✾ دفتر اپیزود ✎ گوشه‌های تاریک دل | ملیکا قائمی | دل‌نگار راشای

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع TifanI
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
گوشه‌های تاریک دل | ملیکا قائمی | دل‌نگار راشای
◀ نام مجموعه اپیزود
گوشه‌های تاریک دل
◀ نام دل‌نگار
ملیکا قائمی
◀ ژانر / سبک
ادبیات روانشناختی، درام

TifanI

مدیر ارشد اجرایی + مدیر واحد دیزاین
کادر مدیریت راشای
► ❤ مدیر ارشد اجرایی ❤ ◄
دیزاینر سطح ۲
نویسنده راشای
دل‌نگار راشای
⚜ تیم آنالیز ⚜
✉ فایلر ✄
♬ پادکستر ☊
تاریخ ثبت‌نام
2025-03-10
نوشته‌ها
330
پسندها
2,254
امتیازها
93
سن
25
محل سکونت
تو قلبت
v053644_2.jpg

نام: گوشه‌های تاریک دل
ژانر: ادبیات روانشناختی، درام
نویسنده: تیفانی

مقدمه:

در هر قلبی گوشه‌ای تاریک وجود دارد، جایی که نه نور به آن می‌رسد و نه کلمات می‌‌‌توانند آن را روشن کنند. این گوشه‌ها پر از رازهایی هستند که در سکوت عمیق دل جای گرفته‌اند، رازهایی که گاهی خودمان هم از آن‌ها بی‌خبریم. شاید این دل‌ها در بیرون آرام و بی‌حرکت به نظر برسند، اما در اعماق‌شان دنیایی از احساسات بی‌صدا و پیچیده در جریان است.

مجموعه‌ی «گوشه‌های تاریک دل»، سفر به درون این گوشه‌هاست. جایی که انسان‌ها با تمام زخم‌ها، رنج‌ها و شک‌های خود تنها هستند و هر تصمیم، هر حرکت، از عمق تاریکی‌های درون‌شان برمی‌خیزد. در این مجموعه، رازهای...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
IMG_3565.jpeg

در گوشه‌ای که کسی سرک نمی‌کشد

گاهی وقت‌ها، دلم می‌خواهد بپرسم: اگر سکوت زبان داشت، برایم چه می‌گفت؟
اگر سایه‌ها می‌توانستند از آنچه دیده‌اند سخن بگویند، آیا هنوز هم این‌قدر تاریک باقی می‌ماندند؟
اما هیچ‌کس پاسخی ندارد. هیچ‌کس حتی نمی‌داند این سوال‌ها در ذهنم جریان دارند. چون همیشه یاد گرفته‌ام که وقتی زخمی می‌شوی، وقتی درونت چیزی ترک می‌خورد، نباید آن را نشان بدهی. نباید دردت را مثل پرچمی در باد تکان بدهی که مبادا کسی آن را ببیند، مبادا کسی بفهمد که درونت چه آشوبی برپاست.
همیشه گفته‌اند «زمان همه‌چیز را درست می‌کند.» اما من از این جمله می‌ترسم. چون گاهی درست شدن، یعنی فراموش شدن. یعنی چیزی که...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
IMG_3564.jpeg

سکوتی که از آنِ من است

سکوت، تنها ارثیه‌ای‌ست که از این دنیا برایم مانده؛ میراثی که نه می‌توانم از آن بگریزم؛ نه جرأت شکستن آن را دارم.
واژه‌ها همیشه ناکافی‌اند، ناتوان از توصیف آنچه در تاریکیِ درونم مدفون شده است. آن‌ها مثل تکه‌های شیشه‌ای شکسته‌اند که هرچقدر هم ماهرانه کنار هم بچینم، باز هم تصویری کامل نمی‌سازند. اما سکوت… سکوت نیازی به ترمیم ندارد. خودش به تنهایی کافی‌ست، سنگین و دست‌نخورده، با هزاران حرفِ ناگفته که در خلأِ میان نفس‌هایم معلق مانده‌اند.
در این خلأ، هر رازی زنده است. خاطراتی که هرگز جرأت به زبان آوردنشان را نداشتم، در دلِ همین سکوت زمزمه می‌شوند. هر احساسی که سرکوب شد، هنوز در...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
IMG_3563.jpeg

در سرزمینی که هیچ‌کس نمی‌بیند

هیچ‌کس نمی‌داند که درون من سرزمینی پنهان است؛ جایی که هیچگاه خورشید بر آن نتابیده و نورِ امید هرگز جرأت نزدیک شدن نداشته است. سرزمینی که در آن، سایه‌ها بلندتر از هر حقیقتی بر زمین افتاده‌اند و تاریکی، حکمروای بی‌رحم شب‌های بی‌پایانش است. اینجا هیچ روزی آغاز نمی‌شود و هیچ شبی به پایان نمی‌رسد. زمان در حصار خاطراتی که هرگز بیان نشدند، گیر افتاده است؛ زمزمه‌هایی که دیوارهای ذهنم را خراش می‌دهند و هر دم مرا به گذشته‌ای دور می‌کشانند.
در این سرزمین خاموش، هر درد و دل ناگفته‌ای، پژواکی بی‌صدا دارد. صداهایی که از عمق زخم‌هایی برخاسته‌اند که سال‌هاست مرهمی نیافته‌اند. هر...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
IMG_3562.jpeg

زخم‌هایی که دیده نمی‌شوند

برخی زخم‌ها روی پوست نیستند؛ در عمق جان ریشه دوانده‌اند، درست همان‌جا که هیچ دستی به آن‌ها نمی‌رسد و هیچ مرهمی تسکینشان نمی‌دهد. زخم‌هایی که مثل شب‌های بی‌پایان‌اند؛ تاریک و سرد، جایی که حتی خواب هم در دام کابوس‌ها گرفتار می‌شود و رویاها پیش از تولد می‌میرند.
هر بار که تلاش می‌کنم از آن‌ها بگریزم، می‌بینم که در تار و پود وجودم تنیده شده‌اند. مثل سایه‌ای که هرکجا بروم همراهم است؛ بخشی از من که نمی‌توانم از آن جدا شوم. عجیب است، نه؟ گاهی درد چنان عمیق در جانت نفوذ می‌کند که دیگر خودت را بدون آن نمی‌شناسی؛ گویی زخم‌ها هویتت را تعریف کرده‌اند، تو را شکل داده‌اند و نام تو را...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
IMG_3566.jpeg

سایه‌هایی که نامرئی‌اند

می‌دانی؟ بعضی آدم‌ها سایه دارند، اما نامرئی‌اند.
نه اینکه سایه‌شان روی زمین نیفتد یا نور از تنشان عبور کند… نه.
آن‌ها با همه‌ی حضورشان، با لبخندهایی که تمرین کرده‌اند، با واژه‌هایی که از حفظ گفته‌اند، درست در مرکزِ دیدِ جهان ایستاده‌اند؛ اما انگار نیستند.
انگار نَفَس می‌کشند بی‌آن‌که دیده شوند، راه می‌روند بی‌آن‌که ردّی بر خاک بگذارند. چیزی در آن‌ها گم شده؛ چیزی که حضور را معنا می‌دهد، چیزی که بودن را از صرفِ زنده بودن جدا می‌کند.
من یکی از همان سایه‌ها هستم.
یکی از آن‌هایی که در میان جمعیت شنا می‌کنند، اما در درون خود غرق شده‌اند. صدایم شنیده می‌شود، اما هیچ‌کس نمی‌شنود...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
آخرین ویرایش:
IMG_3642.JPG

من با نبودن‌ها قد کشیدم

من از تبارِ جای‌های خالی‌ام.
از آن نسلِ خاموشی‌هایی که نام‌شان هیچ‌وقت در کتابی نیامد.
در دلِ اتاق‌هایی بزرگ شده‌ام که دیوارهایش صدای قدم‌های نیامده را حفظ بودند،
و پنجره‌هایی که همیشه منتظر نسیمی بودند که از آن سوی جهان بوزد و بگوید: “برگشته‌ام.”

نبودن‌ها، آموزگاران خاموش من بودند.
هر غیبت، فصلی شد از زیستنِ بی‌صدا.
آموختم چطور با چایِ سردِ تنهایی صبحانه بخورم،
چطور جای خالی را با هیچ، پر کنم
و چطور به جای آغـ.ـوش، خودم را در خودم بپیچم و بخوابم.

«نبودن» بوی خاصی دارد،
بویی شبیه خاکسترِ آتشی که هیچ‌گاه شعله نکشید،
شبیه عطر مانده بر لباسی که صاحبش رفته و بازنگشته،
شبیه...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
IMG_3647.jpeg

دل‌بریدن از کسی که هنوز در دلت زنده‌ست

دل کندن از کسی که هنوز در دلت زنده است،
مثل نوشتن در هوای بی‌هوا است،
که هر حرفش از سینه‌ات بیرون می‌آید، اما
نفس کشیدن را سخت‌تر می‌کند.
تمام وجودت پر از تلخی‌هایی است که به ل*ب‌های تو نزدیک نمی‌شوند،
ولی در دل، همچنان از آنها می‌سوزی.
گاهی دل کندن،
یعنی زخم‌های بافته‌شده به یادهای شیرین،
که روزی مثل گلی در دست‌هایت بودند،
اما امروز، از شکوفه‌هایشان جز خار چیزی نمی‌مانی.
هر لحظه، از میان انگشتانت می‌لغزند،
و تو تنها می‌توانی به تماشا بایستی.
یادش هنوز در تو جاری است،
بی‌آنکه جسمش در کنار تو باشد.
صداهایش در گوش‌هایت پیچیده‌اند،
و نگاه‌هایش، همچنان به دنیایت...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
IMG_3669.jpeg

خاطراتی که خاک می‌خورند

گاهی در اعماق ذهنم، صندوقی هست که سال‌هاست باز نشده.
جایی که خاطرات، با لایه‌ای از گرد زمان پوشیده شده‌اند.
نه آن‌قدر دورند که فراموش شوند،
نه آن‌قدر نزدیک که بتوان دوباره لمسشان کرد.
بعضی شب‌ها، بی‌خبر به سراغم می‌آیند…
خاطراتی که با عطر یک شعر، یا صدای مبهم یک موسیقی،
از خواب بیدار می‌شوند و بی‌دعوت،
پشت پلک‌هایم قدم می‌زنند.
آنجا، در آن صندوق بی‌کلید،
تصاویر نیمه‌جانی هست از خنده‌هایی که دیگر تکرار نمی‌شوند،
و آغـ.ـوش‌هایی که حالا فقط حسرت‌اند.
آدم‌هایی مانده‌اند که دیگر نیستند،
ولی حضورشان هنوز مثل بوی خاک باران‌خورده،
در جانم پیچیده است.

نمی‌دانم چرا گاهی خاطرات،...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
IMG_3670.jpeg

هر قدمت، زخمی بود… هر نبودت، مرهم

بعضی آدم‌ها، وقتی می‌روند، جای خالی‌شان نفس را راحت‌تر می‌کند.
نه از سر بی‌مهری…
بلکه چون بودنشان، پر از دردهای پنهانی بود که نمی‌شد گفت.
آدم‌هایی که با بودنشان، مدام زخمی تازه در دلت می‌کارند،
اما تو، از ترس تنهایی، از ترسِ نبودشان،
می‌مانی…
تحمل می‌کنی…
لبخند می‌زنی…
و هر شب، بی‌صدا فرو می‌ریزی.

حضور بعضی‌ها، شبیه ابرهای تیره‌ای‌ست که
خورشید را از دلت پنهان می‌کنند.
سایه‌هایی که هرگز از سرت کنار نمی‌روند،
اما هر بار نوری را که درونت جوانه زده،
خاموش می‌کنند.

بعد، وقتی که بالاخره می‌روند،
اول، ساکت می‌شوی.
بغض می‌کنی، دلتنگ می‌شوی، می‌ترسی.
اما آرام‌آرام،...
برای مشاهده کامل پست وارد شوید یا ثبت‌نام کنید.
 
« انجمن رمان نویسی / دانلود رمان / تک رمان / انجمن تک رمان / انجمن راشای »
عقب
بالا