگرده راننده تاکسی قصد تعـ*رض به دختره رو میکنه و میخواد بهش با دوستای دیگه اش تعزض کنه و بعد دختره و بکشن فک کنم دقیق یادم نیست که یکی از مهمونای دیگه مهمونی که از قضا یه مردی بوده که شوهر یکی از دکتر های بیمارستان بوده ز راه میرسه و میبینه دختره رو دارن به زور میبرن و اول میخواد بیخیال بشه اما بعدش که میره کمک کنه که اون راننده تاکسی و دوستاش این مرده رو هم به قصد کشت میزنن و میگن به شرطی دوتاتون رو نمیکشیم که رابـ ـطه داشته باشین جولوی ما و ففلان اینا و اونام از اینا فیلم میگیرن که نرن به پلیس شکایت کنن و نتونن دبال قضیه رو بگریرن و از طرفی همسر این اقا یعنی همون خانم دکتر همش بهش میگفته که تو نازایی و ما نمیتونیم بچه دار شیم ولی در صورتی که مشکل از خودش بوده و در اینجا این یکی دختره که پرستار بوده باردار میشه و یارو اصرار داره که بچه رو نگه داره و ادا مه داستان ....
◀نام این رمان: راز یک سناریو

logorashay00

█ 39. توضیح و خلاصه رمان:
رمان تخیلی بود. دختره اسمش پریزاده و هر چی نوشیدنی میخوره مـسـ*ـت نمیشه بعد میفهمه مامانش اونا رو با آبمیوه عوض میکرده پاهاش هم شبیه پا انسان نبود.
◀نام این رمان: پریان

logorashay00

█ 40. توضیح و خلاصه رمان:
درباره ی دختری بود که نامادری به نام عمران داشت.و عاشق پسری به اسم بابک میشه
اسم مادرش مریم بوده و با یه مرد متاهل به نام محمد یواشکی نامزد کرده بوده و وقتی این دختر رو حامله میشه محمد ولش میکنه.عمران عاشق مریم بوده و مریم بدون اینکه از بارداریش چیزی بگه با اون نامزد میکنه و موقع به دنیا اومدنه دخترش میمیره و دختر رو عمران بزرگ میکنه و کلی اذیتش میکنه. وقتی پدر واقعیش رو میشناسه زنه پدرش کلی میزنتش. و بابک قبلا میخواسته به خواهر ناتنی دختره که اسمش ماهی بود ازدواج کنه
◀نام این رمان: ناگفته‌ها


logorashay00
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
logorashay00
█ 41. توضیح و خلاصه رمان:
دختره با یه پسری به اجبار ازدواج میکنه. با اینکه دختر آزادی هست، به صورت فرمالیته با چادر جلوش ظاهر میشه، تا صورتش رو نبینه.
تا اینکه پسر به مهمونی دعوت میشه که دختره هم از یه طرف دیگه به همون مهمونی دعوته. وقتی همدیگرو میبینن، پسر نمیدونه که این دختر همونی که باهاش ازدواج کرده و ازش خوشش میاد. یه روز اتفاقی چادرش را از سرش میکشه و پسره صورتش رو میبینه.
◀نام این رمان: طلایه

logorashay00

█ 42. توضیح و خلاصه رمان:
اسم پسره محمد بود و اول رمان از زنش جدا شد و زنش به خاله اش زندگی میکرد و بعد دوباره با ماجراهایی با زنش روبرو شد و دوباره عاشق هم شدن
◀نام این رمان: آخرین برف زمستان از لیلین

logorashay00

█ 43. توضیح و خلاصه رمان:
برادر دختره و خواهر پسره که همو دوست داشتن ولی برادره دختره مخالف بود باهم فرار میکنن و ازدواج میکنن پسره هم میاد خواهر رو میبره خونش و بزور باهاش ازدواج میکنه این حین هم عاشق دختره میشه پسره همراه مادرش زندگی میکنه و دختره رو بعد اینکه باهاش ازدواج کرد میبره پیش مادرش ولی مادرشوهره خیلی دوسش داره و بهش محبت میکنه یکسری هم پسره از شدت عصبانیت دختره رومیزنه یا باهاش زوری برقرار میکنه طوری که یه مدت اصلا نمیتونست بخاطر شوکش حرف بزنه...اخرای رمان هم میره به چند سال بعد که پسر این دوتا و خواهر زاده پسره عاشق هم میشن ولی اینا مخالفن و در نهایت اینا هم ازدواج میکنن.
◀نام این رمان: تازیانه و عشق از شیوا

logorashay00

█ 44. توضیح و خلاصه رمان:
دختره چاق بود زیاد خوشکل نبود بعد دانشگاه وکالت می خوند اونجا عاشق یه پسره شد اما پسره اونو اصلا نمی دید بعد یه کار مشترک با هم داشتن وقتی ارائه اش دادن بحث سیـاس*ـی بالا گرفت بعد یکی از دانشجوها لوشون داد بعد مسره عموش سابقه قبل انقلاب داسته بود اگه می فهمیدن اونه اخراجش می کردن بعد دختره برای اینکه برا پسره مشکلی پیش نیاد همه رو گردن می گیره دختره همه خاطرات روزانا اش رو می نوشت. بعد دختره گویا مریض می شه (فک کنم سرطان ) بعد آبجیش دفتر خاطراتش رو برد برا پسره ازش خواهش کرد اونا رو بخونه پسره وقتی خوندش تازه فهمید دختره کیه
◀نام این رمان: در امتداد باران از sara

logorashay00

█ 45. توضیح و خلاصه رمان:
دختره توی ی خونه خدمتکار بود بعد ی پسره ب اسم مهرزاد ک ی زن فلج داشت اومد این دختررو گرفت بعد چن وقت ک دختره بچه اورد اسمه پسرشو مهرداد گذاشت بعد زن فلجه نقشه ریخت و خودشو مرده مردن و دختره و پسرش موندن بعد رسم بود ک برادر شوهرش بیاد دختررو بگیره مهرراد از خارج اومد و دختررو گرفت و حضانت پسررم گرفت برای خودش و دختره دوباره بعد چن وقت دو قلو باردار شد و بخاطر بچش ول کرد رفت اخر سرم همشون اشتی کردن و پیش هم زندگی کردن
◀نام این رمان: تکیه‌گاه از سالی (س.ش)

logorashay00

█ 46. توضیح و خلاصه رمان:
اسم دختره سرمه بود و در شرف ازدواج با یک پسری و باباش میمیره و میفهمه که مادرش با داداش همون پسره رابـ ـطه داره و بچه دار هم میشن و دختر از لج ازدواج رو بهم میزنه و با یکی دیگه ازدواج میکنه اما شوهرش خیلی بد بوده و اذیتش میکنه و در اخر زلاق میگیره بعدم با همون پسری که دوستش داشته ازدواج میکنه
◀نام این رمان: ازدواج توتیا

logorashay00

█ 47. توضیح و خلاصه رمان:
دختر چادری و مذهبی ولی پسر اهل جشن و ... دختر تو پارک بود با دوستاش. پسر هم واسه کارش میاد شهر دختر. بعدش دختر دوستاش میدویدن دنبالش که میخوره به پسر و پسر بهش یه حرفی میزنه و دختر میزنش یا یه حرفی بهش میزنه که عصبانیش میکنه .پسر هم سه تا صیغه داشت که برادر دختر با یکیشون تصادف میکنه و صیغه میمیره .پسر هم وقتی میفهمه میگه باید دخترتون با من ازدواج کنه تا رضایت بدم
◀نام این رمان: سایه‌ی نفرت

logorashay00

█ 48. توضیح و خلاصه رمان:
دختریه که بی پول و یادم‌ نیست که چطور با پسر داستان آشنا میشه ولی بعدش پسر تو مجتمعی که شرکتش هست واحدی که انبار شرکت بود رو میده دختر واسش لباس میخره و منشی شرکتش میکنه دختر هم کم کم درسش رو میخونه کنکور میده و یک رشته ی خیلی خوب قبول میشه
◀نام این رمان: همیشه یکی هست

logorashay00

█ 49. توضیح و خلاصه رمان:
درباره ازدواج مصلحتی یا اجباریه. دختر چادری بود فکر کنم و پسر متخصص زنان
◀نام این رمان: تمنای ستایش از مریم محمدی (FMF)

logorashay00

█ 50. توضیح و خلاصه رمان:
دختره یه خانواده پولدار داشت ولی در اصل مرده باباش نبود دایش بود بعد زندایش اصلا نمیخواستش میگفت این زندگی ما رو خراب کرده بعد خواهرش با یه پسره ازدواج کرد که یه عمو یه ثروتمند داشت اسمشم تارکان یا همچین اسمی بود که دختره باهاش خوب نبود ولی میخواست پرورش ماهی بزنه رفت ازش کمک بگیره .بعد این که داداشش که در اصل پسر دایش بود میخواستش بهش یه حسایی داشت ازدواج کرده بود رفته بود خارج برا عروسی خواهرش میاد.
◀نام این رمان: قبل از شروع از مهسا زهیری


logorashay00
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
logorashay00
█ 51. توضیح و خلاصه رمان:
دختره پرستاری رشت قبول شد بعد مامان و باباش اجازه نمیدادن بره چون خواهرش اونجا تصادف کرده بود مرده بود بعد با دوست داداشش ازدواج صوری کرد گزاشتن بره.
◀نام این رمان: وقتی تو هستی از *ZOHAL*

logorashay00

█ 52. توضیح و خلاصه رمان:
دختره باباش به خاطر بدهی زندان طلبکارش عاشق دختر بود از دختره میخواد صیغه اش شه یا باهاش ازدواج کنه.خانواده ی پسر خیلی باهاش بدن تو بچگیش هم اصلا بهش اهمیت نمیدادن.کم کم عاشق هم میشن یه بچه رو به سرپرستی قبول میکنن .خانواده ی پسر ورشکست میشن و خواهرش با شوهر خواهرش و بچه اشون تصادف میکنن ولی پسر بازم از خانواده اش دست نمیکشه و کمکشون میکنه.پسر عقیم بود وقتی میفهمه خانومش باردار بهش شک میکنه ولی بعدش از خانومش عذر خواهی میکنه.
◀نام این رمان: جایی نرو

logorashay00

█ 53. توضیح و خلاصه رمان:
دختری که که پدرش باغبون خونه ای که توش زندگی میکنن زیر دستای پسر به جای دزدیدن دختر خونه این دختر رو میدزدن.
یه شب که مرد میاد اون خونه به دختر تجـ*ـاوز میکنه .بعد چند مدت هم دختر رو میبره خونه اش و صیغه اش میکنه پدرش میفهمه و میمیره. پسر میخواد با دختر ازدواج کنه ولی یه نفر میاد به دختر میگه که تصیر پسر بود که پدرت فوت کرد اون بهش حقیقت رو گفته و دختر از خونه فرار میکنه بعدش بچه دار میشه .
◀نام این رمان: قربانی یک تلافی از hadisehnadi

logorashay00

█ 54. توضیح و خلاصه رمان:
دختری که مادرش حالش بد میشه و باید عمل شه ولی پول عمل مادرش رو نداره دختر میره پیش رئیسشون تو شرکتی که کار میکرد (فکر کنم اسمش بابک بود) تا پول قرض بگیره پسر بهش میگه باید یه شب صیغه ی من باشی اولش دختر قبول نمیکنه ولی وقتی میبینه مادرش خیلی حالش بده قبول میکنه . پول رو که میگیره و صبحش که میره بیمارستان تا مادرش رو عمل کنه بهش میگن فوت شده .دختر از پسر متنفر میشه چون نذاشت لحظات آخر کنار مادرش باشه و حامله میشه و میره کشور دیگه.
◀نام این رمان: ببخش منو

logorashay00

█ 55. توضیح و خلاصه رمان:
دختره فکر کنم اسمش بهار ازدواج میکنه پیانو یاد میگیره بعد طلاق میگیره چند روز به جای دوستش میره مهد یه بچه دوسش داشته دایی بچه میاد دنبالش بهار عاشقش میشه بعد از چند وقت مادر بچه بهش پیشنهاد میده پرستار بچه اش بشه چون برای درمان شوهرش باید میرفت خارج
بهار پرستار میشه و میره خانه مادر بزرگ بچه که دایی و زن دایی پسر اونجا زندگی که زن داییش ناراحتی قلبی داره و منتظر قلب پیدا بشه تا پیوند کنن زن دایی بچه شوهرش زور میکنه تا با بهار ازدواج کنن بهار صیغه میکنن
یه جریانی میشه که یادم نیست ولی بهار میفهمه حامله است از اون خانه میاد بیرون جاشم کسی نمیدونسته تحصیلات موسیقیش میگذرونه تو آموزشگاه دوستش پیانو درس میده
◀نام این رمان: تمام قلبم مال تو

logorashay00

█ 56. توضیح و خلاصه رمان:
درمورد یه دختر که پرستار دو تا بچه میشه که باباشون معلول بوده.در اخر هم مرده خوب میشه به خاطر شوکی که بهش وارد میشه.فکر میکنم مرده نقاشی میکرده.
◀نام این رمان: سهم ما از فرداهای روشن

logorashay00

█ 57. توضیح و خلاصه رمان:
اسم دختره ستایش بود یا نیایش یادم نیست ، نامزد داشت که پسر عموش بود تو ی تصادف ک مقصرم پسره بود دختره کور شد پسره هم طلاقش داد ، همیشه تو یه پارکی میرفت با ی دختری دوست شد برادر دختره خرج عملشو داد اخرم باهاش ازدواج کرد
◀نام این رمان: پرستش از سحربانو69

logorashay00

█ 58. توضیح و خلاصه رمان:
دختره دانشجوی پلیمر امیرکبیر بود عموجان تصمیم میگیره این دختره با نوه اش ازدواج کنه در صورتی خانواده ها خواهر این دختره رو در نظر گرفتن قرار میشه اینا صوری ازدواج کنن تا عمو بمیره بعد به هم علاقمند میشن و بچه دار میشن ولی بچه شون سقط میشه و بعد از اینکه عمو میمیره جدامیشن و پسر میره خارج ولی هنوز همو دوست دارن وقتی پسره برمیگرده دوباره باهمن در نهایت ازدواج میکنن دوباره
◀نام این رمان: چیزهایی هم هست

logorashay00

█ 59. توضیح و خلاصه رمان:
یه دختره با مامانش زندگی میکنه بعد اگه اشتباه نکنم کلاس گیتار میرفت تا با بقیه برای یه برنامه نوازندگی آماده بشن
بعد یه بار که ساختمون جلسه میذارن این دختره میره جلسه ساختمون بعد تو جلسه خوابش میبره
یه پسره هم همسایه‌شونه که اگه درست یادم باشه اسمش آرشام بود و شرکت داشت. خانوادش هم خارج از کشور بودن
این دختره و پسره زیاد باهم کل کل دارن. راستی مامان دختره هم تو داستان میمیره. بنظرم تو اسم رمان همسایه داشت شایدم نداشت
◀نام این رمان: همسایه مغرور من

logorashay00

█ 60. توضیح و خلاصه رمان:
دختره میخواد خودک*شی کنه ولی خوابش میبره و وقتی بیدار میشه میبینه همه ی ادمای روی زمین مردن و فقط چند نفر زنده موندن که اینم میره و تو جاده ی پسررو پیدا میکنه و میرن سراغ یه بچه و بعد میبینن از همه ی دنیا فقط چند نفر زنده مونده
◀نام این رمان: شروع از پایان


logorashay00
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
logorashay00
█ 61. توضیح و خلاصه رمان:
دختره خانوادش خیلی اذیتش میکردن و بهش سخت میگرفتن به جز پدرش روی ویلچربود و نمیتونست حرف بزنه و کمکش کنه
یه بار با دوستای خدنوادگیشون میرن سفر که اونا دوتا دختر داشتن توی اون سفر پدرش میمیره و دختره رو به پسر بزرگش میسپاره
توی مراسم پدره به دختره میگن که دخترشون نیست و دختره رو میندازن بیرون برادر بزرگترش برش مردونه و میره عقدش میکنه و میگع کسی حق نداره اذیتش کنع ولی وقت چشم اونو دور میبینن باز اذیتش میکنن. پسرم خونشونو از اون شهر میبره. کم کم اونجا از هم خوششون گیاد و زندگی واقعیشون رو شروع میکنن. اخر داستانم خانوادشون ورشکست میشن و پسره میره مادر و خواهر وبرادرش رو میاره خونشون و دخترم میبخشتشون
◀نام این رمان: غربت تنهایی

logorashay00

█ 62. توضیح و خلاصه رمان:
درباره دختری که مشکل قلبی داره و قلب یه خانوم رو بهش پیوند میزنن و بعد از پیوند با خانواده دختره آشنا میشه و اونجا دفتر خاطرات خانوم رو ورمیداره و می خونه که متوجه میشه شوهره مسیحی بوده و قبل ازدواجش مسلمان میشه که اسمش و امیر حافظ میزاره و اینکه خانم داخل دفتر دارالترجمه کار میکرده و اونجا با امیر شوهرش آشنا میشه و اینکه امیر حافظ یه مغازه عتیقه فروشی داره که دختره بعد خواندن دفتر زیاد میره بهش سر میزنه
◀نام این رمان: دستان پر التماس از مهدیه mhk

logorashay00

█ 63. توضیح و خلاصه رمان:
نامزد دختر داستان با خواهرش بهش خــ ـیانـت میکنه ی دوقلو ب دنیا میاره ک دختره اونارو بزرگ میکنه دختره تو اون شرایط بد میخواسه توسط پدرش بهش تجـ*ـاوز بشه ک برادرش میفهمه پدره رو میکشه و اعدام میشه و دختره با نامزد نمیدونم یا دوس دختر برادرش صمیمی هس و بعد وسط ی تصادف ک برای یکی از دوقلو ها اتفاق میوفته با چن تا پسر اشنا میشن و بقیه داستان...
◀نام این رمان: در جگر خاریست از نسیم شبانگاه

logorashay00

█ 64. توضیح و خلاصه رمان:
پسره که شخصیت اصلی بود میره فکر کنم خونه خواهرش و بچه خواهرش ک موهاش نارنجی و فرفری بود و پسر تاکید داشت شبیه شیره رو پیدا می کنه( از کل رمان فقط قیافه دختره یادمه ولی مثل اینکه مامانش شرایط خوبی نداشته )
◀نام این رمان: طلوع از مغرب از منا معیری

logorashay00

█ 65. توضیح و خلاصه رمان:
یه رمان دو جلی هست که داستان درباره دختری بود که نامزدش میمیره هیچکس نداشته پدر و مادر پسره بهش میگن تو نحسی از خونه میاد بیرون و میره پیش دوستش و مادرش زندگی میکنه و یه شب برای کار میره خونه یه آدم معروف تو شهرشون اونجا بازیگرای معروف تو اون مهمونی بودن حال بازیگر ما که مـسـ*ـت بود خراب میشه ازش میخوان که پسر رو ببره هتل که توسط بازیگر معروف بهش تجـ*ـاوز میشه ولی بازیگر ما چیزی یادش نمیاد دختره پرستاری قبول میشه میاد تهران حامله بوده میره توی یه تولیدی بهش میگن حامله تی کار نمیدن دختره حالش بد میشه میبرنش دفتر حاج آقایی که تولیدی داشته دختره داستان زندگیش برای حاج آقا تعریف میکنه حاج آقا دختره میبره خونش و به عقد پسر مجروحش که فکر کنم زندگی نباتی داشته میکنه بعد چند وقت پسره حاج آقا میمیره بعد میخواستن از سر گذشت پسر حاج آقا فیلم بسازن که نقش بازیگر اصلی آقای بازیگر معروف که به دختره تجـ*ـاوز کرده داده بودن و در ضمن اینم یادم میاد که آقای بازیگر میره تو ساختمومی خونه میگیره که دختر داستان ما اونجا زندگی میکرده دختره بعد یه مدت از اون ساختمان میره با بچش یه روز که آقای بازیگر میاد میبینه رفتن میره خانه دختره میبینه یه دفتر جا مونده دفتر خاطرات دختره بوده بعد که دفتر میخونه دربهدر دنبال دختره میگرده
◀نام این رمان: جلد اول: پرواز را به خاطر بسپار ، جلد دوم: اسوه نجابت از چیکسای

logorashay00

█ 66. توضیح و خلاصه رمان:
دختر داستان با مادرش تو زیر زمین خونه داییش زندگی میکنه دیپلم میگیره میره سر کار اونجا کارش خوب بود بعد از یه مدتی منشی رییس شرکت میشه به طور اتفاقی فامیلی رییس و دختره شمس بوده دختره عاشق رییس میشه و شروع میکنه به طور ناشناس گل فرستادن برای ریس رییس قبلا قرار بوده با یکی از فامیلاش ازدواج کنه فکر میکنه اون گل براش میاره یه روز یه دختره کارت عروسیش برای منشی رییس میاره به منشی رییس میگه خانم شمس بعد فکر میکنه رییس شرکت با منشی بعد رییس به منشیش میگه بیا چند وقت نقش نامزدم بازی کن منشی قبول میکنه دختر یواشکی با هاش عقد یا صیغه میکنه بعد از چند وقت پسره میفهمه فرستنده گلها منشیش از اونجا به بعد رابـ ـطه اشون خراب میشه بعد خانواده دختره میفهمن دختره یواشکی عقد کرده مادر دختره دختر بر میداره میبره شمال پیش فامیلاش
◀نام این رمان: رنگ گل نسترن

logorashay00

█ 67. توضیح و خلاصه رمان:
پسر داستان کور میشه یه روز تو خیابان داشته راه میرفته چند تا نفر اذیتش میکنن یه دختر میاد کمکش خودش خواهر پسره جا میزنه پسره رو میرسونه دم خونه شون پسر عاشقش میشه یه روز خدمتکارشون نمیاد بجاش دختره خدمت کاره میاد پسره بوش حس میکنه پدر پسره دکتر بوده هر چقدر بهش میگفته عمل کن نمیکرده پدر پسر میفهمه که پسرش عاشق دختره است فکر کنم بابای دختر باید عمل میشده ولی پول نداشتن میره پیش دکتره اونم شرط میذاره که با پسر من عروسی کن دختره مجبور میشه باهاش ازدواج کنه در صورتی که دختره رییس شرکتشون دوست داشته بعد چند وقت دختره حامله میشه بعد یه سری ماجرا پیش میاد دختره بچش میزاره و از پسره طلاق میگیره با رییس شرکتشون میره ازدواج میکنه میرن خارج اونجا شوهرش همه سرمایه اش از دست میده و تو یه تصادف کور میشه
◀نام این رمان: جلد اول: پاورقی زندگی 1 ، جلد دوم: پاورقی زندگی 2 از پریبانو

logorashay00

█ 68. توضیح و خلاصه رمان:
دختره عاشق یک پسری میشه به اسم سهیل و باهم رابـ ـطه دارن اما مادر پسره نمیذاره دختره از پسره باردار میشه و بچه رو بدنیا میاره و اگر اشتباه نکنم اهنگری میکنه اسم پسرشم میذاره سهیل بعد پسرش نارسایی قلبی داره و خود پدرش مجبور میشه که عملش کنه
◀نام این رمان: ستاره‌ای که ستاره بود

logorashay00

█ 69. توضیح و خلاصه رمان:
دختره دانشجوعه برای پول دراوردن میره پرستار یه پیرزن پولدار میشه که تنها بوده ولی بعد یه مدتی نوه پیرزنه از خارج میاد ایران چون افسردگی گرفته بوده دختره به خانوادش نگفته بوده که پرستار شده بعد یروز باباهه خبردار میشه میاد خونه پیرزنه و فکر بد میکنه و از اون روز دختره رو کل خانوادش طرد میکنن. این وسطا پسره با دختره و فامیلای پسره میرن شمال
◀نام این رمان: باورم کن

logorashay00

█ 70. توضیح و خلاصه رمان:
دختره میخواد سرکار بره استادش بهش یه شرکت معرفی کرد، رییسم براش شرط گذاشت اگه میخوای اینجا کار کنی باید تو چند ساعت یه نقشه بکشی...
◀نام این رمان: سنگ قلب مغرور


logorashay00
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
logorashay00
█ 71. توضیح و خلاصه رمان:
يه خانم مشكل قلبي داشته يه زن و شوهر ديگه هم بودن كه خانم طي يه حادثه اي ميميره و قلبشو ميدن به اون خانم كه مشكل داشته.بعدها اون خانم پرستار بچه اون زن و مرد ميشه و با اون اقا ازدواج ميكنه و مَرده ميفهمه كه اين خانم همونه كه قلب همسر سابقشو بهش دادن و از خونه بيرونش ميكنه
◀نام این رمان: در ضربان دل او از چیکسای

logorashay00

█ 72. توضیح و خلاصه رمان:
دختره از یه پسری به اسم امان خوشش میومد ولی اون همش اذیتم میکرد بعد یه مدت هم پسره گم و گور شد بعد دختره با پسرخاله یا داییش ازدواج کرد یه پسر بدنیا آورد که اوتیسم بود .داستان مال زمان شاه بود
◀نام این رمان: گل حسرت (2 جلدی)

logorashay00

█ 73. توضیح و خلاصه رمان:
دختره با دختر خالش گرافیک میخونه بعد توی دانشگاه با چند نفر اشنا میشن تو یه کافه کار میکنند
◀نام این رمان: ماهی سفید

logorashay00

█ 74. توضیح و خلاصه رمان:
پدرش دچار ورشکستگی میشه و پدرش یه طلبکار داره که دختر تهدید میکنه که اگه بخوای طلب بابات ببخشم باید بیای تو عمارت من زندگی کنی و دیگه خانوادت نبینی و بهش میگه اگه قبول نکنی میرم سراغ خواهرت.دختر قبول میکنه و وارد عمارت میشه صاحب عمارت که یه پسر جوان و عصبانی بوده خیلی اذیتش میکنه تا اینکه یک شب بهش تجـ*ـاوز میکنه ولی از اونجایی که دلش براش سوخته بعد اون میبره خونه مجردیش و پیش دکتر میبره ولی دختر تبدیل به یک دختر ساکت و افسرده میشه و بعد چند وقت پدر دختر به وسیله دوستش میاد که طلبش بده و ...
◀نام این رمان: این مرد ارباب است از رویا رستمی(رها)

logorashay00

█ 75. توضیح و خلاصه رمان:
اسم دختره آسمان بود و همیشه میرفت به یه کافی شاپ و کتاب میخوند و پسری که اونجا کار میکرد و وضع مالی خوبی هم نداشته در موردش کنجکاو میشه و اسمش رو میفهمه و ...در آخر عاشق هم میشن
◀نام این رمان: با من حرف بزن

logorashay00

█ 76. توضیح و خلاصه رمان:
دختری بوده که میره بازیگر میشه موقع یکی از اجراهاش یهو یه ماشین با سرعت میاد وسط پلان و پسره با خودش دختره رو میبره پسره عاشق دختره بوده اخر سر ازدواج میکنن و دختره هم از بازیگری اصراف میده فامیل دختره فکرکنم مشرقی بوده یا اشراقی. پسره هم نوازنده بوده و خواننده
◀نام این رمان: توسکا از هما پور اصفهانی

logorashay00

█ 77. توضیح و خلاصه رمان:
درمورد یک دختری بود که برای خرج خودش داخل خونه های بقیه کار میکرد. یه روز که از خونه که کار میکرد میزنه بیرون یه ماشین اونو میدزده و میبره تو یه عمارت که اونجا دوتا پسر به اسم طوفان و اون یکی اسم پسر رو نمیدونم چی بود بعد دختره که اسمش آرام بود کم کم عاشف طوفان میشه و طوفان به خاطر باباش که اسمش شهرام بوده مجبور میشه از آرام فاصله بگیره آرام هم که نمیتونه دوری طوفان رو تحمل بکنه میره شیراز تو شیراز یه شرکت کوچیک طراحی دکوراسیون میزنه و برای شرکت طوفان که داخل شیراز داشته کار میکنه و طوفان میفهمه این آرامه و باهم دیگه بر میگردن تهران و ازدواج میکنن
◀نام این رمان: و عشق تنها عشق

logorashay00

█ 78. توضیح و خلاصه رمان:
درمورد یه مرد خیلی پولداری هست که دوتا پسر داره حتی فکر کنم اسم کوچیکه شهریار هست ولی فک کنم اسم بزرگه هم با ش شروع میشه و هر دوتا پسراش باهم مشکل دارن و بزرگه یه سری کلاس هایی میزاره که داخلشون میگه خدا وجود نداره و پدر این دوتا با مادر دوتا دختر به نام ترمه(بزرگه و اصل داستان) و طرلان ازدواج میکنه حتی این پدر و مادره از قبلم عاشق هم بودن بعدش دخترا میرن با اونا زندگی میکننو حتی یه تیکش رفته بودن دبی فقط همینارو ازش یادمه دنبال اسمشم هرکسی اسمشو بهم بگه لطف بزرگی میکنه
◀نام این رمان: اشک‌هایم دریا شد

logorashay00

█ 79. توضیح و خلاصه رمان:
پدر دوتا پسر با پدر دوتا دختر همکار بودن و ناخواسته پدر دوتا دخترا باعث میشن که پدر دوتا پسرا بمیره و دوتا پسرا قصد دارن از دوتا دخترا انتقام میگیرن حتی مزاحمشون میشن و ازشونم فیلم میگیرن که مدرک داشته باشن
◀نام این رمان: تب داغ گناه

logorashay00

█ 80. توضیح و خلاصه رمان:
اسم پسره مسيح بود بعد زنش با دوست پسره كه اسمش سعيد بود بهش خيانت ميكرد وقتي بچه اش به دنيا اومد فهميد كه بچه خودش نيست.
◀نام این رمان: یادم تو را فراموش


logorashay00
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
logorashay00
█ 81. توضیح و خلاصه رمان:
دوتا خواهر با دوتا برادر فکنم نامزد بودن اسمشون فک کنم ترانه و ترنم بود که رمان از جایی شروع میشه ترنم رو همه طرد کردن تو خونشون هیچکی بهش محل نمیده چون فکر میکنن باعث خودکشی خواهرش شده چون فکر میکردن نامزد خواهرشو میخواسته حتی عکس و پیامم داشتن درصورتی که اینجوری نبوده همش نقشه بوده ترنم مترجم زبان بود طی یک اتفاقی مجبور میشه بره پیش نامزد سابقش مدتی کار کنه با این که خیلی اذیتش میکرده دختر رو میدزدن نامزدشم که دنبالشون رفته رو هم میگیرن اونجا پسره میفهمه ترنم بی گـ ـناه طی اتفاقی ترنم از دره پرت میشه میمیره پسره تو بیمارستان بهوش میدادپسره میره دنبال قضیه که چی بوده ترنمم که زنده هست اما دیگه نمیتونه بچه دار بشه ...
◀نام این رمان: سفر به دیار عشق

logorashay00

█ 82. توضیح و خلاصه رمان:
دختره عاشق استاد دانشگاهشون فکرکنم پسره سرطان خون داشته و یه مسافرت دانشجویی میرن شمال استاده اونجا میمیره بعد دختره میاد تهران فکرکنم میره سرکار صدای رئیس شرکتش شبیه همون استاد دانشگاهس..ـاسم رئیسه هم بابکه...بعدا باهم ازدواج میکنن...دیگه اینکه خواهرزاده بابک هم تو شرکته و با بابک خیلی رابـ ـطه خوبی دارن چون فاصله سنی زیادی ندارن...
◀نام این رمان: یک اس ام اس از آرام رضایی

logorashay00

█ 83. توضیح و خلاصه رمان:
برادردختره زندانه دختره برای کارمیره شرکت.رئیس اونجابهش میگه بایدازیه پسربرامون اطلاعات بیاری به داداشت کمک کنیم بعدکه میره ازپسره آتوبگیره پسره میفهمه .بابای پسره قاضی بازنشسته ست داداشش مهندس نخبه مامانش هم چون فک میکرده شوهرش باخواهرش بهش خــ ـیانـت میکنن وقتی پسره بچه بوده ماماتش خودشاتوزیرزمین خونه ش جلوی چشم پسرش آتیش میزنه.پسره ازخاله وباباش متنفره
◀نام این رمان: خواب زده از الهام محمدی

logorashay00

█ 84. توضیح و خلاصه رمان:
یه خانواده خوشبخت یه دختر دارن دیگهیادم نیست دانشجو بود یا ن
ک دختره و پسر داییش خوششون ازهم میاد
و یک روز ک دختره از دانشگاه برمیگرده خانوادش ناراحتن ودختره میپرسه چرا ناراحتن و خانوادش هم قضیه رو تعریف میکنه واسشون و میگه ب یکی از شریک هاش یا دوستاش ۱۰ یا ۱۲ یا بیشتر میلیارد بدهکارن و اون دوستش گفته یا باید پول رو بدی یا دخترت با پسرم ازدواج کنه یا خودت رو میندازم زندان و پسره هم از اون خرپول و خوشتیپ های روزگار و تمام پولی ک بابای دختره بدهکاره مال همون پسر پولدارست(پسر شریک بابای دختره)و پدر دختره هم میگه اگه خودت میخوای باهاش ازدواج کن و اگر هم نمیخوای شرکت رو میفروشم و بدهیشو میدم پس دختره هم میگن اگر شرکت رو هم بفروشی بازم ۶میلیترد از بدهیش میمونه و بخاطر خانوادش راضی میشه ازدواج کنه
ولس فرداش میره شرکت اون شریک باباش و میگه ورا اینجوری میکنید و پسر رییش شرکت هم ب همون قدی ک پولدار و خوشتیپ عصبی هم هست و میاد تو اتاق باباش و میبینن دختره هست اونجا و دختره هم یکم حرف ب پسره میزنه و پسر هم جلوی باباش ک میشه رییس شرکت میگیره دختره رو کتک میزنه و میگه باید قبول کنی و دختره از هوش میره و میبرنش بیمارستان و ب بابای دختره نمیگن و اونجا هم باز دختره یکم حرف ب پسره میزنه و باز میگیره کتکش میزنه و بابای پسره هم هرچی میکنه زورش ب پسرش نمیرسه و فرداش قرار میشع بیان خاستگاریش ولی دلش پیش پسر داییشه و ب پسر داییش قضیه رو میگه و میگه شب میخان بیان خاستگاری و پسر داییش مثلا غیرتی میشه و میخواد بیاد مراسم خواستگاری رو بهم بزنه ولی بابای دختره آرومش میکنه و راهیش میکنه ک پسر داییش بره خونشون و و بعدش دختره با پسره رییس شرکت میرن تو اتاق و حرف بزنن و پسر رییس شرکت دست دختره رو میگیره و فشارمیده و میگه اگه قبول نکنی میکشمت و دختره هم ترسید و وقتی اومدن بیرون از اتاق قبول کرد و یه سیقه محرمیت واسشون خوندن و بعدش زنگ زد پسر داییش ک بیاد دنبالش و فرار کنن باهم دیگه و کسی هم خبر نداره و یواشکی فرار میکنن ولی پسره زرنگ تر از این حرفاست و میره قبل اینکه پسر داییش بیاد دختره رو میبره و توی راه یکم کتکش میزنه و توی راه وسط جاده با یه وسیله ای میزنه توی سر پسره ک از سرش خون میاد و نگه میداره ک وای میسه و دختره هم فرار میکنه وسط جاده و از از ماشین ها میزنن رو ترمز و مباد فهش ب دختره میده و یکی میزنه ب دختره ک پسره با سر و صورت خونی میاد راننده رو درحد مرگ کتک میزنه و و چند نفر میان پسره رو میگیرن و کتک میزنن و دختره هم نگا میکنه و خوشش میاد ک دارن پسره رو کتک میزنن ولی پسره از اون هیکلیاست و میگیره همشون رو میزنه و دیگه دختره رو میبرن خونه و...
◀نام این رمان: من ارباب توام از هانی66

logorashay00

█ 85. توضیح و خلاصه رمان:
داستان در مورد یه دختر فقیر که اهل منطقه فقیر نشین، پدر و مادرش رو از دست داده و یه برادرداره که از دست طلبکارهاش فراریه
یه شب نزدیک خونه این دخترخانم یه هواپیما سقوط میکنه و این دختر میره ببینه چی بوده که خلبان یه چیزی در گوشش میگه و می میره اونجا یه مردی رو می بینه که باعث سقوط و مرگ خلبان بوده مرده میاد دنبال دختره و تا خونش می دوعه دنبالش تا بگیرتش دختره میره تو خونه و مرده هم دنبالش میره تو و می خواد بفهمه که خلبان چی به دختره گفته دختره می خواد فرارکنه از دست مرده ولی وقتی در خونه رو باز میکنه می بینه که طلبکار های داداش بیرون خونه هستند دوباره برمیگرده تو خونه و به همون مرد پناه میبره مرده دختره رو می دزده و بعد کم کم عاشقش میشه تو طول داستان پسره متوجه میشه که داداشش که فلج مادرزادیه و موهای کاملا سفیدی داره فکر میکنه کشته شده زنده است و الان حالش کاملا خوب شده داداش پسره عاشق دختره میشه ودختره هم دوستش داره پسره به دختره قول نامزدی پنج ماه آینده رو میده که نامزد هم میکنند درضمن پدر ومادر این سه نفر جاسوس بودند که آخر مشخص میشه مادر دختره زندس وبرای این سه نفر درگیری هایی هم پیش میاد
◀نام این رمان: جلد اول: زندگی سیگاری ، جلد دوم: انتقام آبی

logorashay00

█ 86. توضیح و خلاصه رمان:
رمان پلیسی که پسره نیروی نفوذی میشه و وارد باند قاچاق بوده میشن..بعد یه پلیس خانم هم میاد و خیلی اتفاقات میوفته پسره لو میره و متوجه میشه رئیس باند پدرشه که وقتی خیلی بچه بوده خودش و مادرش رو ول کرده رفته...پسره هم مادرش از عربای جنوب کشوره...ولی نه اسم دختره رو یادمه و نه پسره...آخرم باهم ازدواج میکنن...
◀نام این رمان: نفوذ ناپذیر

logorashay00

█ 87. توضیح و خلاصه رمان:
دختره مربی باشگاه بود کلاس رقـ*ـص و بدنسازی توی ی باشگاه بود ک بیرونش کردن بعد رفت توی ی باشگاه مختلط مربی شد اونجا ی پسری بود ک فک کنم میشناختش بوکسور بود دوست بودن اگه اشتباه نکنم و اینکه این پسر ک با یکی دیگه لج بود بخاطر این دختر توی باشگاه دعوا گرفت...
◀نام این رمان: این مرد امشب می‌میرد.

logorashay00

█ 88. توضیح و خلاصه رمان:
یکیشون اگه درست بگم فک کنم یه دختر بود ک پدرش مرده بود ولی مادرشو نمیدونم مرده بود یا ن و پیش مادربزرگش زندگی میکرد و خیلی پولدار بودن و مادربزرگش واسش پراید خریده بود و اینم صب زود میخواد بره واسه شرکت استخدام شه و دو در شرکت میزنه ب پورشه پسر شرکت و دیگه بعدش مادر بزرگ دختره میره واسش لکسوس میخره و این دختره هم یجوری اشتخدام میشه توی شرکت و اول با پسر صاحب شرکت خیلی لج میکنه و پسره هم خوشش از دختره میاد و میره توی اتاق دختره کار میکنه و کم کم از هم دیگه خوششون میاد و عاشق هم دیگه میشن و...
◀نام این رمان: مهندسین اخمو و شیطون

logorashay00

█ 89. توضیح و خلاصه رمان:
درباره یک دختره هست که به یک شرکت میره که فکر میکنه عامل ورشکستی شرکت خانوادگی شونه. بعد تو اون شرکته دوتا برادر کار میکنن ک بزرگه عشق خواهر دختره هست و یک جوری به همون دلیل هم رابـ ـطه دوستی خانواگی که قبلا داشتن خراب میشه . بعد برادر کوچیکه که عماد اسمشه, عاشق دختره هست . راستی دختره موهای فر داره و عماد بع بعی صداش میکرد. بعد دختره سرطان میگیره میره خارج و خوب میشه بعد با عماد ازدواج میکنه و ۳ قلو باردار میشه .
◀نام این رمان: یغما از مریم عباسقلی

logorashay00

█ 90. توضیح و خلاصه رمان:
خانم بعد از جدا شدن از همسرش دچار افسردگی میشه و اضافه وزن پیدا میکنه و دیگه به زیبایی خودش اهمیت نمیده دوست شوهرش میبینتش و ب کمک خواهر دختر بهش کمک میکنن حقشو از شوهرش بگیره پسره میبرتش آرایشگاه موهاشو درست کنه میبره پیاده روی لاغر بشه پیاده روی هم میرن بام تهران و عاشقش میشه و باهم وارد رابـ ـطه میشن و بعد ازدواج میکنن اما بعد ازدواجشون شوهر سابقش یک بار بهش تجـ*ـاوز میکنه.
◀نام این رمان: رابطه از نیلوفر قائمی‌فر


logorashay00
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا