♦ رمان در حال تایپ ✎ رمان آنتروس | آینازاولادی | نویسنده راشای

رمان آنتروس | آینازاولادی | نویسنده راشای
◀ نام رمان
آنتروس
◀ نام نویسنده
آینازاولادی
◀نام ناظر
Bluberry
◀ ژانر / سبک
عاشقانه فانتزی
- همین امروز؟ حسم میگه قراره با یک چیز متفاوت روبه‌رو بشم؛ و می‌دونم که این تازه اولشه! آماده شو بریم.
دختر اصلا از حرفای قلمبه سلمبه‌ی پسر سر در نمی‌آورد، تنها کاری که می‌توانست در مقابل او انجام دهد گوش به فرمان بودن بود.
پسر جوان ظاهر خود را با یک پیراهن کرمی و شلوار پارچه‌ای مشکی به همراه کتونی‌های سفیدش آراست و گیسوان موج دارش را باز کرده و حالت داد.
الان دیگر کاملا شبیه انسان‌های عادی شده بود.
توجه او را لحظه‌ای آیینه‌ی رو‌به‌‌رویش جلب کرد.
برگشت تا با دقت نگاه کند.
طرف چپ صورتش را انگار فراموش کرده‌ است.
سریعا نیمی از موهایش را بر سمت چپ صورتش پراکنده کرد.
صدای در زدن آمد.
- بیا تو!
یونا آرام از لابه‌لای در به داخل نگاه کرد و وارد شد.
- ببینمت!
پسر صدایش را صاف کرد و آرام در...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
- نه، اصلا!
اخم‌های جین درهم رفت.
- چرا نمی‌تونم؟ هی یونا، پس تو چی؟ چهره‌ی کامل این مرد رو دیدی؟
یونا سکوت را پیشه گرفت زیرا نمی‌توانست به دروغ بگوید که دیده.
او تنها نیمه‌ی راست صورت اورال را دیده بود.
- چرا چیزی نمیگی یونا؟‌
چشمان جین به ناخن‌های پسر جوان افتاد، دقیقا همانند دستان خواهرش بودند.
- حالا می‌خوام بهم توضیح بدین چرا ناخن‌هاتون این‌شکلی شده؟
دختر از جایش بلند شد.
- جین، من باید برم دستشویی!
یونا آن دو را تنها گذاشت‌.
می‌دانست اگر بیشتر از این بین آن‌ها بماند گند خواهد زد.
- خب حالا فقط ما دونفر این‌جاییم، من می‌دونم تو چی هستی.
اورال سرش را بالا آورد و به جین خیره شد.
- چی از جون خواهر من می‌خوای؟ قلبش؟ می‌خوای بکشیش که خودت زنده بمونی و به عشقت برسی؟
اورال نمی‌توانست هضم...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با بغض درون گلویش و چشمانی که به اندازه‌‌ی دریا در آن‌ها اشک حلقه‌زده، با صدای بلند گفت:
- من برای تو چی بودم اورال؟
دختر کلماتش را در حالی به زبان‌ می‌آورد که حتی نمی‌توانست جلوی سرازیر شدن اشک‌هایش را بگیرد.
- جواب بده اورال!
فریاد زد.
- من برای تو چی بودم؟
دستش را بالا آورد و انگشتانش را به او نشان داد.
- می‌خوای برم؟ اول بهم بگو پس چرا همچین چیزی رو به جون ناخن‌های خوشگلم انداختی؟
اورال دست یونا را پایین آورد‌.
- فردا زنگ بزن به برادرت، تحویلت میدم بهش تا با خودش ببرتت.
- چی؟
- همین که گفتم، این خونه‌ رو برای همیشه فراموش کن!
دختر چنگی به موهای خودش زد و سینه‌اش را سپر کرد، با صدای رسا و محکم گفت:
- باشه، اما یادت باشه چرخ گردون می‌چرخه اورال، از اولشم را*ب*طه‌‌ی ما حتی از غریبه‌ها...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
- طبق گفته‌های تو و این طلسم هک‌ شده روی ناخن‌هام، فکر نکنم من انسانی عادی باشم!
