♣ داستان کوتاه در حال تایپ ✎ آوای گور|سبا مولودی|نویسنده راشای

آوای گور|سبا مولودی|نویسنده راشای
◀ نام داستان کوتاه
آوای گور
◀ نام نویسنده
سبا مولودی
◀ ژانر / سبک
جنایی_ معمایی_ترسناک

پارت:۲۰​

صدایی را شنیدم.
- نورا، بیدارشو!
چشمانم را ریز و درشت کردم. آقای جانسون بود‌.
- شما اینجا چی کار می‌کنین!
- باید بریم، نباید اینجا باشیم.
نگاهی به ساعتم انداختم، اگر اشتباه نکرده باشم الان ساعت ده صبح بود.
یاد لورا جانسون افتادم.
- لورا جانسون کیه؟
حرفی نزد و فقط به من خیره شده بود. بعداز لحظه‌ای گفت:
- پاشو.
صدایم را بالا بردم.
- من از اینجا نمیرم تا حقیقت رو کشف نکنم آقای جانسون. شما از یه چیزایی خبر دارین اما به من نمیگین. لورا کیه؟
عصبانی شد و او هم صدایش را بالابرد و جواب داد:
- لورا دخترم بود.
شگفت زده شدم به آرامی گفتم:
- چی؟! دختر شما!
آقای جانسون سرش را پایین انداخت و اشک از چشمانش جاری شد:
- من...من نمی‌خوام توهم مثل اون بمیری.
- آقای جانسون بخاطر...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:

پارت:۲۱​

زمان گذشته:چند ماه قبل​


مثل همیشه تو اتاقم بودم، روی صندلی ام نشسته بودم و کتاب می‌خوندم، که لورا در زد.
- بابا خوابی؟
- نه عزیزم، بیا تو.
وارد شد و روی تختم نشست.
- چی شده دخترم.
- بابا، یه چند روزیه که یه گورستانی مغزم و درگیر کرده.
- گورستان؟!
- آره یه گورستان متروکه. از اینجا دوره. می‌خوام مثل شما یه کارآگاه شم بابا! اینکه کارآگاهی راز اونجا رو کشف نکرده، بخاطر اینه که ترسیدن، یا شایدم بعضی هاشون رفتن و برنگشتن. اونجا اگه بری ممکنه بمیری. اون گورستان زنده ست!
نمیدونم چرا بدنم لرزید. اون دختر یکی یه دونه ی من و مادرش بود. نمی‌تونستم به همین راحتی اجازه بدم به اونجا بره.
بهش گفتم:
- تا تحقیق نکنم چیزی نمیتونم بهت بگم.
-...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
عقب
بالا