- این مزخرفات چیه یونا؟
یونا کج‌‌ خنده‌ای زد.
- بی‌خیالش، بهتره ‌هرچه زودتر بریم از این‌جا. فقط یادمه یک‌بار خواستم خودمو بکشم، اما فهمیدم به این راحتی‌ها هم نمی‌شه مرد!
جین و استیون سکوت کردن.
- زودتر منو ببرین؛ من نیاز دارم مدتی از اون‌ دور باشم!
استیون خنده‌ای زد و دست یونا را گرفت.
- مدتی؟ بهتره‌ برای همیشه اون مرتیکه‌ی عوضی رو فراموش کنی‌.
یونا آن‌قدر عصبی و سِر بود که تیغ‌هم شاهرگش‌ را نمی‌توانست پاره کند.
دختر جوان دست برادرش را در دستانش فشرد و لبخندی ملیح همانند گل‌های داوودی به او تحویل داد. در همین حال دل پسر جوان همانند سیر و سرکه می‌جوشید. سوال‌هایی در ذهن او ایجاد شده که برای خودش‌هم عجیب است‌...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
- کورخوندی! من یونا رو صاحب قلبم و سرنوشت رو تعویض می‌کنم؛ سرنوشت رو خودم می‌نویسم.
حالا یونا در بازه‌ای قرار گرفته که می‌تواند به یک هیولا، قاتل و شاید یک فرد شرور شبیه به شیطان تبدیل شود.
حال قرار است او برای تحصیل توسط برادرانش به خارج از کشور برود؛ بدون این‌که کسی متوجه بشود.
او باید از حالا قدم‌هایی محکم بر‌ می‌داشت؛ بلکه آماده شود برای مدیریت شرکتی که قرارست جین و استیون به او واگذار کنند.
اما پس تکلیف کریستین چه می‌شود؟
بهتر است کمی هم به او بپردازیم.
کریستین به دنبال قلب آنالیاست.
شاید در این لحظه فکر کنید منظور این است که می‌‌خواهد معشوقش باشد ولیکن سخت در اشتباه هستید.
کریستین می‌خواهد قلب یونا را از سینه‌اش بیرون بکشد و همراه با عصاره‌ی ماه میل کند.
او خیلی وقت است که برای...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
- اورال بیا پایین صحبت کنیم، لطفا!
پسر از پله‌ها پایین آمد و رو‌به‌روی یونا قرار گرفت.
دستانش را در جیب‌هایش فرو کرد تا مبادا زخم‌هایش را ببیند.
او از بالا با غرور به یونا نگاه می‌کرد.
- آه... پس این‌جوریاست؟ شایدم اشتباه از من بود که اومدم دنبالت تا قلبم زیر پاهات خورد بشه!
- چرا ول کردی رفتی؟
- مهمه برات؟ مگه خودت نبودی که گفتی نمی‌خوای دیگه منو ببینی؟
- تا وقتی توی این خونه‌ای برام مهمی، اما وقتی بری دیگه اسمت هم به یاد نمیارم. اینو یادت باشه، من یک شیطان هستم و تو با من پیمان بستی؛ پس راه فرار نداری!
- خیلی بدجنسی اورال.
پسر فریاد زد.
- اگه خوب بودم که هیچ اما اگه‌ بد بودم حتما دلم خواسته!
این جمله‌ی اورال تا ته، ریشه‌ی عشق او در قلب یونا را با تبر قطع کرد.
- عه! می‌دونستی یه...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش توسط مدیر:
متاسفانه در حمام است.
- آه... لعنت بهش.
کریستین طبق قراری که پنهانی با یونا گذاشته به خانه‌ی یونا آمد تا قبل از رفتن ملاقاتی کوتاه داشته باشند. یونا از حمام که بیرون آمده، برای او شام درست کرده.
- چقدر خوشحال شدم اومدی دیدنم.
کریستین خنده‌ای زد و پاهایش را روی هم انداخت.
- از دیدنت لذت می‌برم یونا!
یونا متعجب شد؛ با خنده گفت:
- جان! ببخشید ولی درست متوجه نشدم.
- یونا تو هنوز هم با اون پسره قرار می‌ذاری؟
اخم‌های یونا درهم گره خورد.
- نه! من با اون هیچ نسبتی ندارم.
- خوبه منم همینو می‌خوام.
- ولی من... .
- ولی تو چی یونا؟ اون همین الانم رهات کرده، چرا نمی‌خوای قبولش کنی؟ اون هیچ احساسی به تو نداره!
- تو چی؟ منتظر من می‌مونی؟
- من دنبال این نیستم که تو رو عاشق بکنم، می‌خوام قلبتو از سنگ...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
اورال احساس کرد خرد شد، شکسته شد، صدای شکستن غرور تاریک یک مرد سئول را در بر گرفت.
یونا جین و کریستین را ب*غل کرده و با خوشحالی سئول را به سمت روسیه ترک کرد.
جین و کریستین بعد از کلی تعارف باهم همراه شدند. اورال احساس می‌کرد تکه‌ای از قلبش را کنده و جدایش کرده‌اند.
خسته و پریشان به سمت عمارت به راه افتاد.
دختر جوان حالا واقعاً دیگر اورال را ترک کرده؟
یونا تلفنش را نگاه می‌کرد، او تصور می‌کرد اورال می‌خواهد سرزنشش کند و یا تمسخرهایش را برایش بازگو کند.
او می‌دانست اورال علاقه‌ای به او ندارد و تنها از روی ترحم به او جای‌‌ خواب داده بود.
حال احساس می‌کند غبار سنگینی بر قلبش نشسته، همان حسی که اورال هم داشت تجربه می‌کرد.
دختر جوان ما باید به چه چیزی تبدیل میشد؟
او اورال را ترک کرد و در شهری...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
- تا این‌که روزی جد آنتروس جوان نتونست همسرش رو پیدا کنه؛ شیطانی از خانواده‌ی گرگینه‌ها آنالیا رو دزدیده بود تا قلبش رو عاشق خودش کنه و با خوردنش تبدیل به انسان بشه و طلسمش رو بشکنه.‌ آنالیا به مدت سه سال حبس شده بود و همسرش خبری ازش نداشت. زمانی که پیداش کرد هنوز یک گل باقی مونده بود، آنتروس گرگینه رو زخمی کرد تا فرار کنه. اون تونست همسرش رو از قید بند نجات بده. ضعیف شده بود، قدرت حرف زدن نداشت، دستاش یخ زده و سیاه رنگ شده بودن.
- مامان! یعنی آنتروس مرد؟
مادر خندید و دستی بر سر فرزندش کشید.
- عجله نکن کوچولوی من! درحالی‌که داشت با دختر آخرین لحظه‌های عاشقانه‌ی خودش رو مرور می‌کرد، آنالیا اشک‌های صورت آنتروس رو که توی آغوشش خوابیده پاک کرد؛ دستش رو برد زیر کت پسر و از کمرش خنجر ماه رو...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
- نه،‌ همین‌طور بمونه، می‌خوام مشکی، رنگ زندگیم باشه!
کریستین احساس ناامنی داشت.
او حس می‌کرد یونا هر لحظه او را ترک خواهد کرد، همان‌طور که اورال را ترک کرد.
اورال نیز هر روز ضعیف‌تر از قبل می‌شد.
او هر روز خودش را با پرسه زدن در خیابان‌ها مشغول می‌کرد.
هنوز هم امید داشت که دختر به آغـ.ـوش او برگردد.
یاد یونا همچون نسیمی بهاری اما زودگذر در ذهنش باقی مانده است.
دائم کابوس می‌بیند و این فکر ذهنش را درگیر کرده که اگر باز هم او را برای همیشه از دست بدهد چه خواهد شد؟
هربار که او خانه‌ی جین و استیون را زیر نظر می‌گرفت اثری از بازگشت دختر یافت نمی‌کرد.
یونا سیگارش را پُک زد.
- چی می‌شه اگه اورال منو کاملا فراموش کرده باشه؟ هرچند اون هیچ وقت علاقه‌ای به من نداشت!

اما اینا فقط افکار سمی و مزخرفی...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا